این دو مؤسسه مطبوعاتی افشاگریهایی علیه یکدیگر کردند و مطالبی در مورد یکدیگر نوشتند و پرده از رازهایی برداشتند. تا آنجا که کار به جاهای باریک کشید و به اشاره مقامات عالی مملکتی، با وساطت علی دشتی، زینالعابدین رهنما که هر دو از روزنامهنگاران قدیمی بودند و با مداخله مستقیم اسدالله علم وزیر دربار پس از 18 روز جنگ تمام عیار به این ماجرا خاتمه داده شد.
در آن تاریخ اطلاعات مؤسسهای بود جا افتاده که 35 سال از تاسیس آن میگذشت و مدیرش که زمانی حروفچین مطبعه بود به مقام سناتوری رسیده و کارگردانی مجلس سنا و بسیاری از روابط خاص سیاسی مملکت در دست او بود. کیهان به مدیریت دکتر مصطفی مصباحزاده استاد دانشگاه تهران به همراهی استاد فرامرزی که نویسندهای چیرهدست بود، رقیب سرسختی برای روزنامه اطلاعات شده بود و این رقابت بر اثر تحریک آتشبیاران معرکه آنچنان شعلهور گردید که مسئله روز شد.
عباس مسعودی روزنامهنگاری خود ساخته و سیاستمداری زیرک بود که بهخاطر پشتکار بیمانند و ذوق خدادادی، خود را از منشیگری یک کاسب بازاری به مقام سناتوری رسانده بود و کیهان روزنامهای بود که بعد از اشغال ایران پا به صحنه مطبوعات گذاشته بود و ظرف مدت 20 سال چه از نظر مطلب و چه از نظر تیراژ به مرحلهای رسیده بود که برای رقیب خود روزنامه اطلاعات مخاطرهآمیز مینمود. تحریریههای این دو مؤسسه بهشدت با یکدیگر رقابت داشتند و کوشش میکردند که به اخبار جالب توجهی دست یابند و پیش از آنکه رقیب از آن باخبر شود آن را در روزنامه خود به چاپ برسانند.
«خبر خوردن» یعنی خبری که یک روزنامه منتشر کند و روزنامه دیگر از آن بیخبر باشد. خبر خوردن و خبر زدن در آن زمان دغدغه شبانهروزی دست اندر کاران روزنامهنگاران بود. روزی که اطلاعات خبری منتشر میکرد که کیهان از آن بیخبر بود در تحریریه کیهان عزای عمومی بود و بر عکس اگر کیهان خبری بکر منتشر کرده بود تحریریه اطلاعات زیر و رو میشد. ضمناً در این میان گهگاه هر دو طرف دست به کارهایی میزدند که خلاف اخلاق حرفهای بود؛ مثلاً وقتی که یک آتشسوزی مهم و پر تلفات روی میداد و خبرنگار و عکاس اطلاعات خود را به موقع به صحنه میرساند و موفق به گرفتن عکسهای جالب میشد، اگر کیهان بیخبر مانده یا دیر به صحنه آمده بود و عکسی در اختیار نداشت یک عکس قدیمی از آتشسوزی را که مربوط به این واقعه نبود بهعنوان عکسی که خبرنگار کیهان گرفته منتشر میکرد و چون حریف میدانست که چنین عکسی عکس کهنه است، به هر ترتیب ممکن افشاگری مینمود.
از این قبیل بحرانهای زود گذر فراوان پیش میآمد.یا اینکه یک روزنامه به توزیعکنندگان کمک هزینه بیشتری میداد تا روزنامهاش را در دکه روزنامه فروشی در جایی بگذارند که بیشتر به فروش برسد یا اینکه روزنامه فروش روزنامه اطلاعات را در گوشهای از دکه خود پنهان میکرد اگر کسی اطلاعات میخواست میگفت تمام شده و کیهان به او میداد و امثال آن.
البته گرایشهای سیاسی و شخصی نیز در این میان دخیل بود؛ به این ترتیب که یک روزنامه نقاط ضعف روزنامه دیگر را برملا میکرد که موجب ناراحتی روزنامه دیگر میشد؛ بهطور مثال در دوران حکومت دکتر محمد مصدق یکی از روزنامهها که تصور میکنم «باختر امروز» بود زیر صفحه اول خود با حروف بسیار درشت چنین نوشتهبود: «ملت ایران! با پرداخت دو قران برای خرید روزنامه اطلاعات به استعمار کمک نکنید» و همینطور در پارهای از موارد حمایت از اعلامیههایی میشد که علیه روزنامه اطلاعات منتشر گردیده بود.
یک نکته دیگر هم این بود که کیهان در پرداخت دستمزد به کارمندان خود دست و دلبازتر از اطلاعات بود. نکته مهم دیگر اینکه کیهان گهگاه بهاصطلاح آن روزگار چپ میزد یعنی اخبار و گزارشهایی را منتشر میکرد که خلاف خواست دولت بود. از اینرو رفته رفته اقبال مردم نسبت به روزنامه کیهان بیشتر از اطلاعات شده بود. نکته مهم دیگر این بود که روزنامه اطلاعات نمیتوانست نیروهای خود را راضی نگه دارد و بسیاری از افراد با ذوق که کار خود را در آن روزنامه شروع کرده بودند و از وضعیت خود در روزنامه اطلاعات ناراضی بودند به کیهان میرفتند. با این مقدمات کیهان روزبهروز تیراژ بیشتری بهدست میآورد.
در روز 20دی 1340هنگامی که دانشجویان دانشکده بازرگانی برای بازدید از روزنامه اطلاعات و شرکت در جلسه گفتوگوی دانشجویان، دانشجویی از عباس مسعودی پرسید تیراژ شما چقدر است؟ چون بهنظر میرسید که این سؤال با برنامهریزیهای قبلی مطرح شده و دسیسهای در کار است، عباس مسعودی در جواب گفت؛ در کشورهای مترقی دنیا مؤسسات مستقلی هستند که آنها بیطرفانه تیراژ روزنامهها را رصد میکنند و اعلامکننده تیراژ آن مؤسسات هستند نه خود روزنامهها لذا من نمیتوانم تیراژ روزنامه را برای شما اعلام کنم، ولی میتوانم بگویم که (بالاترین تیراژ از آن اطلاعات است). همین یک جمله آتش جنگ را بر افروخت. در شمارههای آینده جزئیات این جنگ قلمی از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت.