برههاي سفيد مناند كه بازي ميكنند
«جرينگ جرينگ جيرينگ»
نه سكههاي طلا، نه كليدهاي مسيِ خانهاند
النگوهاي رنگي مادرند كه ميرقصند
«هو هو هو»
نه زوزهي گرگ است، نه پاهاي تند باد
برادر كوچك است كه نميتواند سوت بزند
«تق تق تق»
نه تبر هيزمشكن است، نه داركوب روي درخت
انگشتهاي پدر است كه از شادي تقه ميزند
«خش خش خش»
نه برگهاي خشكاند، نه برگهاي كتاب
دامن خواهر بزرگ است كه روي زمين كشيده ميشود
«ها ها ها»
اين خندههاي ماست، نه هيچ چيز ديگر
كه سرخوشانه تا آسمان ميرود
هليا معيريفارسي، 16ساله
خبرنگار افتخاري از لاهيجان
تصويرگري: هدي عبدالرحيمي از شهرري
- تولد
حواست باشد
اين شمعها که فوت ميکني
بزرگت نميکنند
گاهي ميفهمي
هزارساله شدهاي
حتي بدون شمع
نيلوفر قاآني، 16ساله
خبرنگار افتخاري از مشهد
- منتظر رسيدن
انتهاي اتوبوس
نشستهام در سکوت
مثل توت
روي شاخهي درخت
که انتظار ميکشد
تا برسد...
ياسمنسادات شريفي، 15ساله
خبرنگار افتخاري از اراک
- درخت خشكيده
زمين لباس عروس ميپوشد
و من
زير اين شادي
خواهم خشکيد
پريساسادات مناجاتي، 15ساله
خبرنگار افتخاري از کرج
- سردتر
اين شهر
برف نميخواهد
به اندازهي کافي
سرد است
هواي نبودنت...
مهديس ذکايي
خبرنگار جوان از ساوه
عكس: سارا نجفي، 15ساله، خبرنگار افتخاري از سروستان