سیما روشن: نزدیک به دوماه است که در تالار وحدت تهران، نمایش موزیکال «الیورتوئیست» روی صحنه است.

اين نمايش به كارگرداني «حسين پارسايي»، اقتباسي از رمان انگليسي اليورتوئيست نوشته‌ي «چارلز ديکنز» است و داستان پسر يتيمي را روايت مي‌كند كه از يتيم‌خانه تا كوچه‌پس‌كوچه‌هاي شهر، مشكلات بسياري در زندگي‌‌اش دارد.

دهه‌هاست كه روايت موزيكال اليور توئيست در بيش‌تر كشورهاي دنيا اجرا مي‌شود و حالا براي اولين‌بار است كه در ايران، اين رمان برجسته به‌صورت موزيكال روي صحنه رفته و به داستاني پر از رنگ و موسيقي تبديل شده است.

در اين نمايش موزيكال 120دقيقه‌اي، بيش از 100بازيگر و هنرجوي نوجوان به ايفاي نقش مي‌پردازند. «آرمان مرادي»، «محمد شاكري» و «ايليا نصرالهي»، سه نفر از بازيگران نوجوان اين نمايش هستند.

آرمان و ايليا هردو نقش اليور را بازي مي‌كنند و محمد بازيگر نقش «داجر» است. اين سه بازيگر نوجوان با بازي خوبشان، خيلي‌ها را شگفت‌زده کرده‌اند.

به مناسبت اجراي اين تئاتر و بازي خوب اين بازيگران نوجوان، به گفت‌وگو با آن‌ها مي‌نشينيم.

***

 

 

آرمان مرادي، بازيگر نقش «اليور توئيست»

بازي در تئاتر، سخت و طاقت‌فرساست!

اول قرار نبود آرمان بازيگر نقش اليور توئيست باشد و از بچه‌هاي شخصيت «فاگين» بود؛ پيرمردي خوش اخلاق كه البته بچه‌ها را مجبور مي‌كند دزدي کنند تا به آن‌ها غذا و جاي خواب بدهد.

او آن‌قدر استعداد داشت و تلاش کرد که براي بازي در نقش اليورتوئيست انتخاب شد. البته بعضي روزها «آرمان مرادي» اليورتوئيست است و بعضي روزها هم «ايليا نصرالهي» نقشش را بازي مي‌کند.

 

  • چه‌طور بازيگر شدي آرمان؟

خيلي به تئاتر علاقه داشتم و کلاس تئاتر مي‌رفتم. قبلاً هم تئاتر بازي کرده بودم، اما به بزرگي اليور توئيست نبودند. البته فيلم هم بازي كرده بودم.

 

  • اولين‌بار تئاتر بازي كردي يا فيلم؟

اولين کارم تئاتر «بچه‌ي تابستان»، نوشته‌ي «حسن حامد» بود که خيلي نقشم را دوست داشتم.

 

  • در چه نقشي بازي كردي؟

نقش يک پسربچه‌ي واکسي پررو را داشتم و در تمام يک ساعت نمايش، بازي مي‌کردم. بعد هم در نمايش «مده‌آ» بازي کردم که دو کارگردان داشت؛ يکي ايراني و ديگري  ايتاليايي. در آن‌جا نقش يک دختربچه را بازي مي‌کردم!

 

  • گفتي فيلم هم بازي کرده‌اي؟

بله هم کوتاه و هم فيلم بلند. مثل فيلم سينمايي «47» به کارگرداني آقاي «عطاالله تبريزي» که قرار است بهمن‌ماه اکران شود.

 

  • در اين فيلم چه نقشي داري؟

نقش پسر يک دکتر را دارم. البته فقط 15 تا 20 دقيقه بازي كرده‌ام و داستان فيلم را خيلي خوب نمي‌دانم. چون سينما مثل تئاتر نيست و هربخش فيلم را با بازيگران همان بخش فيلم‌برداري مي‌كنند. براي همين نمي‌شود در جريان همه‌چيز قرار گرفت تا وقتي که فيلم روي پرده‌ي سينما برود و آن را ببينيم.

 

  • چه شد که براي نقش اليور انتخاب شدي؟

در شروع كار اليور نبودم و از گروه بچه‌هاي فاگين بودم. اما از من تست گرفتند و گفتند مي‌تواني اليور باشي و خب خيلي خوشحال شدم.

 

  • چرا چون نقش اول بود و بيش‌تر از بچه‌هاي ديگر بازي داشتي؟

چون نقش اليور خيلي عجيب است و در وضعيت‌هاي گوناگوني قرار مي‌گيرد. اول در يتيم‌خانه است و پدر و مادري ندارد. بعد همان‌جا از آقاي «بامبل» که از او مي‌ترسد، درخواست غذاي بيش‌تر مي‌کند.

بعد با «داجر» آشنا مي‌شود و پيش فاگين مي‌رود و تلاش مي‌کند زندگي خوبي داشته باشد. اما هويت ندارد و نمي‌داند کيست تا اين‌که پيش آقاي «برانلو» مي‌رود که فاميل خودشان است، اما اليور نمي‌داند. براي همين به‌نظرم نقش خوبي است و دوست داشتم آن را بازي کنم.

 

  • قبلاً داستانش را خوانده بودي؟

بله، هم داستانش را خوانده بودم و هم فيلمش را ديده بودم.

 

  • بازي در اين نقش راحت بود؟

اوايل در تمرين‌ها، فکر مي‌کردم كه چون دير انتخاب شده‌ام با مشکل روبه‌رو شوم، اما حالا خيلي راحتم. کارگردان نمايش، آقاي «حسين پارسايي» و دستيارشان آقاي «احمد سليماني» خيلي کمکم کردند و خيلي چيزها به من ياد دادند. مثلاً به من مي‌گفتند چه‌طور تمرکز کنم و توي نقش بروم تا خوب بازي کنم.

 

  • تئاتر را بيش‌تر دوست داري يا سينما را؟

معلوم است، تئاتر!

 

  • چرا؟

چون همان لحظه اجرا مي‌شود و زنده است و اگر اشتباه کني، همان‌لحظه اتفاق مي‌افتد. اما فيلم و سينما را بايد بعدها ببيني که چه‌کار کرده‌‌اي.

 

  • هيچ‌وقت بعد از اجرا به خودت مي‌گويي امشب خوب بازي کردم يا بد؟

نه، هيچ‌وقت به خودم نمي‌گويم خوب بودم يا بد. مي‌گذارم بقيه که کار را مي‌بينند به من بگويند خوب بوده‌ام يا بد.

 

  • بازي چه‌کسي را در اين گروه بيش‌تر دوست داري؟

اسم ببرم؟

 

  • بله، اشکالي ندارد!

بازي «هوتن شکيبا»، بازيگر نقش فاگين را خيلي دوست دارم، چون قبلاً بازي‌شان را نديده بودم، اما حالا مي‌فهمم چه بازي خوبي دارند.

 

  • کدام صحنه‌اي را که خودت بازي مي‌کني خيلي دوست داري؟

همه‌ي صحنه‌ها را دوست دارم، اما صحنه‌ي اول مرا خيلي شاد مي‌کند؛ جايي که اليور روي ميزها مي‌دود و آقاي بامبل دنبالش مي‌کند و بچه‌ها با هم آواز مي‌خوانند.

 

  • بازي در تئاتر راحت است يا سخت؟

خيلي سخت و طاقت‌فرساست. [مي‌خندد.]

 

  • پس چرا بازي مي کني؟

چون دوست دارم بازيگر شوم.

 

  • به درس‌ و مدرسه چه‌قدر مي‌رسي؟

مدرسه مي‌روم و درس‌هايم را هم مي‌خوانم. البته تئاتر كمي باعث افتم شده، اما باز هم درسم را مي‌‌خوانم.

 

  • فکر مي‌کني براي اين‌که بازيگر خوبي باشي و باز هم به تو نقش‌هاي ديگري بدهند، بايد چه کاري بکني؟

بايد تلاش كنم، انگيزه داشته باشم و خوب بتوانم توي نقشي که به من مي‌دهند بروم. البته استعداد هم بايد باشد؛ مثل بعضي‌ها كه توي فوتبال استعداد دارند و بعضي‌ها ندارند.

***

 

محمد شاكري، بازيگر نقش «داجر»

خواب مي‌ديدم ديالوگ‌هايم يادم رفته!

«محمد شاکري» 11ساله است. او ابتدا در کلاس‌هاي آموزش بازيگري شركت کرده تا به آن‌چه كه دوست داشته، يعني بازيگري برسد. حالا هم تصميم گرفته تا دکتراي بازيگري درس بخواند و دوست دارد در کنار بازيگري، فوتباليست هم بشود!

او يکي از بهترين بازيگرهاي اين نمايش موزيکال است. او مي‌گويد ‌اوايل خواب مي‌ديده كه روي صحنه ديالوگ‌هايش را فراموش مي‌كند و سوتي مي‌دهد، اما هربار که نمايش تمام مي‌شود و روي صحنه مي‌آيد، مردم حسابي او را تشويق مي‌كنند.

 

  • چه شد که به كلاس‌هاي بازيگري رفتي؟

من خيلي به بازيگري علاقه داشتم. يك روز در يک مهماني حرف بازيگرشدن من شد و دايي‌ام که تئاتر کار مي‌کند، آن‌جا بود و شنيد. بعدش با آقاي سيدجواد هاشمي (بازيگر و كارگردان) صحبت کرد و ايشان گفتند بهتر است من بروم و آموزش ببينم. همان موقع توي اينترنت گشتم و کلاس‌هاي آموزش بازيگري را پيدا کردم.

 

  • آن موقع چند سالت بود؟

سه سال پيش بود و من هشت سالم شده بود.

 

  • پدر و مادرت چه مي‌گفتند؟ دوست داشتند بازيگر شوي؟

بله، موافق بودند. در آموزشگاه دوره ديدم و بعد هم براي بازي در تئاتر و سينما معرفي شدم تا الآن که نقش داجر را در نمايش اليور توئيست بازي مي‌کنم.

 

  • قبل از اوليور توئيست هم بازي كرده بودي؟

بله، اولين کارم، فيلم کوتاهي بود که نقش بچگي‌هاي آقاي «داريوش اسدزاده» (بازيگر) را بازي مي‌کردم. داداشم هم که شبيه‌ام بود و آن‌زمان 13ساله بود، نقش نوجواني‌هاي آقاي اسدزاده را بازي مي‌کرد.

بعد از آن چند فيلم کوتاه ديگر بازي کردم و يک فيلم بلند سينمايي به اسم «آستيگمات» به‌کارگرداني «مجيدرضا مصطفوي» که امسال در جشنواره‌ي ملي فيلم فجر نمايش داده مي‌شود.

 

  • قبل از نمايش موزيکال اليور توئيست، نمايش‌هاي ديگري هم بازي کرده بودي؟

بله، در نمايش «شهر قصه» و بعد هم نمايش «فهرست2» به کارگرداني «رضا ثروتي» بازي داشتم.

 

  • از اول قرار بود نقش داجر را بازي کني؟

نه، وقتي تست دادم قرار بود نقش اليور را بازي کنم، اما کارگردان گفتند چون يک‌ذره بازيگوش هستم، نقش داجر را بازي کنم!

 

  • حالا از اين نقش راضي هستي؟

بله، چون خودم خيلي شبيه داجرم و هرکس مرا مي‌بيند، مي‌گويد تو بايد حتماً داجر مي‌شدي!

 

  • داستان اليور توئيست را قبلاً خوانده بودي؟

داستانش را به انگليسي در کلاس زبان خوانده بودم.

 

  • وقتي داستانش را مي‌خواندي، کدام شخصيت را بيش‌تر دوست داشتي؟

دوست داشتم «فاگين» باشم. [مي خندد] الآن هم نقش فاگين را آقاي «هوتن شکيبا» بازي مي‌کند که هم‌بازي اصلي من است و با هم دوستيم و خيلي صميمي!

 

  • گفتي قبلاً هم در تئاتر بازي کرده بودي، پس ديگر ترسي براي روي صحنه‌آمدن نداشتي؟

بله، اما کارهاي قبلي به بزرگي اليور توئيست نبودند؛ ما اين‌جا همراه با ارکستر زنده بايد آواز بخوانيم. بخش حرکت‌هاي موزون هم داريم که بايد درست و هماهنگ با بچه‌هاي ديگر انجام دهيم و براي همين چهارماه هرروز تمرين حرکت و آواز داشتيم.

يک ماه با آقاي «هادي قضات» (سرپرست گروه آوازي) از 10صبح تمرين مي‌کردم تا نُت‌ها را ياد گرفتم و با آقاي «برديا کيارس» (رهبر ارکستر) تمرين داشتم و بايد با دقت به دست‌هايشان نگاه مي‌کردم تا مي‌فهميدم کي بايد بازي‌ام را شروع کنم که با موسيقي هماهنگ باشم.

 

  • شده بود از سختي كار خسته شوي، آن‌قدر که توي دلت بگويي اي کاش اصلاً توي اين کار نبودم؟

اولش خيلي سخت بود، اما من اصلاً خسته نمي‌شدم. حتي بعد از تمرين‌ها که به خانه مي‌رفتم، آن‌جا هم تمرينم را ادامه مي‌دادم.

 

  • با کدام يک از بازيگران حرفه‌اي اين نمايش راحت‌تري؟ چون هم «هوتن شکيبا» در اين تئاتر بازي دارد، هم «مهناز افشار» و هم «نويد محمدزاده» که همه‌شان بازيگرهايي معروف و حرفه‌اي هستند.

من و هوتن شکيبا خيلي درباره‌ي نقش و بازي‌هايمان با هم صحبت مي‌کنيم. خيلي دوستشان دارم و خيلي هم از ايشان ياد گرفته‌ام. اما خانم «مهناز افشار» هم خيلي براي اين کار زحمت کشيدند. روزهاي اول تمرين با موسيقي، به خانه‌ي ايشان مي‌رفتم و خيلي مهربان بودند.

 

  • سينما را بيش‌تر دوست داري يا تئاتر؟

سينما!

 

  • چرا؟

وقتي تصويرم را روي پرده‌ي سينما مي‌بينم، حس خوبي دارد. البته در پايان تئاتر هم چون تماشاگرها را مي‌بينيم، حسش خيلي خوب است.

 

  • پيش آمده قبل از اجرا دلهره داشته باشي يا ديالوگي را که بايد بگويي، يادت برود؟

قبل از اين‌که اجراهايمان شروع شود مي‌ترسيدم که ديالوگي را نگويم يا با موسيقي نتوانم آواز بخوانم. حتي بعضي شب‌ها هم خواب مي‌ديدم که سوتي داده‌ام! [مي‌خندد] اما اين اتفاق تا حالا نيافتاده.

 

  • صحنه‌اي هست که تو را خيلي ناراحت کند؟

جايي که اليور برمي‌گردد و «بيل ساکس» به من مي‌گويد او را بياورم تا تنبيهش کند.

 

  • و کدام قسمت خوشحالت مي‌کند؟

وقتي که در شهر با اليور آشنا مي‌شوم و او را به خانه‌ي فاگين مي‌برم.

 

  • دوست داري بازيگر نقش‌هاي شاد باشي يا غمگين؟

کمدي را بيش‌تر دوست دارم و يک‌بار هم در نمايش كمدي «قهوه‌ي قجري» به كارگرداني «مليکا رضي» بازي کردم.

 

  • بازي در تئاتر راحت‌تر است يا سينما؟

هر‌کدام يک‌جور سخت است. تئاتر ساعت مشخصي دارد که مي‌آييم و نمايش را اجرا مي‌کنيم، اما در سينما صبح و شب نداريم و بعضي وقت‌ها فقط دو ساعت مي‌توانيم بخوابيم و شب‌ها هم کار مي‌كنيم. براي همين گاهي نمي‌توانستم مشق‌هايم را بنويسم.

 

  • فكر كرده‌اي كه مي‌خواهي در آينده چه‌کاره شوي؟

بله، مي‌خواهم بازيگري را ادامه بدهم و دکتراي بازيگري بگيرم! اما مي‌خواهم فوتباليست هم بشوم!

 

  • حرفي مانده که دوست داشته باشي بگويي؟

نه، فقط مي‌خواهم از خانم «خلوتي» تشکر کنم که لطف کردند و قدرم را در آموزشگاهشان دانستند. از آقايان «حسين پارسايي» (کارگردان)، «احمد سليماني» (دستيار کارگردان)، «علي براتي» (مربي حرکت‌هاي موزون)، استاد «برديا کيارس» (رهبر ارکستر) و آقاي «قضات» (که براي موسيقي و آواز خيلي زحمت کشيدند و به من ياد دادند که چه‌طور درست بخوانم) و همه‌ي اعضاي گروه تشکر کنم.

***

 

ايليا نصرالهي، بازيگر نقش «اليور توئيست»

ديالوگ‌ها مي‌توانند سرنوشتمان را بسازند!

«ايليا نصرالهي»، يكي از بازيگرهاي نقش اليور توئيست، قبلاً در چند نمايش‌ و فيلم‌سينمايي ديگر هم بازي کرده است. او حسابي خوش‌صحبت است و از همين حالا اهل مصاحبه! آن‌قدر که فرمان مصاحبه را دستش مي‌گيرد و خودش به پرسش‌هاي ناگفته پاسخ مي‌دهد.

ايليا مي‌گويد كه دوست دارد بيفتد توي چاله و خودش تلاش کند تا بيرون بيايد و نمي‌خواهد هيچ‌کس کمکش کند.

 

  • چه‌طور شد که بازيگر شدي؟

من همه‌جا گفته‌ام و باز هم مي‌گويم که هرچه در اين رشته دارم از برادرم است. اما اين‌بار مي‌خواهم راستش را بگويم.

 

  • يعني تا حالا راست نمي‌گفتي؟

چرا، اما مي‌خواهم توضيح بيش‌تري بدهم. راستش من وقتي پيش‌دبستاني بودم در نمايش مدرسه‌مان، نقش «مادربزرگ» را در  «خونه‌ي مادربزرگه» داشتم. عصا داشتم و گريم هم شده بودم.

بعد از آن بود که در نمايش «فهرست» به کارگرداني «رضا ثروتي» بازي کردم. بعد هم در فيلم‌هاي سينمايي «فصل نرگس»، «سوراسرافيل»، «يک روز به‌خصوص» و نمايش «اعتراف» به‌کارگرداني «شهاب حسيني» بازي کردم.

 

  • چه‌طور براي نقش اليور انتخاب شدي؟

فکر کنم شهاب‌جان (حسيني) مرا معرفي کرده بودند.

 

  • براي اين‌که براي اين نقش آماده شوي چه کارهايي کردي؟

از اول آموزش ديديم؛ بخش حرکت استاد «براتي» بودند که واقعاً پرانرژي و فوق‌العاده‌اند و آن‌قدر با ما تمرين مي‌کردند که حسابي خسته مي‌شديم. اما خيلي خوب بود، چون خيلي چيزها ياد مي‌گرفتيم.

بعد هم با آقاي «احمد سليماني» (دستيار کارگردان) و «حسين پارسايي» (کارگردان) و «هادي قضات» (سرپرست آواز)، تمرين‌هاي زيادي داشتيم که مطمئنم در تئاتر و زندگي‌ام، خيلي مؤثر خواهد بود.

 

  • قبل از اين‌كه نقش را بگيري چيزي درباره‌ي داستان مي‌دانستي؟

بله، رمان اليور توئيست را خوانده بودم. ولي يک چيز بامزه هم بود. وقتي بچه بودم، پدر و مادرم به من مي‌گفتند «ايشالا يه روز اليور توئيست بشي»!

 

  • در اين نمايش، هم تو نقش اليور را بازي مي‌کني و هم آرمان مرادي.

بله و به نظرم آرمان مرادي واقعاً خيلي خوب است!

 

  • بازيگرهاي هم‌سن شما در اين نمايش، زيادند، اما آن‌ها براي نقش اليور انتخاب نشدند. فکر مي‌کني چرا؟

اول اين را بگويم که من عاشق بچه‌ها هستم، چون واقعاً استعداد دارند. حتي در پشت‌صحنه با بچه‌ها يک فيلم کوتاه ساختم که در آن مي‌بينيد واقعاً بچه‌‌ها بااستعدادند و مي‌درخشند. اما خب، ما تمرين بيش‌تري داشتيم و قبلاً هم بازي کرده بوديم.

 

  • قبل از اين‌که روي صحنه بروي ترس هم داري؟ از اينکه نکند کاري را اشتباه انجام دهي يا ديالوگي را يادت برود؟

اولش مي‌ترسيدم نتوانم با ارکستر هماهنگ شوم، اما چون تمرين‌هاي زيادي داشتيم ديگر نمي‌ترسيدم و بايد بگويم واقعاً از مردم و استقبالشان متشکرم. از صميم قلب، دست‌هاي تک‌تکشان را مي‌بوسم که آمدند و کار ما را ديدند.

 

  • دوست داري در آينده هم بازيگري را ادامه بدهي؟

در حال حاضر به اين فكر مي‌كنم كه به اتريش بروم چون پدر هنر جهان است. مي‌خواهم در آن‌جا هنر بخوانم و بعد انتخاب کنم چه رشته‌اي را مي‌خواهم. اما دوست دارم دو سه رشته را بخوانم؛ مثلاً تا دکترا هنر را ادامه دهم، بعد کارگرداني، بعد موسيقي و تئاتر و بازيگري و...

 

  • مي‌تواني اين‌همه کار را با هم انجام دهي؟

بله، چون اين رشته‌ها را دوست دارم وگرنه تا اين‌جا با عشق و علاقه نمي‌آمدم. اما چيزي در تئاتر و سينما هست که خيلي از آن بدم مي‌آيد. مي‌توانم درباره‌اش حرف بزنم؟

 

  • حتماً!

تنها چيزي که در تئاتر و سينما از آن بدم مي‌آيد «سيگار» است و متأسفم که هنرمندها سمت سيگار مي‌روند و واقعاً خواهش مي‌کنم که به‌خاطر ما سيگار نکشند.

 

  • اميدوارم به حرفت گوش دهند.

من هم اميدوارم. [مي‌خندد.]

 

  • سينما را بيش‌تر دوست داري يا تئاتر را؟

هر‌کدام فضايي دارند، اما تئاتر مساوي زندگي و زندگي مساوي تئاتر است. هرديالوگي مي‌تواند سرنوشت و زندگي آدم را بسازد.

 

  • عجب جمله‌اي! مي‌تواني يکي از اين ديالوگ‌ها را بگويي که براي تو مثل زندگي بوده؟

مثلاً توي تئاتر «فهرست»، ديالوگي بود که مي‌گفت «پشت اين ديوار را نگاه نکن، اين‌جا هيچيِ هيچيِ هيچي نيست» که ديالوگ پاياني بود و خيلي روي من تأثير داشت و هميشه از خودم مي‌پرسيدم چرا كسي بايد يک آدم بزرگ را خرد کند. آخر نمايش مي‌فهميدم نبايد به بزرگ‌تر خودمان بدي کنيم.

 

  • درس‌ات هم مثل بازيگري و حرف‌زدنت خوب است؟

من از صبح تا ساعت سه و ربع مدرسه هستم. شش‌ زنگ داريم. زنگ‌هاي تفريح هم توي کلاس مي‌مانم و درس مي‌خوانم که عقب نيفتم.

علاوه بر درس‌، کتاب هم مي‌خوانم، نقاشي مي‌كشم، براي خودم شخصيت ذهني مي‌سازم، پيانو مي‌زنم و فيلم مي‌بينم. به ورزش و فوتبال هم خيلي علاقه دارم و پرسپوليسي هستم. نمي‌دانم، شايد هم فوتباليست شدم و توي پست هافبک‌راست يا وسط بازي کردم!

 

  • اميدوارم بتواني همه‌ي اين کارها را بکني!

بدون‌شک مي‌توانم، چون تلاش مي‌کنم و اساساً سختي را دوست دارم! دوست دارم بيفتم تو چاله و تلاش کنم كه خودم بيايم بيرون. نمي‌خواهم کسي کمکم کند. حتي پدر و مادرم مي‌گويند اين‌همه کار نکن، خودت را توي چاله نينداز! اما من مي‌گويم دوست دارم حتي توي چاله‌ي بزرگ‌تري بيفتم و خودم را بيرون بکشم!

 

  • حرفي مانده كه بخواهي بگويي؟

مي‌خواهم چيزي به مخاطبان اليور توئيست بگويم. دوستان عزيزي که مي‌آييد و کار ما را مي‌بينيد، فقط به اين نگاه نکنيد که ما در اليور توئيست دزدي مي‌کنيم. چون واقعيت همان‌جوري است که آخرش فاگين و داجر مي‌خوانند: «يک‌بار دزدي کني، دزدي تا ابد!»

حتماً به اين جمله دقت کنيد!