حکایت خیابانخوابیاش از ۱۳سالگی شروع شد؛ روزی که برای آخرین بار از خانه بیرون آمد، مستقیم به ترمینال جهرم رفت و یک بلیت به مقصد تهران گرفت؛ «اختلافات خانوادگی داشتیم. دیگر نمیشد بمانم.» گذشتهاش را بیشتر از این باز نمیکند اما چشمهای زیرافتادهاش برای یک جوان ۱۸ساله زیادی غمگین است. میگوید که مهمان دوماهه گرمخانه است؛
«یک شب برای خواب آماده میشدیم که ونهای شهرداری آمدند و سراغ یکی از بچهها را گرفتند. بعد پرسیدند خودت شبها کجا میخوابی، گفتم همینجا، گوشه دیوار. گفتند اگر بخواهی، جایی هست که شبها بمانی. قبول کردم و آمدم اینجا.» حالا 2ماه است که یاسر شبهایش را زیر یک سقف بلند سر میکند؛
روی یکی از تختهای فلزیای که دوتا دوتا روی هم سوار شدهاند؛ با یک وعده شام گرم، یک وعده صبحانه و یک دوش آب گرم؛ «تلویزیون و کتابخانه هم هست. من کتاب نمیخوانم اما هر شب تلویزیون میبینم.» او میگوید: «۵سال در خیابانها خوابیدم و همه به چشم کارتنخواب نگاهم کردند؛ حالا هم نه اینکه کارتنخواب نباشم، هنوز همانم... اما خب، دیگر مردم نمیبینند من چه وضعیتی دارم که آبرویم برود. شخصیتم کمتر خرد میشود».
یاسر بعد از ۵سال خانهبهدوشی، 2ماه است که یک خانه موقت دارد؛ با بیش از 450همخانه که هر روز از ساعت 5عصر تا 8صبح فردا کنار او زندگی میکنند؛ در «گرمخانه خاوران»؛ جایی در اتوبان امام رضا(ع)، بعد از میدان آقانور، بالاتر از شهرک رضویه؛ گرمخانهای که حالا با نام مددسرا شناخته میشود.
میگوید که از آخر بهمن دوباره سر کار تراکتپخشکنی میرود و بعد از آنکه کمی پسانداز کرد راهی جهرم خواهد شد تا با مادربزرگش زندگی کند. یاسر خوب حرف میزند، خوب فکر میکند و خوب میفهمد؛ خیلی بزرگتر از یک پسر ۱۸ساله و خیلی باتجربهتر از کسی که تازه از دنیای نوجوانی جدا شده است؛
«من در خیابانهای تهران همهجور آدمی دیدم؛ از همه بدتر معتادها... دیدم که اگر بخواهم به این راه کشیده شوم، باید به جای 2ماه، همه عمرم را در گرمخانه بخوابم. خیلی وقتها با خالهام که معلم قرآن است تلفنی صحبت میکنم و او همیشه نصیحتم میکند که سمت موادمخدر نروم. خدا را شکر هنوز ایمانم آنقدر ضعیف نشده که به این راهها کشیده شوم.»
- روزهایی که فراموش نمیشوند
درِ ورودی گرمخانه خاوران تمام شب باز است؛ از 5بعدازظهر که هوا رو به تاریکی میرود تا 8صبح که شهر دوباره به تکاپو میافتد. تمام مراجعان میدانند که به محض ورود باید سراغ میز پذیرش بروند و تشکیل پرونده بدهند.کارتنخوابهای پیشکسوت هم در گرمخانه حضور دارند و در رتقوفتق امور کمک میکنند.
یکی از همین پیشکسوتان درباره همکاریاش با مسئولان گرمخانه میگوید: «برای اینکه یادم نرود چه روزهایی در زندگیام داشتهام و که بودهام...». او که یکی از خیابانخوابهای قدیمی بوده و سالها با اعتیاد دستوپنجه نرم کرده تا روزی که گذرش به گرمخانه خاوران افتاده و خواسته ترک کند، میگوید:
«اینجا به معتادان میگویند که اگر بخواهید ترک کنید، ما کمکتان میکنیم. فقط کافیاست کسی بخواهد ترک کند؛ ترتیب فرستادنش به مراکز ترک اعتیاد و حمایتهای بعد از آن داده میشود. من خودم همینطوری ترک کردم و الان 3سال است که پاکم. برای خودم زندگی دارم، کار میکنم اما هنوز هم به اینجا سر میزنم».
مسئولان به محض ورود هر مراجعهکننده جدید، تمام قوانین مرکز را برایش توضیح میدهند؛ شستن پاها و جورابها هنگام ورود، استحمام حداقل هفتهای یک بار، گذاشتن کفشها داخل کیسه، جروبحثنکردن با مراجعان دیگر و مهمتر از همه، سیگارنکشیدن در داخل سالن. بعد نوبت به تشکیل پروندهای میرسد که 3بخش دارد: مشخصات فردی، اطلاعات پزشکی و پرونده مددکاری. اگر مراجعهکننده بیماریهای مسری مثل هپاتیت، اچآیوی، سل و... داشته باشد به مرکز درمانی ارجاع داده میشود تا اقدامات درمانی یا دستهبندی بیماران همگون در آنجا انجام شود اما اگر پای بیماریهایی مثل سرماخوردگی، آسم و مسمومیت در میان باشد در همین مرکز، درمان سرپایی انجام میشود.
بخشی از ساختمان، درمانگاه کوچکیاست با چند تخت و قفسهای از داروها که دکتری به همراه یک پرستار در آن مستقر هستند و هر شب به بیماران رسیدگی میکنند. دکتر میگوید: «ما در گرمخانه خاوران، مرکز درمان کاهش آسیب داریم؛ مثلا معتادان را با متادون درمان میکنیم. معمولا بین 100تا 150نفر در این مرکز در حال درمان هستند و این افراد تا ظهر در گرمخانه خاوران میمانند. اگر یکی از مراجعان، بیماری حادی داشته باشد که نتوانیم آن را به طور سرپایی درمان کنیم، باید فرد را به بیمارستان ارجاع دهیم. مراکزی مثل بخش عفونی بیمارستان امام خمینی(ره) به مبتلایان ایدز و هپاتیت خدمات رایگان میدهند اما مگر چند مرکز مشابه این هست؟
بیمارستانها برای بستریکردن و خدماتدادن میخواهند پرونده تشکیل شود، بیمار همراه داشته باشد و هزینهها پرداخت شود؛ بنابراین ما اغلب مجبوریم با ریشسفیدی، صحبت و پادرمیانی مددکاران، کار بیمار را در بیمارستان پیگیری کنیم».
او ادامه میدهد: «85درصد کسانی که به مددسرای خاوران میآیند به صورت خودمعرف هستند و 15درصد توسط گشت فوریتهای خدمات اجتماعی شهرداری تهران به اینجا آورده میشوند. اگر کسی فقط قصد یک شب ماندن در اینجا را داشته باشد، یک فرم پذیرش برایش پر میشود اما برای بقیه، حتما پرونده تشکیل میدهیم.
به هر حال برای کمک به این افراد نیاز به همکاری سازمانهای مختلف داریم. بحث بیخانمانی چیزی نیست که شهرداری بهتنهایی بتواند آن را مدیریت کند؛ باید همه سازمانها و مؤسساتی که احساس مسئولیت دارند به میان بیایند و گوشهای از کار را بگیرند».
- زمستان زودرس، سرمای زودرس
اینشبها زمستان، تمام زورش را به کار گرفته تا شهروندان، سرما را احساس کنند. حالا هر شب جز 450نفری که روی تختها میخوابند، حدود 20ـ10نفر هم روی زمین، رختخواب پهن میکنند. خودشان میگویند «کفخواب». چند تشک، چند بالش و چند پتوی آبیرنگ کف گرمخانه را پر میکنند و چند نفر را پهلو به پهلوی هم پناه میدهند.
رضا قدیمی، مدیرعامل سازمان خدمات اجتماعی شهرداری میگوید: «ما در مجموع 16مددسرا داریم که ظرفیت آنها 1500تخت است اما تا 3هزارنفر را هم میتوانیم به شکل کفخواب پوشش دهیم. بیشتر مراجعان این مرکز ثابت هستند. بعضی از آنها یکی،دوسال است که هر شب مثلا در گرمخانه خاوران میخوابند. آنجا هر شب بیشتر از 450نفر پذیرش میشوند».
میان ساکنان گرمخانه، مردان پیر و جوانی را میبینید که دلیل خیابانخوابیشان چیزی جز اعتیاد بوده است؛ اختلافات خانوادگی، مشکلات مالی، آزادی از زندان، درراهماندگی و... اما هنوز اکثریت با کسانیاست که سست و بیحال روی تختها افتادهاند؛ با لبهای کبود و دندانهای زرد!
قدیمی میگوید: «اینجا کسانی را داشتهایم که 20ـ10سال سابقه اعتیاد داشتهاند و خانوادهها، آنها را طرد کرده بودند اما به کمپ رفتهاند، ترک کردهاند و با مداخله مددکاران توانستهاند دوباره به خانه برگردند؛ یا کسانی که مددکاران گرمخانه کمک کردهاند دوباره زندگیشان را شکل دهند. حتی خانواده بیبضاعت و آبرومندی داشتیم که بهخاطر عقبافتادن اجارهخانه، صاحبخانه جوابشان کرده بود. پدر خانواده اینجا ساکن بود و زن و بچهها در خانه اقوام. با مددکاران رایزنی کردیم و توانستیم برایشان وام ودیعه مسکن بگیریم؛ پدر خانواده کار پیدا کرد و سر زندگیشان برگشتند».
او ادامه میدهد: «ما اینجا غذا و امکانات اولیه رفاهی برای بیخانمانها فراهم میکنیم و برایشان سرگرمی و مسابقه ترتیب میدهیم. آموزشهای اجتماعی داریم و درباره بیماریها آگاهشان میکنیم اما اگر مراکز حمایتی دیگر مثل بهزیستی و کمیته امداد با ما همکاری کنند، میتوانیم آسیبهای اجتماعی بیشتری را برطرف کنیم و تعداد بیشتری از این خیابانخوابها را به خانواده برگردانیم. متأسفانه الان ما خودمان هستیم و خودمان؛ هیچ سازمانی مسئولیت قبول نمیکند».
- یاد روزهای رفته به خیر
گذشته، تمام آن چیزیاست که مردان امروز گرمخانه با خود دارند. پای صحبت هر کدامشان که بنشینید، برایتان از روزهای «بود»شان میگویند؛ روزهایی که هنوز خانواده طردشان نکرده بود تا خیابان خانه دوم آنها باشد. قدیمی میگوید: «بین ساکنان ثابت اینجا کسی را داریم که دانشجوی پزشکی بوده و بهخاطر اعتیاد، از خانواده طرد شده؛ یکی دیگر لیسانس حقوق دارد؛ خلبانی داشتیم که مدتی اینجا ساکن بود و بهخاطر اوردوز موادمخدر فوت کرد»!
پیرمرد موسفیدی پشت سر ما نشسته است و کتاب میخواند. تختش درست کنار کتابخانه است. از گذشتهاش میپرسم و میشنوم: «در قسمت الیافشناسی کارخانه نساجی کار میکردم. سر یک معامله بزرگ، همه داراییام را از دست دادم و بدهی بالا آوردم. چند سال زندان بودم و وقتی برگشتم دیگر همسر و فرزندانم قبولم نکردند. الان دوسالونیم است که در گرمخانه زندگی میکنم».
۸۳ساله است و میگوید یک بار هم در عمرش سیگار نکشیده؛ «ورزش میکردم. اهل کار فرهنگی بودم. زمان شاه علیه حکومت، فعالیتهای سیاسی میکردم. یک لحظه هم یک جا بند نمیشدم آنروزها اما حالا اینجا هستم. یک روز از باغ دوستم برمیگشتم و جایی نداشتم بروم. ظهر، روی صندلی ایستگاه اتوبوس خوابم برد که گشتهای شهرداری سراغم آمدند و پرسیدند جایی برای ماندن دارم یا نه. گفتند میتوانم اینجا بیایم و موقتاً بمانم. حالا 2سال و 6ماه است که همینجا زندگی میکنم. احساس امنیت و آرامش دارم و همین برایم کافی است.»
- بیخانمانهای پایتخت در گرمخانه
در طول شب هر مددجو و بیخانمانی که مراجعه کند یا پذیرفته میشود یا او را با ونهای شهرداری به مراکز دیگر ارجاع میدهند. مراجعهکنندههای گرمخانه 3دستهاند؛ دسته اول، بیخانمانها یا درراهماندههایی هستند که با میل شخصی به گرمخانه میآیند،دسته دوم، بیخانمانها و معتادانی که توسط ونهای گشت شهرداری شناسایی میشوند و در صورتی که تمایل به ترککردن داشته باشند، به مراکز درمانی منتقل میشوند و در آنجا ترک میکنند و دسته سوم، متکدیان هستند که گشتهای شهرداری با تماسهای مردمی یا در زمان انجام مأموریت، آنها را شناسایی و جذب میکنند و به مراکز نگهداری شبانهروزی در لویزان و اسلامشهر انتقال میدهند.
قدیمی میگوید: «از آنجا که طبق قانون، تکدیگری جرم است و بر اساس مصوبه شورایعالی اداری درخصوص ساماندهی متکدیان، نیروی انتظامی و شهرداری موظفند آنها را به اقامتگاهها، منتقل و تا زمان مشخصشدن وضعیتشان و حکم قاضی مبنی بر تعیین محل اقامت دائمی آنها، در مراکز شبانهروزی نگهداری کنند».
او ادامه میدهد: «ما اینجا سعی میکنیم امکانات مورد نیاز مراجعان را در حد متعادلی فراهم کنیم اما مهمتر از این امکانات، آرامش و امنیتیاست که باید در محیط وجود داشته باشد. این بندههای خدا همهنوع خشونت و آسیب را در خیابان دیدهاند و حالا به اینجا پناه آوردهاند؛ تنها چیزی که به آن نیاز دارند محبت است و احترام؛ اینکه پذیرفته شوند و با آنها مثل بقیه شهروندان برخورد شود. ما سعی میکنیم این حس احترام و محبت را به آنها بدهیم و به همین دلیل است که هر یک اینجا را خانه خود میدانند».