محلهای در اسلامشهر، واقع در جنوب غرب پایتخت است که یک بیاحتیاطی بخشهایی از آن را ویران کرد. کارگری که با بیل مکانیکی زمین را حفاری میکرد بیلش به لوله گاز برخورد کرد تا بدون اینکه زلزلهای اتفاق بیفتد دهها خانه بر اثر انفجار گاز ویران شود. اما چند روز پس از این حادثه ساکنان خانههای ویرانشده در سرمای زمستان، چطور زندگی میکنند؟ چهکسی قرار است خسارت این حادثه را جبران کند؟
شهرک امام حسین در حاشیه اسلامشهر قرار دارد. منطقهای که ساکنان آن اغلب از طبقه متوسط روبهپایین و افرادی زحمتکش هستند. خانهها وسعت چندانی ندارند و اغلب یک یا دو طبقه هستند. حالا بعد از آن انفجار مهیب از هر کس سراغ خیابان امام سجاد را بگیری میپرسد: «همانجا که گاز منفجر شد؟»
این خیابان عرض زیادی ندارد و به زحمت 2خودرو از کنار یکدیگر عبور میکنند. ساکنان محله که دیگر نمیتوانند در خانههایشان زندگی کنند، آواره کوچه شدهاند و هر غریبهای را که میبینند به امید اینکه خبر خوبی برایشان آورده به استقبالش میروند. یکی از آنها آقای لطیفزاده است.
مردی که درست در فاصله چند متری از محلی که لوله گاز منفجر شد مغازه الکتریکی دارد. آنطور که مردم میگویند او و 3نفر دیگر منجی ساکنان محله بودند و اگر هوشیاری آنها نبود این حادثه چندین خانواده را عزادار میکرد. او که از داخل مغازهاش همهچیز را دیده است میگوید: «حدود 5ماه میشود که خیابان را بهخاطر تعویض لوله آب کندهاند. از چند روز قبل 3کارگر برای ادامه کار آمدند.
یکی راننده بیل مکانیکی بود و 2کارگر دیگر هم کمک میکردند. روز حادثه (پنجشنبه) راننده بیل مکانیکی گودالی حفر کرده بود و به محل لوله گاز نزدیک میشد. به او گفتم که اینجا لوله گاز است و احتیاط کند اما او ناراحت شد و گفت اگر خودت این کارهای بیا بنشین پشت فرمان. بهجز من چند نفر دیگر هم به او تذکر دادند که مراقب باشد اما گوشش به این حرفها بدهکار نبود.»
وی ادامه میدهد: «کوچه تقریبا خلوت شده بود و من با پسر 6سالهام در مغازه بودیم. ناگهان صدای وحشتناکی شنیدم. سرم را که بالا آوردم فهمیدم اتفاقی که نباید میافتاد، افتاده. بیل مکانیکی درست به لوله گاز برخورد کرده بود. گاز با فشار زیادی از زمین بیرون میزد. ارتفاع آن به اندازه ساختمانی دو طبقه بود.
نمیشد در آنجا ایستاد. هم گاز بوی تندی داشت و هم ممکن بود با جرقهای کوچک انفجار اتفاق بیفتد. من و 2، 3 نفر دیگر با دیدن این صحنه، و برای جلوگیری از فاجعه دست بهکار شدیم. سعی کردیم مردمی که با شنیدن صدای گاز بیرون آمده بودند را از آنجا دور کنیم. اما هنوز جان همسایهها در خطر بود. هنوز افراد زیادی در خانهها بودند که از ماجرا خبر نداشتند. به همین دلیل در خانههایی که در آن نزدیکی بود میزدیم و همسایهها را از خانههایشان بیرون میبردیم. حدود 20دقیقه گذشت و همه خانهها تخلیه شد و خوشبختانه انفجاری اتفاق نیفتاد.»
آنطور که لطیفزاده میگوید ساکنان محله در این مدت با اداره گاز و پلیس و آتشنشانی و هر جایی که میتوانستند تماس گرفتند اما پیش از حضور آنها حادثهای ناگهانی اتفاق افتاد. «در عمرم چنین انفجاری ندیده بودم. نمیدانم چطور شد اما بعد از 20دقیقه که فشار گاز همه جا را گرفته بود ناگهان انفجار اتفاق افتاد و شعلههای آتش از زمین فوران میکرد. ارتفاع آتش حتی از ارتفاع ساختمانهای محله هم بیشتر بود. شدت انفجار به حدی بود که همان موقع دیوار خیلی از خانهها خراب شد. خردههای شیشه روی هوا بود. زنها و بچهها ترسیده بودند. واقعا صحنه وحشتناکی بود.»
این تنها انفجار در محل حادثه نبود، چرا که در ادامه چند انفجار دیگر هم محله را لرزاند. لطیفزاده ادامه میدهد: «چند دقیقه بعد از انفجار اول، مخزن بیل مکانیکی نیز در آتش منفجر شد. چند دقیقه بعد سیمهای برق محله هم جرقه زد و سوخت و در یک چشم بههم زدن آنجا را به جهنم تبدیل کرد. حدود 3، 4دقیقه بعد آتشنشانان رسیدند و آتش را خاموش کردند و کمکم بقیه گروههای امدادی هم از راه رسیدند.»
- آواره شدهایم
این حادثه به 183خانه که در نزدیکی محل حادثه بودند خسارت وارد کرد و دستکم 12نفر مجروح شدند. اما حالا چند روز پس از این حادثه، ساکنان خانههای حادثهدیده در چه وضعیتی هستند؟ محمدرضا هاشمی درویش، یکی دیگر از ساکنان خیابان امام سجاد میگوید: «همهمان آواره شدهایم. بیشتر خانهها ویران شده و نمیشود در آن زندگی کرد. بعد از حادثه، یک ورزشگاه که خیلی دورتر از خانههایمان است را برای اسکان ما درنظر گرفتند.
6چادر در آنجا زدند و گفتند بروید آنجا؛ اما هیچکس آنجا نرفت. چون آنجا هیچ امکاناتی ندارد و از طرفی نمیتوانیم خانه و زندگیمان را در این شرایط رها کنیم و برویم» وی ادامه میدهد: «از آن روز تا حالا زن و بچههایمان یک لحظه آرامش ندارند. خیلیها به خانه فامیلهایشان رفتهاند و بعضی هم به اجبار در مخروبه خانههایشان ماندهاند. شرایط خیلی سختی است. ما هیچکدام در این حادثه تقصیر نداشتیم اما باید این شرایط را تحمل کنیم.»
- معجزهای که خانوادهای را نجات داد
علی لطیفزاده، مالک چند واحد مسکونی در محله است و نزدیکترین خانه به محل انفجار خانه اوست. او میگوید: «آن روز همسر و فرزندانم در خانه مادرم بودند و قرار بود خودشان به خانه برگردند. اما من که به دلم بد آمده بود، گفتم منتظر بمانند. همسرم اصرار کرد که با دخترانم به خانه برگردد اما من بدون اینکه از چیزی خبر داشته باشم مخالفت کردم و گفتم منتظر باشد تا خودم بروم دنبالش.» وی ادامه میدهد:
«وقتی به خانه مادرم رفتم یکی از دوستانم تماس گرفت و گفت انفجار عجیب و غریبی در نزدیکی خانهمان اتفاق افتاده است. اول نمیدانستم که انفجار در نزدیکی خانه ما اتفاق افتاده اما وقتی به جلوی خانه رسیدیم دیدم چیزی از خانهمان باقی نمانده است. خدا من و خانوادهام را خیلی دوست داشت که کمی دیر به خانه رسیدیم. در حقیقت یک معجزه ما را از مرگ نجات داد.»
- زوج سالخورده بدشانس
در مجاورت خانه لطیفزاده زن و مردی سالخورده زندگی میکردند که روز حادثه قرار بود اسبابکشی کنند و از آنجا بروند اما درست هنگام اسبابکشی انفجار رخ داد و آنها زیر آوار ماندند. صاحب خانه در اینباره میگوید: «این پیرمرد و پیرزن قراردادشان تمامشده و حتی پول پیششان را هم گرفته بودند. آنها وسایلشان را بستهبندی کرده بودند و قرار بود چند ساعت دیگر با وانت اسبابشان را ببرند که این اتفاق افتاد.» وی میگوید:
«شدت انفجار به حدی بود که هر دو نفرشان زیر آوار مانده بودند و هیچکس از آنها خبر نداشت تا اینکه آتشنشانان آنها را نجات دادند.» او ادامه میدهد: «از این گذشته عروس و دامادی تازه در یکی از واحدهایم ساکن شده بودند و همه وسایلشان نو بود. خانه آنها در فاصله 2متری محل انفجار بود و شعلههای آتش همهچیزشان را سوزاند؛ حتی تلویزیونشان را.»
- آسایشی که از بین رفت
در خیابان امام سجاد، نمیشود خانهای را پیدا کرد که از این انفجار مهیب سالم مانده باشد و اگر خانهای هم خیلی محکم بود دستکم شیشههایش شکسته است. اما مهمتر از تخریب خانهها، آسایش ساکنان آنجاست که از بین رفته است. حالا زنها و بچهها با کوچکترین صدایی از جایشان میپرند و آن انفجار در ذهنشان تداعی میشود.
علی ثابتی که خانهاش فاصله کمی با محل انفجار دارد میگوید بعد از این حادثه پسر 6سالهاش تب کرده و هنوز بیمار است. او میگوید: «پسرم خواب بود که این انفجار اتفاق افتاد. او تشنج کرد و تبش تا 40درجه بالا رفت. خدا خواست که بچهام از دستم نرفت. حالا با اینکه چند روز از این حادثه گذشته است، او حالش بد میشود و شبها نمیخوابد. گاهی ناخواسته توی سرش میزند و حالش خوب نیست.»
- خسارتی که معلوم نیست جبران شود
خانوادههای آسیبدیده در حالی زندگی در شرایط سخت را تجربه میکنند که مهمترین دغدغهشان جبران خسارتهایی است که دیدهاند. آنها نمیدانند قرار است چهکسی خانههای ویرانشان را تعمیر و خسارت اموال از بین رفتهشان را جبران کند. حسن همتی یکی از این افراد است. او میگوید: «هر روز میگویند قرار است بیایند و خسارتها را برآورد کنند اما هنوز خبری نشده است. مگر دیدن خانههایمان چقدر زمان میبرد؟ ما در حال پس دادن تاوان حادثهای هستیم که هیچکدام در آن مقصر نیستیم. هوا سرد است اما در این شرایط نمیتوانیم در خانههایمان بمانیم. به ما گفتند بیمه خسارتمان را میدهد اما کی و چطور؟ هنوز هیچکس نمیداند.»