محمد سرابی: وقتی فیلمی را تماشا می‌کنید بیش‌تر از همه به بازی بازیگر‌ها و حرف‌‌هایی که می‌زنند دقت می‌کنید، اما درست در مهم‌ترین قسمت‌های فیلم، این موسیقی است که دارد زیبایی اثر را تکمیل می‌کند تا در ذهن شما باقی بماند.

در جشنواره‌ي فيلم فجر هم مانند تمام جوايز سينمايي دنيا، به بهترين موسيقي فيلم هم جوايزي اهدا مي‌شود. در جشنواره‌ي فيلم فجر، بيش‌ترين سيمرغ بلورين رشته‌ي موسيقي را «مجيد انتظامي» به‌دست آورده است.

او در سال 1326 در تهران به دنيا آمد و در آلمان در رشته‌ي موسيقي تحصيل کرد. در طول چند دهه‌ي گذشته، موسيقي بسياري از فيلم‌ها و سريال‌هاي مشهور مانند از کرخه تا راين، دوئل، روز واقعه، بوي پيراهن يوسف و تنها‌ترين سردار را ساخته است كه اغلب آن‌ها در خاطره‌ها ماندگار شده‌اند.

مجيد انتظامي با اين‌كه فرزند عزت‌الله انتظامي، آقاي بازيگر سينماي ايران است؛ اما موفقيت هنري‌اش را وابسته به انگيزه و کوشش شخصي مي‌داند نه خانواده‌ي هنرمند و ژن هنري! حاصل گفت‌وگوي دوچرخه با اين هنرمند باتجربه و نامدار پيش‌روي شماست.

 

عكس: جواد گلزار/ آرشيو عكس همشهري

 

  • از همان اول به موسيقي علاقه داشتيد يا بعد از تجربه‌ي هنرهاي ديگر به موسيقي گرايش پيدا كرديد؟

بله، از همان اول عاشق نواختن ساز بودم. مثلاً وقتي بچه بودم مي‌ديدم نوازنده‌‌اي در يک مهماني دست به ساز مي‌برد و موقع نواختن همه سکوت مي‌کنند. بعد که اجراي او تمام مي‌شود، همه تشويق مي‌کنند.

يا بارها در کنسرت‌ها ديده ‌بودم که مردم با بهترين لباس‌هايشان مي‌آمدند و در سکوت مي‌نشستند تا صداي ساز را گوش کنند. همه‌ي اين‌ها روي من اثر خوبي گذاشته بود.

 

  • البته، با هنر بازيگري هم آشنا بوديد.

پدرم تئاتر بازي مي‌کرد و من را هم با خودش به تئاتر مي‌برد. پشت صحنه، يک صندلي کوچک گذاشته بودند کنار جايي که بازيگران وارد سن مي‌شوند. آن‌جا مي‌نشستم و اجراها را تماشا مي‌کردم. بايد ساکت مي‌ماندم و ديده نمي‌شدم.

پدرم هر پيشنهادي را نمي‌پذيرفت. اغلب گفت‌وگو‌ها را بازنويسي مي‌کرد، با کارگردان حرف مي‌زد و بعضي وقت‌ها قسمتي از نمايش عوض مي‌شد. از کودکي در خانه کلمه‌هايي مي‌شنيدم مثل ديالوگ، نورپردازي و... دوستان خانواده‌ي ما هم هنرمند بودند. مثل خانواده‌ي آقاي علي نصيريان كه با هم رفت‌وآمد خانوادگي داشتيم.

 

  • چرا سراغ بازيگري نرفتيد؟

موسيقي را دوست داشتم و الآن هم پشيمان نيستم. اغلب در باره‌ي بازيگري پدرم از من مي‌پرسند، ولي بازيگري دنياي ديگري است و درس‌هايي مي‌خوانند که در موسيقي نيست، مثل فن بيان.

 

  • چه‌‌طور در رشته‌ي موسيقي درس خوانديد؟

به پدرم گفتم که برايم ويولن بگيرد. او به من گفت تو «تصديق کلاس شش» را بگير، من هم تو را به جايي مي‌برم که همه‌ي سازها را دارد. تصديق ششم را که گرفتم، مرا به هنرستان برد.

در اولين روز ورود در اتاقي از من امتحان هوش و شنوايي و... گرفتند. استادان دست‌ها و دهان را ديدند و تشخيص دادند براي چه‌ سازي‌ مناسب هستم. از همان موقع با ساز بادي «آبوا» آشنا شدم و هنوز هم با همان ساز کار مي‌کنم.

بچه‌ي خيلي پر شر و شوري بودم و خودم هم هيچ‌‌وقت فکر نمي‌کردم اگر يک ساز به دستم بدهند، ناگهان تبديل به بچه‌اي محجوب و سر به زير مي‌شوم.

آن زمان به‌هيچ‌‌وجه بچه‌ها در راهروها و حياط هنرستان، وقت نمي‌گذراندند. از هر اتاقي صداي‌سازي‌ مي‌آمد. بچه‌ها دائم سرگرم تمرين و کار با ساز بودند و از کوچک‌ترين فرصت‌ براي يادگيري استفاده مي‌کردند. همه‌ي آن‌ها به نوعي بعدها استادان مطرحي شدند.

 

  • استادان هنرستان چه کساني بودند؟

استادي داشتيم که پيرمردي اتريشي بود و آبوا آموزش مي‌داد. نوازنده‌هاي خوب از خارج مي‌آمدند که هم به شاگردان درس بدهند و هم در ارکستر سمفونيک ايران کار ‌کنند. او تمام عمرش را در ايران زحمت کشيد و خيلي به ما کمک کرد که موسيقي ياد بگيريم.

يکي ديگر از استادان ما ثمين باغچه‌بان بود که هارموني درس مي‌داد. او فرزند جبارباغچه‌بان، بنيانگذار اولين کودکستان و اولين مدرسه‌ي کودکان ناشنوا در ايران بود. هارموني درس تخصصي‌تري است که شروع آهنگ‌سازي حساب مي‌شد.

تا کلاس نهم صبح‌ها درس‌هاي بقيه‌ي مدارس را ياد مي‌گرفتيم و بعدازظهرها موسيقي داشتيم. خانه‌ي ما تا هنرستان خيلي فاصله داشت. پدرم که در اداره‌ي تئاتر کار مي‌کرد مرا به هنرستان مي‌رساند و خودم با اتوبوس برمي‌گشتم و اگر پول نداشتم هم پياده مي‌آمدم.

 

  • آبوا چه جور سازي است؟

شايد بشود گفت که کمي شبيه سازهاي ايراني مثل‌ «سرنا» است؛ اما خيلي پيشرفته‌تر از آن است. آبوا از حساس‌ترين سازهاي ارکستر سمفونيک است. آن‌قدر حساس که بقيه‌ي سازهاي ارکستر را با اين ساز کوک مي‌کنند. من وقتي ساز را به دست گرفتم، ديگر آن را زمين نگذاشتم. صدايش زياد بود و براي اين‌كه همسايه‌ها اذيت نشوند، گاهي داخل كمد ساز مي‌زدم.

 

 

  • سال‌هاي دهه‌ي 60 يک کارتون ژاپني در برنامه‌ي کودک تلويزيون پخش مي‌شد که يکي از آهنگ‌هاي شما در تيتراژ آن پخش مي‌شد. چه‌طور اين اتفاق افتاد؟

من قبل از انقلاب اين موسيقي را براي فيلم کوتاه پويانمايي «زال و سيمرغ» ساخته بودم. وقتي‌ زال و سيمرغ‌ را به‌عنوان کار به من دادند، تجربه‌ي‌ خاصي در ساختن موسيقي براي تصوير نداشتم. آقاي علي‌اکبر صادقي، از تصوير‌گران خوب ايران،

در کانون پرورش فکري كودكان و نوجوانان اين پويانمايي را براساس داستان‌هاي شاهنامه ساختند. من هم براساس تصاوير آن مثلاً صحنه‌ي حرکت اسب‌ها، موسيقي را طراحي کردم.

نمي‌دانم کاست موسيقي آن چه‌طوري به صدا‌و‌سيما و جايي رسيده بود که بعداً ديدم روي کارتون بچه‌هاي کوهستان آلپ پخش مي‌شود. تيتراژ کارتون را که صداي خواننده داشت، حذف کرده بودند و اين موسيقي را به جايش گذاشته بودند.

الآن هم بيش‌تر آن را به اسم همين کارتون مي‌شناسند. البته من بعد از فيلم زال و سيمرغ خيلي بيش‌تر به به عرصه‌ي تصوير و استفاده از موسيقي در آن علاقه‌مند شدم. متوجه شدم که چه بازي‌هاي جالبي مي‌شود در موسيقي انجام داد.

 

  • سينما را دوست داشتيد؟

خيلي! سينما رفتن تنها تفريح ما بود. دوره‌ي دانشجويي پول‌هايمان را جمع مي‌کرديم و به سينما مي‌رفتيم. بزرگ‌تر که شديم راحت‌تر و بيش‌تر به ديدن فيلم مي‌رفتيم. البته هيچ‌وقت فکر نمي‌کردم زماني برسد که خودم در ساخت يک فيلم نقش داشته باشم. بعد از انقلاب ارکستر سمفونيک تعطيل شد و من هم به سمت ساخت موسيقي فيلم رفتم.

 

  • در تدريس موسيقي سخت‌گيريد؟

البته خيلي وقت است که ديگر تدريس نمي‌کنم، اما موسيقي کار دقيق و منظمي است؛ يعني شوخي‌بردار نيست. تمام کساني که در موسيقي موفق‌اند وقتي درِ کلاس موسيقي را باز مي‌کنند و روي صندلي مي‌نشينند، حواسشان صد‌درصد همان‌جا است؛ نه اين‌که با گوشي تلفن همراه سرگرم باشند.

البته الآن در دنيا همه چيز تغيير کرده. زماني که من آلمان بودم همه توي مترو کتاب مي‌خواندند، الآن همه با گوشي سرگرمند.

 

  • فکر مي‌کنيد بين کساني که مي‌خواهند دنبال موسيقي بروند؛ بچه‌هاي نسل‌ جديد که در دنياي ديجيتال و اينترنت و گوشي‌هاي لمسي بزرگ شده‌اند با نسل‌هاي قبلي چه فرقي دارند؟

الآن بچه‌ها از نظر فناوري امکانات زيادي دارند، ولي اصل قضيه مشکل پيدا کرده است، يعني انگيزه. براي کار در موسيقي بايد خيلي انگيزه داشته باشيد، چون مانع زياد است و مدتي طولاني را هم بايد به ياد گرفتن گذراند. براي همين است که خيلي از هنرجو‌ها اين کار را کنار مي‌گذارند.

ما خيلي تلاش مي‌کرديم و هرچه‌قدر هم که به مانع مي‌خورديم باز ادامه مي‌داديم؛ حتي برنامه‌هاي اجرايمان تعطيل مي‌شد ولي سرخورده نمي‌شديم.

من يک بار قرار بود توي استاديوم موسيقي اجرا کنم؛ يک استاديوم آدم موافق بودند و يک نفر که سمتي هم نداشت موافق نبود، در نتيجه کنسرت به‌هم خورد.

يک اشکال هم اين است که الآن شاگرد من به کساني که سال‌ها در موسيقي کار کرده‌اند نگاه مي‌کند و وقتي سختي‌هاي كار آن‌ها را مي‌بيند و مي‌شنود، براي ادامه‌ي راه ترديد پيدا مي‌کند.

 

  • شايد سرعت و دسترسي‌هاي زياد در دنياي جديد، حوصله‌ها را كم كرده است.

الآن کساني که وارد موسيقي مي‌شوند مي‌خواهند خيلي زود آهنگ بسازند و اثري منتشر كنند. بعضي از آن‌ها حتي صبر نمي‌کنند که نت‌ها را درست ياد بگيرند، اما چون به فناوري دسترسي دارند مي‌توانند قطعه‌هايي را بسازند.

متأسفانه فضاي موسيقي هم تغيير کرده است. پيش آمده کساني آهنگ فيلمي را مي‌گيرند و حتي بدون اين‌که گام آن را عوض کنند به جاي آهنگ خودشان براي فيلم ديگري جا مي‌زنند يا مثلاً آهنگ يك اثر را برمي‌دارند، صداي خواننده را از آن حذف مي‌کنند و بعد همان خط صدا را با ويولن مي‌زنند و آهنگ را به نام خودشان نشان مي‌دهند.

 

عكس‌ها: عليرضا تقوي/ آژانس عكس همشهري

 

  • از چه سني بايد آموزش موسيقي را شروع کرد؟

خارج که بودم مي‌گفتند بگذاريد بچه‌هاي سه‌، چهار ساله هر جوري که دوست دارند با کليد‌هاي پيانو بازي کنند. شايد به همين دليل است که الآن توي اينترنت فيلم‌هايي پيدا مي‌کنيد که در آن بچه‌‌هاي خيلي‌خيلي کوچک مي‌توانند آهنگ‌هاي سخت را بزنند. گاهي خودم هم از ديدن اين فيلم‌ها تعجب مي‌کنم.

 

  • درست است که ياد گرفتن موسيقي مستقيم به استعداد بستگي دارد؟ يعني اگر کسي استعدادش را نداشته باشد، هيچ وقت ياد نمي‌گيرد؟

من استعداد را زياد قبول ندارم. چون خودم را صاحب استعداد متوسطي مي‌دانم، ولي عاشق موسيقي بودم. اگر کسي فقط استعداد داشته باشد و بخواهد از آن استفاده کند دو تا کار موفق انجام مي‌دهد، كار سوم مي‌شود کپي دوتاي قبلي و بعد هم ديگر نمي‌تواند موسيقي جديد بسازد.

موفقيت با عشق و تلاش به دست مي‌آيد. تا وقتي که دلت نخواهد هيچي نمي‌شوي چه دکتر چه آهنگ‌ساز.

 

  • خانواده‌ي خودتان هم به موسيقي مي‌پردازند؟

بله، همسرم آذرنوش صدرسالک از ماهرترين نوازندگان هارپ (چنگ) هستند و اصلاً به دليل همين علاقه‌ي مشترکي که داشتيم، يعني موسيقي با هم آشنا شديم. پسرم سروش هم در اتريش در رشته‌ي موسيقي تحصيل کرده و الآن همين سازي که من دارم، يعني آبوا را دنبال مي‌کند.

 

  • اين روزها مشغول چه کاري هستيد؟

قطعاتي براي آبوا و هارپ نوشته بودم، كه دارم آن‌ها را منظم و ثبت مي‌کنم. يک سري موسيقي‌هايي هم از گذشته دارم که چون روي نوار‌هاي ضبط نگه‌داري مي‌شد خراب شده است. دارم آن‌ها را بازسازي مي‌کنم. الآن بايد موسيقي‌ را با فناوري جديد نگه داشت.

نوه‌ي 10 ساله‌اي به نام «پندار آداب» دارم که هر وقت براي کار با گوشي تلفن همراه يا رايانه مشکل پيدا مي‌کنم به او زنگ مي‌زنم تا کمک بگيرم. به پدرم هم بايد رسيدگي ‌کنم، چون سنشان زياد است و نياز به مراقبت دارند.

 

ملودي‌هاي فوق‌العاده‌ي فيلم‌هاي خوب

موسيقي، شناسنامه‌ي فيلم است. براي اين‌که بشود موسيقيِ فيلمِ خوب ساخت، بايد با انواع موسيقيِ شرق و غرب جهان آشنا شد. من براي فيلم «بايسيکل‌ران» که در پاکستان اتفاق مي‌افتاد، از ساز سيتار هندي استفاده کردم که در پاکستان هم از آن استفاده مي‌شود. يک نوازنده‌ي ماهر که با اين ساز آشنا بود هم موافقت کرد که آن را براي ساخت موسيقي متن فيلم بنوازد.

در فيلم «روز واقعه» مي‌خواستم حس و فضاي عربي را به تماشاچي منتقل کنم. به همين علت هم از سازهايي مثل عود و قانون استفاده کردم که عرب‌ها از آن‌ها زياد استفاده مي‌کنند.

وقتي پيشنهاد ساخت موسيقي سريال«مريم مقدس» را به من دادند، متوجه شدم اين سريال به سازهايي احتياج دارد که در ايران نيست؛ به‌خصوص اين‌که مي‌خواستم موسيقي سريال بيش‌تر رنگ و بوي مسيحيت داشته باشد.

نزديک‌ترين جا به کشورمان که سابقه‌ي مسيحيت هم داشته باشد ارمنستان بود. با سختي زياد توانستم به آن‌جا بروم و ساز‌ها و نوازنده‌هاي مورد نظرم را پيدا کنم. اگر هم زماني قرار باشد براي فيلمي که در آمريکا اتفاق مي‌افتد موسيقي بسازم، بايد از آهنگ‌هاي سبک کانتري که مربوط به اين کشور است استفاده کنم.

من از سال 1353 به‌صورت جدي براي ساخت موسيقي کار مي‌کنم و تا‌ الآن سمفوني‌هايي هم به مناسبت‌هاي گوناگون ساخته‌ام که در آن بايد تعداد زيادي نوازنده را هماهنگ مي‌کردم که هرکدام ساز متفاوتي دارند.

بعد از انقلاب ترانه از فيلم‌ها حذف شد، اما همه‌ي فيلم‌ها موسيقي متن داشتند. ما اساتيدي مانند آقاي مرتضي حنانه داشتيم که موسيقي زيباي سريال هزار دستان را ساختند. در دنياي سينما موسيقي فيلم اهميت زيادي دارد و گاهي يک ارکستر کامل را براي ساخت يک فيلم مي‌آورند.

در مقابل اين، عده‌اي هم هستند که مي‌گويند ملودي ممکن است حواس تماشاچي را پرت کند. با اين حال برخلاف اين نظر، خيلي از فيلم‌هاي بزرگ دنيا مثل لورنس عربستان، روزي روزگاري آمريکا، دکتر ژيواگو، پدرخوانده و کارهاي جان ويليامز همه ملودي‌هاي فوق‌العاده‌اي دارند.