دوست صمیمی سیدجواد حیدری، یکی از قربانیان حادثه نفتکش سانچی. او از سیدجواد خاطرات زیادی دارد؛ ازجمله ماجراهایی که وی درباره 6 ماه اسارتش در بند دزدان دریایی سومالیایی تعریف میکرد. میگوید: «حادثه سانچی، تلخترین خبری بود که در زندگیام شنیدم. مرگ همکاران عزیزم که حتی پیکرشان هم به ایران نرسید. بسیاری از آنها را از نزدیک میشناختم و با هم روی کشتیهای مختلف همسفر بودیم. مخصوصا سیدجواد را که چند سال پیش هم گرفتار دزدان دریایی شده و تا یکقدمی مرگ رفته بود.
سیدجواد حیدری 55ساله و ملوان یک نفتکش سانچی بود؛ یکی از دریانوردان ایرانی که حالا مرگ او و همکارانش نه خانوادهشان که یک ملت را عزادار کرده است. «مدتها بود که سیدجواد را میشناختم و ماجرای اسارتش را 2سال پیش زمانی که در لنگرگاه جزیره خارک منتظر دستورالعمل برای بارگیری بودیم، برایم شرح داد. او تعریف کرد که چطور در دام دزدان دریایی سومالی گرفتار شده و 6 ماه گروگان آنها بود.»
- یک حادثه عجیب
او در زمان حادثه در شرکت کشتیرانی ایران و هند کار میکرد و سرملوان بود. قبل از حادثه، کشتیشان را در ایران بارگیری میکنند و راهی دریا میشوند. مقصدشان یکی از کشورهای اروپایی یا آفریقایی بود. کشتیشان فلهبر بود که معمولا بارش غلات است یا کانتینر. راستش خیلی بهخاطر ندارم بارکشتی در آن زمان چه بود اما سیدجواد میگفت در خلیج عدن بودند که ناگهان در دام دزدان دریایی گرفتار شدند.
دزدان سوار بر قایقهای کوچک بودند تا رادار نتواند آنها را شناسایی کند. آنها میدانستند که طبق قوانین بینالملل، در کشتی باری هیچکس اجازه حمل سلاح ندارد، مگر در شرایط خاص آن هم نیرویهای نظامی حق دارند در کشتی حضور داشته و سلاح داشته باشند. معمولا در کشتیها فقط شوکر و دستبند است و سیمهای خاردار که در مواقع خطر به دور کشتی حصار میشود. آن روز دزدان دریایی بهراحتی توانستند وارد کشتی شوند و سرنشینان کشتی را گروگان بگیرند.
با اینکه 2سال از ماجرای بازگو کردن خاطرات ملوان کشتی گذشته اما همکار سیدجواد مو به مو هرآنچه که وی برایش شرح داده، بهخاطر دارد: «دزدان دریایی، با تهدید سلاح سرنشینان کشتی را که حدود 30نفر بودند در اتاقی 50متری زندانی کردند. یک سرویس بهداشتی داخل اتاق بود و اوایل روزی 2وعده به آنها غذا میدادند. از ماه دوم به بعد شد روزی یک وعده و از ماه سوم یا چهارم به بعد آنها با خوردن بیسکوئیت و کیک شکمشان را سیر میکردند. آنها شرایط بسیار سختی داشتند، اجازه نداشتند با خانوادههایشان تماس بگیرند و حتی ماهی یکبار هم حمام نمیرفتند و خیلی عذاب کشیدند.»
- آزادی گروگانها
سیدجواد سرانجام پس از 6 ماه، از اسارتگاه دزدان دریایی آزاد شد و به وطن بازگشت. همکار وی ادامه میدهد: «بهعنوان مثال اگر بار کشتی 60 میلیون دلار باشد و قیمت کشتی 30میلیون دلار، دزدان دریایی با گروگان گرفتن سرنشینان کشتی از شرکت کشتیرانی درخواست باج میکنند. متأسفانه چون در سومالی هستند پیگیری وضعیت گروگانهای ایرانی خیلی دشوار است. ضمن اینکه معمولا دزدان دریایی بهصورت سازمانیافته عمل میکنند.
با این حال و در نهایت شرکت کشتیرانی از طریق روابط دیپلماسی توانست گروگانها را آزاد کند و به این ترتیب سیدجواد به آغوش خانوادهاش بازگشت. 2سال پیش وقتی سیدجواد شبانه روی کشتی این خاطرات را برایم بازگو کرد چشمانش پر از اشک شد. باور نمیکنید اما وقتی از آن 6 ماه و شرایط سختش میگفت میلرزید. میگفت بعد از آن شرکت کشتیرانی ایران و هند منحل شد و برای کار به نفتکش آمد اما کارکردن روی نفتکش هم خاطره خوبی برایش باقی نگذاشت و جانش را پای کارش داد و پر کشید.
- همدردی خانواده آتشنشانان پلاسکو با بازماندههای قربانیان سانچی
حادثه پرکشیدن 30دریادل ایرانی در کشتی سانچی شباهت زیادی به حادثه آتشسوزی ساختمان پلاسکو در دیماه سال گذشته در تهران داشت؛ جایی که 16آتشنشان به شهادت رسیدند و خانوادههای آنها درست مانند خانوادههای قربانیان سانچی، روزها منتظر بودند تا شاید خبر نجاتشان را از زیر آوار بشنوند. شاید هیچکس به اندازه خانوادههای آتشنشانان، حال این روزهای آنها را درک نکند. برادر محمدآقایی(یکی از شهدای آتشنشان) به همشهری میگوید:
پنجشنبه همین هفته مراسم سالگرد پر کشیدن برادرم است و ما هنوز رفتنش را باور نکردهایم. ما خوب درک میکنیم که هماکنون خانوادههای داغدار حادثه نفتکش ایرانی چه شرایط سختی دارند. وقتی خبر آتش گرفتن نفتکش ایرانی در آبهای چین را شنیدم دوباره حادثه پلاسکو برایم زنده شد. در آن روزهای تلخ همه ما منتظر یک معجزه بودیم. یکی میگفت ممکن است زنده باشند، امید داشته باشید، دیگری میگفت چطور ممکن است زیر تلی از خاک و آوار این ساختمان بزرگ آنها زنده بیرون بیایند. اما هیچکس در دل ما نبود.
مردم همدردی میکردند اما خبر نداشتند که در وجود ما چه آشوبی است. آنها باید میرفتند چون خواست خدا بود اما همین که میدانیم جایگاهشان در بهشت است کمی آرام میگیریم. من از روزی که خبر نفتکش را شنیدم بیتاب بودم، هر روز دعا میکردم و میگفتم در حادثه پلاسکو که معجزهای رخ نداد، ممکن است در این حادثه معجزه رخ بدهد و همه خدمه نفتکش زنده پیدا شوند؟ میدانستم خانوادههای آنها هم امیدوارند.
اخبار را دنبال میکردم تا ببینم وضعیتشان چه میشود. اما وقتی خبر تلخ مرگ آنها را شنیدم، داغ دلم تازه شد. یاد روزی افتادم که جسد سوخته محمد را بعد از چند روز از زیر آوار بیرون کشیدند و تحویلمان دادند. چه روز تلخ و غم انگیزی بود. من به خوبی درک میکنم که در دل سوخته خانوادههایی که عزیزانشان را در حادثه نفتکش از دست دادهاند چه میگذرد.
او با گریه ادامه میدهد: از خدا میخواهم به آنها صبر بدهد، دلتنگی خیلی سخت است اما باید با این فکر زندگی کنند که روح عزیزان از دست رفتهمان در آرامش است. این فکر کمی آرامشان میکند. زندگی ادامه دارد و انسانها با اینکه عزیزانشان را فراموش نمیکنند اما باید با شرایط کنار بیایند. این یک آزمایش الهی است.
بهنام میرزا خانی، یکی دیگر از شهدای حادثه پلاسکوست. برادر وی هم وقتی خبر حادثه آتشگرفتن نفتکش ایرانی را شنید، دوباره دلش لرزید و به یاد دیماه95 و آوار ساختمان پلاسکو افتاد. میگوید: میدانم بازماندگان این حادثه تلخ چه شرایط سختی پیش رو دارند. دلم میخواهد به دیدن تک تک آنها بروم و بگویم صبور باشند، به آنها دلداری بدهم؛ هرچند میدانم که هرگز این حادثه را فراموش نمیکنند و همیشه یک خلأ در وجودشان حس میکنند.
به یاد دارم پارسال در حادثه پلاسکو هم اخباری اعلام میشد که امیدوارکننده بود. از یکی شنیدم که آتشنشانان در موتورخانه محبوس شده و احتمال دارد که زنده باشند. نمیدانید چه آشوبی در دل خانوادهها بود. همه امیدوار بودیم اما برای هیچ یک از ما هم این ماجرا پایان خوشی نداشت. وقتی در حادثه نفتکش هم خبر میرسید که ممکن است در موتورخانه باشند یا با قایق خودشان را نجات داده باشند، بیاختیار اشک میریختم. میخواهم به خانوادههای آنها بگویم که نهتنها آنها بلکه همه مردم ایران عزادار هستند و همانطور که در کنار ما بودند، در کنار آنها هم هستند.