معرفی نویسنده > آزاده نجفیان: بعید می‌دانم کسی باشد که ماجراجویی را حداقل در فکر و خیال‌هایش دوست نداشته باشد.

اين‌که يک‌دفعه، اتفاقي، روزمرگي زندگي عادي را بشکند و آدم را وارد دنياي تازه‌اي کند که همه‌چيز آن غير قابل پيش‌بيني و غير تکراري است، هيجان‌انگيز به نظر مي‌رسد.

اما واقعاً چند نفر از ما مي‌توانيم خطر كنيم و ريسک يک زندگي جديد و پرهيجان را بپذيريم؟! هيچ‌وقت به اين فکر کرده‌ايد که بهاي اين زندگي متفاوت چه خواهد بود؟ اين سؤالي است که بيلي باتگيت بايد به آن جواب بدهد.

بيلي باتگيت پسرک فقيري است که در محله‌اي فقيرنشين در نيويورک زندگي مي‌کند. پدرش آن‌ها را رها کرده و مادرش از راه رخت‌شويي خرج زندگي‌شان را درمي‌آورد. تنها هنر بيلي شعبده‌بازي و پرتاب توپ است.

يک روز که در خيابان مشغول هنرنمايي است، «داچ شولتز»، يکي از گانگسترهاي سرشناس منطقه، او را مي‌بيند و از تردستي بيلي خوشش مي‌آيد. شولتز 10 دلار به بيلي انعام مي‌دهد و همين باعث مي‌شود او خودش را به شولتز نزديک‌تر کند.

بيلي که به دنبال زندگي بهتر و هيجان‌انگيزتري است، به استخدام اين گروه گانگستري درمي‌آيد، بي‌خبر از اين‌که اتفاق‌هاي پيش‌بيني‌نشده و خطرناکي در انتظار اوست؛ ماجراهايي که قرار است او را از پسري نوجوان به مردي بالغ تبديل کند.

 

  • دانش‌آموزي معمولي كه نويسنده شد!

«ادگار لورنس دکتروف»، در سال 1931 در محله‌ي برانکس نيويورک به‌دنيا آمد. پدرش مردي معمولي بود که فروشگاه لوازم موسيقي داشت.

ادگار به مدرسه‌اي معمولي رفت، اما از آن‌جايي که دانش‌آموزي معمولي نبود، از همان اول مشغول به کار و نوشتن در مجله‌ي مدرسه شد و در کلاس روزنامه‌نگاري شرکت کرد تا استعدادش را در نوشتن گسترش دهد.

او در دانشگاه در رشته‌ي فلسفه تحصيل کرد، اما سري هم در بازيگري و نمايش‌نامه‌نويسي داشت. البته اين ماجراها مال وقتي است كه هنوز جنگ‌جهاني دوم شروع نشده بود.

دو سال اول جنگ، به‌عنوان سرجوخه در ارتش آلمان خدمت کرد. بعد از برگشتن از جنگ، در يک شرکت سينمايي استخدام شد. کارش مطالعه و تحقيق در مورد غرب وحشي براي توليد فيلم در اين‌باره بود.

كار در شركت سينمايي به ادگار فرصت داد هم‌زمان با پرداختن به نمايش و فيلم که مورد علاقه‌اش بود، براي نوشتن اولين کتابش با نام «به‌روزگار سخت خوش آمديد» اطلاعات لازم و جرئت کافي پيدا کند. اين کتاب موفقيت چشم‌گيري کسب و ادگار را به‌عنوان نويسنده‌اي جوان و آينده‌دار به همه معرفي کرد.

او در کنار نويسندگي، براي گذران زندگي، به مدت 9سال به شغل ويراستاري مشغول بود تا اين‌که دانشگاه کاليفرنيا از او دعوت کرد به‌ عنوان استاد مهمان به دانشجوها، نويسندگي درس بدهد.

موفقيت‌هاي ادگار يکي پس از ديگري با کتاب‌هاي جديد به سراغش آمدند و او را به‌عنوان يکي از نويسندگان بزرگ قرن بيستم شهره‌ي خاص و عام کردند.

ادگار دکتروف در سال 2015 در سن 85سالگي درگذشت. او در دوران زندگي‌اش برنده‌ي جوايز ادبي و افتخارات بسياري شد. «رگتايم» و «رژه» از ديگر کتاب‌هاي او با شهرت جهاني هستند.

 

  • مردان سياه‌پوش

دکتروف در مصاحبه‌ي خود با روزنامه‌ي نيويورک‌تايمز به اين موضوع اشاره کرده‌ است که جرقه‌ي نوشتن کتاب بيلي باتگيت را يک تصوير ذهني قديمي زده است:

تصوير مرداني با کت و شلوار رسمي مشکي (تاکسيدو) روي يک کشتي باربري بزرگ. دکتروف دقيقاً به ياد ندارد که خودش شاهد اين صحنه بوده يا اين‌که آن را در مجله يا کتابي ديده ‌است، اما خوب مي‌داند که اين تصوير براي او نماد زمان و فرهنگي در تاريخ آمريکاست که گانگسترها کنترل بخشي از زندگي در شهرهاي بزرگ به‌ويژه نيويورک را در دست داشتند.

دکتروف مخالف اين است که کتاب را زندگي‌نامه يا گزارشي از دوران کودکي و نوجواني خود در برانکس (جايي که داستان بيلي باتگيت اتفاق مي‌افتد) بداند، اما تأکيد مي‌کند که هرنوشته‌اي بخشي از زندگي شخصي نويسنده و تصورات ذهني او را به همراه دارد.

 

  • شوخي با تاريخ

شهرت دکتروف بيش از هرچيز در نوشتن رمان‌هاي تاريخي‌تخيلي است. او از حوادث، جزئيات، مکان‌ها و به‌ويژه شخصيت‌هاي تاريخي در داستان‌هايش استفاده مي‌کند، اما نکته اين‌جاست که هرچند اين شخصيت‌ها واقعي‌اند يا اين اتفاق‌ها در دنياي واقعي قبلاً رخ داده‌اند، نويسنده براي آن‌ها ماجراهاي تازه‌اي خلق مي‌کند و آن‌ها را در شرايط تازه‌اي قرار مي‌دهد. انگار که نويسنده دوربيني مخفي به همراه دارد تا از زاويه‌اي جديد به زندگي اين شخصيت‌هاي تاريخي يا حوادث مهم نگاه کند.

نگاه دقيق، نثر قوي و طنزآميز و پرداختن به جزئيات از ويژگي‌هاي اصلي و متمايزکننده‌ي آثار دکتروف است.