مردی که نقشه سرقت کلکسیون میلیاردی این مرد را کشیده بود، 2نفر را به قتل رساند اما در نهایت تنها چیزی که نصیبش شد، دستبند پلیس بود.
به گزارش همشهری، 30آبان سال گذشته مردی به دادسرای جنایی تهران رفت و خبر از گم شدن پدر 55سالهاش به نام یحیی داد. او گفت: پدرم 26آبانماه از خانهاش در خیابان 17شهریور خارج و از همان زمان ناپدید شده است. حتی جواب تلفن همراهش را هم نمیدهد.
- دومین گزارش مفقودی
با اظهارات این مرد، تحقیقات برای یافتن ردی از مرد گمشده شروع شد. کارآگاهان با حضور در محل زندگی وی و بررسی تصاویر دوربینهای مداربسته ساختمان متوجه شدند که او آخرینبار همراه یکی از دوستانش به نام حسین سوار خودروی پرشیای خود شده و خانه را ترک کرده است.
محل زندگی حسین در ارومیه شناسایی شد اما در ادامه معلوم شد که حسین نیز ناپدید شده است. خانواده او نیز با مراجعه به پلیس گفته بودند که وی برای دیدن دوستش یحیی راهی پایتخت شده اما دیگر به خانهاش برنگشته است. ناپدیدشدن این دو دوست، مرموز بهنظر میرسید و وقتی معلوم شد که آنها در زمینه خرید و فروش دلار و ارز فعالیت دارند، این احتمال که قربانی جنایت شده باشند، قوت گرفت. تحقیقات مأموران ادامه داشت تا اینکه خودروی پرشیای حسین پس از گذشت چند روز در مناطق کوهستانی شهرستان قزوین، درحالیکه کاملا سوخته بود، کشف شد.
- چک 6میلیاردی
هنوز یکماه از ناپدیدشدن این دو دوست نگذشته بود که فردی با خانواده یحیی تماس گرفت و گفت که مدتی قبل از او در ازای معاملهای چک 6میلیارد تومانی گرفته اما چک وصول نمیشود. او میگفت که پولش را میخواهد و وقتی مأموران در جریان این تماس قرار گرفتند، سراغ او رفتند. این مرد 50ساله به نام تقی اهل شهرستان ابهر بود و وقتی دستگیر شد ادعا کرد که از یحیی طلب داشته و چک را بابت آن گرفته است.
با این حال مأموران در مخفیگاه وی موبایل یکی از مردان ناپدیدشده را کشف کردند که نشان میداد تقی از سرنوشت آنها باخبر است. مرد میانسال در بازجوییها گفت: یحیی و حسین را یکی از دوستانم به من معرفی کرده بود. آنها در کار خرید و فروش دلار بودند و من به آنها پول میدادم و سودش را هم میگرفتم.
چندماه قبل 6میلیارد تومان پول در اختیار یحیی قرار دادم و یک چک با همین مبلغ از او گرفتم اما یکباره یحیی و دوستش ناپدید شدند و من احتمال میدهم با توجه به فعالیتشان در زمینه خرید و فروش دلار به خارج از کشور رفته باشند. این مرد اما نتوانست هیچ توضیحی درباره موبایل یکی از مردان ناپدیدشده که در خانهاش کشف شده بود، ارائه دهد و همین باعث شد که به بازداشتگاه منتقل شود. درحالیکه شواهد علیه تقی بود، وی همچنان سکوت کرده بود تا اینکه ماهها بعد اتفاق دیگری رخ داد.
- راز ناپدیدشدن 2دوست
14ماه از زمان ناپدیدشدن 2دوست گذشته بود تا اینکه یک هفته پیش مأموران پی بردند که تقی(مظنون دستگیرشده) آبانماه سال گذشته و همزمان با ناپدیدشدن یحیی و حسین، همراه یکی از دوستانش به نام جعفر از شهرستان ابهر به تهران آمده بود. همین کافی بود تا جعفر بازداشت شود و برای تحقیق پیش روی قاضی سهرابی، بازپرس جنایی تهران قرار بگیرد.
او ساعتها بازجویی شد تا اینکه در نهایت راز ناپدید شدن 2دوست را فاش کرد و گفت: تقی آنها را به قتل رسانده و اجسادشان را درون چاه انداخته است. با اظهارات این مرد و اطلاعاتی که او در اختیار پلیس قرار داد، محل رها شدن اجساد شناسایی و مأموران با عزیمت به آنجا، جسد هر دو قربانی را از دل چاه بیرون کشیدند.
با کشف اجساد، تقی که تا پیش از این مدعی بود بیگناه است، سکوت یکسالهاش را شکست و به ارتکاب جنایت اعتراف کرد. به گفته سرهنگ حمید مکرم، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران، برای هر دو متهم قرار بازداشت موقت صادر شده و تحقیقات تکمیلی از آنها ادامه دارد.
- شاهد جنایت
جعفر، همان مردی است که با دستگیری او اسرار جنایت فاش و اجساد مقتولان در دل چاه پیدا شد. گفتوگو با او را در ادامه میخوانید.
- تو در ماجرای جنایت نقشی نداشتی؟
نه. من اصلا نمیدانستم قرار است تقی این دو نفر را به قتل برساند. تقی از همشهریانم است و یک روز از من خواست همراه او به تهران بروم. گفت اگر همراهش باشم 5میلیون تومان به من میدهد و من هم قبول کردم اما نمیدانستم قرار است آدم بکشد. فکر میکردم میخواهد معاملهای انجام بدهد.
- چه معاملهای؟
تقی به من گفت یکی از مقتولان کلکسیونی از واحد پول آلمان را دارد که ارزش زیادی دارد. میگفت به او زنگ زده و گفته که برای کلکسیونش مشتری میلیاردی پیدا کرده و قرار است با آنها وارد معامله شود. من هم به تقی اعتماد کردم و به تصور اینکه قرار است از این دلالی پول خوبی نصیبش شود با وی همراه شدم.
- از جزئیات جنایت بگو.
26آبان پارسال بود که به میدان آزادی رسیدیم. با خودروی سمند من به تهران آمدیم. مقتولان هم با خودروی خودشان آمده بودند. یک پرشیا بود. تقی با آنها حرف زد و بعد از من خواست به سمت اسلامشهر برویم. وقتی رسیدیم تقی پیاده شد و به سمت ماشین پرشیا رفت و یکی از مقتولان وارد ماشین من شد.
تقی با مقتول دیگر رفت و قرار شد زود برگردند. من تصور کردم که برای ملاقات با مشتری میلیاردی رفتهاند. من خیلی از حرفهایشان سر در نیاوردم. دقایقی بعد تقی برگشت و در صندلی عقب ماشین من نشست. ناگهان با شوکر چند ضربه به دومین مقتول که در صندلی جلو و کنار من نشسته بود زد. شوکه شده بودم. آن مرد از حال رفت و تقی از من خواست به سمت ابهر حرکت کنم. حتی کمربند مقتول را هم بست، طوری که انگار روی صندلی خوابش برده. همان موقع سراغ آن مرد دیگر را گرفتم و تقی گفت که او را به قتل رسانده و جسدش داخل صندوق عقب پرشیا(خودروی مقتول) است.
- بعد چه شد؟
از اسلامشهر با 2خودرو به سمت ابهر حرکت کردیم و با راهنمایی تقی، در بیابانهای منطقه هیدج بالای چاهی رفتیم. بهنظرم تقی از قبل آنجا را حفر کرده بود. فکر میکنم آنجا را برای رسیدن به عتیقه کنده بود. او اجساد هر دو مرد را داخل چاه انداخت و روی آن را پوشاند و بعد آنجا را ترک کردیم.
- یعنی آن مردی که داخل ماشین تو بود، هنوز زنده بود؟
نمی دانم اما در بین راه متوجه شدم که نفس میکشد. خیلی ترسیده بودم. بعد از دفن اجساد هم ماشین مقتولان را آتش زدیم و در قزوین رها کردیم.
- تقی موفق شد کلکسیون مقتول را سرقت کند؟
من خبر ندارم اما بعید میدانم.