ترجمه‌ی سارا منصوری: شاید مشهورترین خرگوش دنیا نباشد، اما قطعاً از مشهوترین خرگوش‌هاست! «پیتر»، خرگوش بازیگوش قصه‌های «بئاتریکس پاتر» با آن پیراهن آبی‌رنگش، نزدیک به ۱۱۶سال است که دوست بسیاری از کودکان و نوجوانان جهان است.

از اين مجموعه‌كتاب محبوب تا حالا چندين سريال و انيميشن كوتاه توليد شده، اما حالا «ويل گلاك»، نويسنده و كارگردان آمريكايي، پيتر خرگوشه را به‌صورت سه‌بعدي به پرده‌ي سينماهاي جهان آورده است.

او كه از كودكي عاشق پيتر بوده، در فيلمش، اقتباسي مدرن از اين داستان كلاسيك انجام داده و شخصيت‌هاي محبوب كتاب‌هاي بئاتريكس پاتر را به دنياي امروز آورده است.

فيلم سينمايي«پيتر خرگوشه»، از 20 بهمن‌ 96 روي پرده‌هاي سينماي جهان آمده و احتمالاً تا مدتي ديگر نسخه‌ي دوبله‌ي آن به سينماها يا شبكه‌ي نمايش خانگي ما هم مي‌رسد.

به‌ همين مناسبت ترجمه‌ي گفت‌و‌گويي را با ويل گلاك براي اين شما انتخاب كرده‌ايم تا بيش‌تر با حال و هواي اين فيلم آشنا شويد.

 

  • چرا پيتر‌خرگوشه؟ از هوادارانش بوديد يا فقط به‌ عنوان کارگردان به‌ سراغش رفتيد؟

بله، هوادارش بودم. در گذشته پدر و مادرم کتاب پيتر‌خرگوشه را برايم مي‌خواندند. اسم پدرم هم پيتر است و اين شباهت باعث شده بود بيش‌تر عاشق اين شخصيت شوم. البته راستش را بخواهيد خودم هم کاملاً يادم نيست چرا تا اين حد عاشقش بودم.

مجموعه‌ي کتاب‌هاي پيتر‌خرگوشه، جالب و سرگرم‌کننده‌اند و همه عاشق آن‌ها هستند؛ اما خوب که به اين موضوع فکر کنيد، مي‌بينيد بيش‌تر هواداران اين داستان‌ها، آن‌قدر سنشان کم است که حتي خودشان هم نمي‌دانند چرا عاشق آن هستند!

شايد به‌ خاطر اين باشد که وقتي اين کتاب‌ها را مي‌خوانند، اوقات خوشي را مي‌گذرانند. پيتر، شخصيتي بازيگوش دارد. به او گفته شده که نبايد به باغ برود، چون باغ جايي است که پدر پيتر در آن‌جا کشته و خورده شده. اما با همه‌ي اين اوصاف، پيتر به باغ مي‌رود.

چنين شخصيتي، جسارت، شجاعت و تا حدي حماقت را با هم دارد و همين او را جالب مي‌کند.

اين کتاب‌ها را براي فرزندانم هم خوانده‌ام و وقتي در مقام پدر اين داستان‌ها را خواندم، فهميدم که چه‌قدر فضاي وهم‌آلود و در عين حال پر رمز و رازي دارد. براي همين با خودم گفتم، بايد فيلم آن را بسازم.

همين جا تأکيد کنم که نمي‌خواستم فيلمي براي کودکان بسازم. تم و موضوع‌هاي جدي بسياري در اين کتاب‌ها وجود دارد و براي همين در اين فيلم، خرگوش‌ها را به‌عنوان شخصيت‌هايي بالغ در نظر گرفتيم.

 

  • به فضاي وهم‌آلود اين داستان‌ها اشاره کرديد. نگران نبوديد که فيلم شما داستاني تاريک داشته باشد که باعث شود مخاطبان کودک و نوجوانتان از آن زده شوند؟

نه، فيلم تا حد امكان به کتاب وفادار است و تقريباً هرچيزي كه در فيلم مي‌بينيد در کتاب‌ هم هست. تصويرسازي‌هاي کتاب به دست خود بئاتريس پاتر انجام شده و تصويري واقعي از ذهنيت نويسنده را نشان مي‌دهند. شايد اين حماقت مرا برساند اما اصلاً نگران فضاي تيره‌ي فيلمم نبوده‌ام!

البته ما فيلم را براي گروه‌هاي سني مختلفي به‌نمايش گذاشتيم و بازخوردهاي خوبي هم دريافت کرديم. بنا بر نظر همين تماشاگران، بعضي نکته‌ها را تغيير داديم؛ نكته‌هايي كه اصلاً فکر نمي‌کردم مشکل‌ساز باشند. من به همه‌ي نظرهاي تماشاگران با دقت گوش کردم و موارد کوچکي را تغيير دادم، اما اصل داستان و فيلم تغيير نکرد.

 

ويل گِلاك

 

  • نظر بچه‌هاي خودتان درباره‌ي فيلم چيست؟

بچه‌هاي من نوجوان‌اند و فيلم را دوست داشتند؛ اما بيش‌تر، داستان را از جنبه‌ي خانوادگي تجزيه و تحليل کردند. شخصيت پيتر فکر مي‌کند که از خانواده‌اش حمايت مي‌کند. مفهوم حمايت از خانواده، براي نوجواني 15 يا 16ساله کاملاً قابل درک است.

پيتر متوجه مي‌شود که با حمايت از خانواده ممکن است باعث دل‌خوري و ناراحتي آن‌ها شود. اين پيام حمايت از خانواده در فيلم براي آن‌ها خيلي اهميت داشت. آن‌ها فهميدند که بايد هميشه پشتيبان خانواده‌ي خود باشند؛ نه فقط خانواده‌اي که با آن پيوند خوني دارند، بلکه همين حس حمايت و دفاع را بايد براي دوستانشان هم داشته باشند. اين موضوع براي خود من هم آموزنده بود.

 

  • در روابط خرگوش‌هاي فيلم مثل شخصيت «فلاپسي»، «موپسي»، «دم‌پنبه‌اي» و پيتر، از بچه‌هاي خودتان هم الگو گرفته‌ايد؟

قطعاً همين‌طور است. وقتي بچه باشي و تك پسر و سه خواهر هم داشته باشي، ممکن است اين فکر به ذهنت برسد که پدر و مادرت تو را کم‌تر دوست دارند. بچه‌هاي من هم اين دردسر را داشته‌اند.

دختر بزرگ‌ترم يک‌بار برايم تعريف کرد که وقتي کوچک‌ترين خواهرش به‌ دنيا آمد، دنيا برايش به‌ آخر رسيد. او فکر مي‌کرد که ديگر او را دوست نداريم و در اين‌باره صد درصد هم مطمئن بود.

بسياري از تم‌هاي اين فيلم مستقيم از خانواده‌ و بچه‌هايم گرفته شده‌اند. اين بگومگوهاي خواهرانه که «من بزرگ‌ترم، تو کوچک‌تري!» مكالمه‌هايي است که در خانه‌ي ما زياد شنيده مي‌شد.

 

  • خرگوش‌هاي فيلم شما واقعاً خرگوشند! مراحل طراحي و ساخت اين خرگوش‌ها چه‌طور پيش رفت؟

تنها جايي که مي‌شد چنين نتيجه‌ي شگفت‌انگيزي در طراحي شخصيت‌هاي حيوانات داشته باشيم، در استوديوي انيميشن و افکت‌هاي تصويري استراليا بود. انگار که يک دنيا روي اين پروژه کار مي‌کرد. قهرمانان و هنرمنداني گمنام در اين پروژه سنگ‌تمام گذاشتند.

تمام حيوانات فيلم بايد دقيقاً شبيه خودشان طراحي مي‌شدند. آن‌ها بايد دقيقاً همان‌طور حرکت مي‌کردند که حيوانات در دنياي واقعي حركت مي‌كنند.

«سيمون ويلي»، طراح توليد بخش انيميشن ما، به موزه رفت و استخوان تمام حيواناتي را که براي فيلم لازم داشتيم به امانت گرفت. اما استخوان‌ها فقط اسکلت بدن را مشخص مي‌کردند. من تأکيد داشتم که شخصيت‌ها نبايد به سمت کارتوني‌شدن بروند.

مرحله‌ي بعدي کار مشکل‌تر هم بود. اگر ما دقيقاً شخصيتي مثل حيوانات واقعي مي‌ساختيم، از نظر نشان‌دادن احساسات يا برخي حرکت‌ها که مختص انسان‌هاست به مشکل برمي‌خورديم. براي همين يک حد تعادل را در نظر گرفتيم.

مي‌خواستيم اين‌طور به‌نظر برسد که اگر يکي از خرگوش‌هاي فيلم را بغل مي‌کنيد، دقيقاً اين حس را داشته باشيد که يک خرگوش را در آغوش داريد، ولي خرگوشي که لباس تنش كرده است. گروه ما خيلي سخت روي اين پروژه کار کرد تا سرانجام به نتيجه‌ي دل‌خواه رسيد.

 

  • احساس مي‌کنم که همه‌ي کارگردان‌ها در مراحل توليد فيلم روي چيزي وسواس پيدا مي‌کنند. مثلاً «استيون اسپيلبرگ» در فيلم تازه‌اش «پُست»، وسواس زيادي روي واقعي‌بودن روزنامه‌هايي داشته که در فيلم مي‌بينيم. شما چه‌طور؟ روي چه چيزي وسواس بيش از حد داشتيد؟

روي جزئيات خيلي وسواس داشتم، ولي بيش‌تر از آن روي بازي بازيگران و گويندگان فيلم. صحنه‌هاي زيادي بودند که خيلي در آن‌ها به بازيگران سخت مي‌گرفتم.

مثلاً يک صحنه‌ي کمدي‌رمانتيک بود که با دقت و وسواس زيادي فيلم گرفتيم، اما ناگهان صداي همه درآمد که «ويل! چه کار مي‌کني؟ برگرديم سر خرگوش‌ها!». جالب اين‌جاست که اين صحنه کلي وقت گرفت و در نهايت، در فيلم از آن استفاده نشد.

 

داهنال گليسون

 

  • تجربه‌‌ي کار با بازيگران و شخصيت‌هاي انيميشني چه‌طور بود؟

سرگرم‌کننده بود. چيزي که چالش برانگيز بود روش کارگرداني من بود. من عادت دارم هنگام فيلم‌برداري، مدام در صحنه تغيير ايجاد کنم. اين موضوع در يک فيلم زنده مشکلي ايجاد نمي‌کند. ولي وقتي در داخل يک استوديو و در جلوي پرده‌ي سبز بخواهيد چيزي را ناگهاني تغيير دهيد، دردسر ساز مي‌شود.

براي همين معمولاً هنگام فيلم‌برداري مجبور مي‌شدم گوشي موبايلم را بردارم و به بخش انيميشن زنگ بزنم و بگويم: «خب، مجبورم بگويم آن چيز‌هايي را که براي اين صحنه طراحي کرده‌ايد بايد تغيير بدهيد.»

تيمي که با من کار مي‌کرد کم‌کم ريتم تغييراتي که مدنظرم بود، دستشان آمد. نمي‌توانم بگويم از اين‌همه تغيير لذت مي‌بردند، نمي‌دانم، شايد هم متنفر بودند! اما در هرحال اين گروه بي‌نظير بودند و باعث شدند که همه‌چيز خيلي بهتر شود.

مثلاً وقتي فکر مي‌کردم صحنه‌اي قرار است ‌آن‌طوري که در ذهن خودم هست پيش برود، ناگهان آن‌ها با ايده‌ها و امکانات تازه‌اي غافلگيرم مي‌کردند.

به جرئت مي‌گويم هربار که اين فيلم را ببينيد، با ريزه‌کاري‌هاي بيش‌تري روبه‌رو مي‌شويد. لحظه‌هاي بسياري در اين فيلم هست که به شما يادآوري مي‌کند چه تيم فني و هنرمندي پشت آن بوده است.

 

  • از اين ريزه‌كاري‌هايي كه گفتيد، بازي يا جايزه‌اي هم براي علاقه‌مندان پيتر‌خرگوشه در فيلم گذاشته‌ايد؟ مثل پيداکردن تخم‌مرغ عيد پاک؟

خوشحالم که اين را پرسيديد. بله، در اين فيلم يک تخم‌مرغ نقاشي شده وجود دارد که بايد آن را پيدا کنيد. اما راهنمايي مي‌کنم، دنبال تخم‌مرغ در جاهايي نگرديد که منطقي به‌نظر مي‌رسد!