به گزارش همشهري آنلاين به نقل از نيويورك تايمز، موريسن با كار بزرگ خود در درام زندگينامهاي «ايستگاه فروتويل» به كارگرداني رايان كوگلر در 2013 بيش از پيش شناخته شد. اين كار بزرگ و درخشان وقتي بيشتر به چشم ميآيد كه بدانيم بر اساس آخرين آمار، تنها چهار درصد فيلمبرداران 250 فيلم برتر سال 2017 زن بودهاند؛ رقمي كه نسبت به سال پيش از آن يك درصد هم كاهش يافته است.
پروژه بعدي اين فيلمبردار تحسينشده، كار تازه كوگلر است؛ فيلم ابرقهرماني «پلنگ سياه» محصول استوديو مارول كه درست دو هفته ديگر در آمريكا و ديگر نقاط دنيا اكران ميشود. نخستين فيلمبردار زن نامزد اسكار امسال عضو هيات داوران جشنواره ساندنس بود و در اين گفتگو با خبرنگار نيويورك تايمز درباره رقابت در اسكار، روياهاي دوران حرفهاي و تجربه كار در يك فيلم ابرقهرماني سخن گفته است.
نامزدي اسكار چه معنايي براي تو ميدهد؟
بينهايت احساس غرور و افتخار ميكنم و اميدوارم اين آغاز يك راه باشد و راه تعداد بيشتري از زنان را براي نشستن پشت دوربين هموار كند. اين رويايي بود كه من از ابتداي ورودم به سينما دنبال ميكردم و هرگز فكر نميكردم محقق شود. ضمن اينكه اولين بودن هم در نوع خود افتخاري بزرگ است.
بزرگترين موانعي كه به عنوان يك زن پشت دوربين فيلمبرداري داري، كدام است؟
زن بودن را براي خودم نه يك كمبود، بلكه اساسا هميشه نوعي دارايي ميدانم. چون همواره در ميان جمعيت ديده ميشوم. سينما صنعتي است كه حسي عميق براي زنان ايجاد ميكند و من هرگز آن را يك چالش براي خودم ندانستهام. شايد فقط در مورد بودجه، كمي بيشتر طول كشيده است تا در مقايسه با همتايان مرد، من از يك پروژه مستقل راهي فيلمهاي بزرگتر و پزهزينهتر استوديويي شوم. ممكن است اين تنها چالش من از سالها حضور در عرصه سينما بوده باشد.
آيا خوردن برچسب فيلمبردار زن اساسا آزاردهنده است؟
بله. به نظرم مسخره است. فيلمبردار بودن شغلي است كه ربطي به جنس زن و مرد ندارد و من نميتوانم منتظر روزي بمانم كه ما فقط مدير فيلمبرداري باشيم. درست مثل معلمها كه معلم هستند و پزشكها كه پزشك هستند و وكيلها كه وكيل هستند. معتقدم به محض اينكه تعداد فيلمبرداران زن از دو يا چهار درصد بيشتر شود، همه به ما به چشم مدير فيلمبرداري نگاه ميكنند. من روزي هيجانزده ميشوم كه بر اساس كارم قضاوت شوم نه بر اساس زن يا مرد بودن.
تصاوير «گلگرفته» نسبت به فيلمهاي مشابه از جمله «رنگ ارغواني» استيون اسپيلبرگ تيرهتر است. چطور به اين نتيجه رسيدي و چالش آن به نسبت كارهاي ديگرت چگونه بود؟
به نظرم اين پروژه هم اساسا در راستاي ديگر كارهاي من قرار ميگيرد. ميخواستيم بسيار مراقب باشيم كه نگاهمان به آن دوران افتخارآميز نباشد. اگر به اندازهاي زيبايي نشان ميداديم كه نشانهاي از اميد مردم باشد و رويايي زميندار شدن آنها، كافي بود. ضمن اينكه ميبايست به همان اندازه هم تيرگي و زشتي واقعيت را به تصوير ميكشديم.
نگرش تو به «پلنگ سياه» در مقايسه با «گلگرفته» چقدر تفاوت داشت؟ به نظر ميرسد «پلنگ سياه» سرگرمكنندهتر بوده است!
طبعا نميخواستم در «گلگرفته» نگاهي شسته و رفته داشته باشم و فيلم بينهايت تيره و تار است. از شواهد هم چنين برميآيد كه «پلنگ سياه» فيلمي روشنتر و اشباعشدهتر است.