بايزيد مردوخي . اقتصاددان در ستون سرمقاله شرق با تيتر«پيامدهاي پنهان استيضاح»نوشت:
استيضاح اختياری قانوني است که قانون اساسي به نمايندگان مجلس داده است و با 10 امضا رسميت مييابد. اين اختيار و حق قانوني، تشکيکپذير نيست؛ اما يک نماينده مجلس احتمالا از مردم عادي مسئوليتپذيري بالاتري دارد. ممکن است افراد در سطوح مختلف جامعه، به تحليلي برسند و بر مبناي آن، يک مسئول يا يک قوه را اسبابالعلل همه مشکلات فرض کرده و از آن انتقاد کنند؛ اما يک نماينده از حدود وظايف در چارچوب قوانين عادي و اساسي و همچنين تأثيرگذاري عوامل ملي، سياسي و اجتماعي و البته مسائل خارجي بر عملکردها اطلاع کافي دارد. در شرايطي که دولت دوازدهم نيمي از سال اول فعاليت خود را گذرانده، به نظر ميرسد ميتوان همچنان مسائل را با جلسات درونکميسيوني و نوعي همراهي به پيش برد تا اينکه کار به استيضاح کشيده شود. در اين ميان، توجه به چند نکته ضروري است. نخست، اگر نمايندهاي متوجه انحراف يا مغايرت در رفتار وزير يا وزارتخانهاي شود، حق تذکر و سؤال دارد. دوم، وقتي دولت يا وزير برنامهاي به مجلس ارائه کرده، نماينده ميتواند به استناد آن، مدعي انحراف شود؛ اما حتما بايد توان اثبات و ارائه اسناد آن را داشته باشد. نبايد با موضوعات پرچالش امروز کشور به شکلی مکانيکي مواجه شد و گفت چون حق استيضاح وجود دارد، هر آن ميتوان از اين اهرم استفاده کرد و شرايط اجتماعي، اقتصادي و سياسي را در نظر نگرفت. صاحبنظران اتفاق نظر دارند که برخي مشکلات ايران وارد فاز بحران يا ابربحران شده است.
آيا با وجود علم به مشکلات عديده برخي دستگاهها و وزارتخانهها، استيضاح حتي اگر منجر به تغيير يک وزير شود، ميتواند مشکلي را حل کند؟ هر دو وزير موضوع اين يادداشت، در کابينه اول دکتر روحاني نيز حاضر بوده و تا حد زيادي به زيروبم دو وزارتخانه خود -که ازقضا از وزارتخانههاي ادغامي دوران احمدينژاد هستند و ميراثدار آن تصميم اشتباه- مطلع بوده و سرمايه اجتماعي و مديريتيای را در اين بخش اندوختهاند. نگارنده معتقد است اگر وزير اقتصاد دولت يازدهم نيز در کنار آنان ميماند، شانس رفع بحرانها بهمراتب بيشتر بود؛ چراکه بهخوبي مسائل را ميشناخت و براي رفع آنها صاحب تئوري بود. حال حضور فرد جديدی در سه سال آينده، قرار است چه مشکلي را حل کند؟ اگر وزارتخانهاي نيازمند تقويت باشد، راههاي منطقي و علمي آن موجود است. امروز شرايط به گونهاي است که حتي نميتوان به برنامه ششم نیز استناد کرد و خود برنامهاي که مجلس تصويب کرده، مشکلات فراوانی دارد. چه کسي مسئول وضعيت فعلي صندوق توسعه ملي است که زير هر بند برنامه، راهي براي برداشت از منابع آن در نظر گرفته شده است؟ فرانسه برخلاف ايران سه نوع قانون دارد؛ قانون اساسي، قوانين ارگانيک و قوانين عادي. قوانين ارگانيک مربوط به برنامهها و محاسبات مالي است و پارلمان حق تغيير آنها را ندارد. شايد قانون برنامههاي پنجساله توسعه، شبيه اين نوع قوانين فرانسه باشد؛ اما از همين سند مهم نيز با احترام سخن گفته نميشود و بيشتر افراد در روند برنامهريزي دنبال نوعي راه ميانبُر هستند. در محورهاي استيضاح يک وزير آمده که ضعف ايجاد اشتغال را در نقاط مختلف بهويژه مناطق محروم دارد. همه ميدانند اشتغال از طريق سرمايهگذاري ايجاد ميشود. همان نمايندگان ميدانند چرا دولت امروز امکان ايجاد اشتغال بالا را ندارد و اعتبارات بخش صنعت يا کشاورزي در چه بخشهاي غيرمرتبطي به کار گرفته ميشود. در بخش خصوصي نیز رغبت چنداني براي سرمايهگذاري در بخشهاي توليد يا خدمات باقي نمانده است و دليل آن نیز موانعي است که سرمايه را فراري ميدهند. وزيري که با اين محور استيضاح مواجه شده، مسئول تنظيم روابط کار است؛ بااينحال، دردمندانه دنبال تنها راه موجود يعني توانمندسازي افراد جوياي کار يا بيکارشده بر اثر رکود اقتصادي از طريق مهارتآموزي است.
همان نمايندگان و مردم ايران ميدانند ايجاد اشتغال پايدار، وظيفهاي است بر عهده وزارتخانههاي توليدي مانند صنعت، معدن و تجارت، جهاد کشاورزي و نيرو. حال چطور قرار است با اين نوع داوري به مسائل پرداخته شود؟ وزير ديگر به دلیل سقوط هواپيما يا رکود بازار مسکن و... قرار است پاسخگوي استيضاحکنندگان باشد. واقعا شرايط فعلي ناوگان حملونقل کشور، با حذف يک مسئول بهبود مييابد؟ چه کسي است که نداند ارتباطات جهاني، تأمين سرمايه و... نياز حياتي اين بخش است يا درباره مجموعههايي مانند شستا و صندوق بازنشستگي کشوري که تعداد زيادي شرکت را در زيرمجموعه دارند، واقعا ميتوان بهسادگي تصميم گيري کرد؟ در اقتصاد، سرنوشت هر بنگاهي از سوی مديران و سرمايه انساني تعيين ميشود. اگر تعداد بنگاههاي تحت نظر عالي يک وزارتخانه از صد شرکت افزونتر رفت، چگونه توقع بنگاهداري مطلوب براي آنان وجود خواهد داشت؛ آنهم براي شرکتهايي که همه تحت فشارها، نفوذها و توصيهها قرار دارند و برخي مديران مياني ناکارآمد آنها از بيرون حمايت ميشوند. آيا شرايط زماني ايجاب نميکند اين مسئله بسيار توجيهناپذير مطرح نشود؟ دو مجموعه شستا و صندوق بازنشستگي کشوري، اولين گزينههايي هستند که وقتي يک موکل به وکيل خود در مجلس در حوزه انتخابيه مراجعه ميکند، براي معرفي در نظر گرفته ميشوند؛ چون تصور ميشود اگر 10 نفر به فلان شرکت اضافه شوند، اتفاق خاصي رخ نميدهد. همين بينش، آسيبی جدي به نظام تدبير کشور وارد آورده است. اگر بيماري به پزشکان متعدد براي امراض مختلف خود مراجعه کند و مشکل او برطرف نشود، معمولا توجه به علل ماهوي اهميت پیدا میکند. اگر تصادفا يک پزشک متوجه ازکارافتادن سيستم دفاعي بيمار شود، ميتواند علتالعلل امراض او را شناسايي کند. سيستم دفاعي نظام تدبير در کشور، دچار آسيبی جدي است و اين مسئله با استيضاح وزرا حل نخواهد شد. بنگاهداري نياز به امکان استفاده از جديدترين مؤلفهها و پذيرش آنها در سطح نظام را براي جراحي عميق فساد دارد؛ اما برخي نمايندگان دمدستترين راه را براي وزرايي که برخي جريانها توصيه به حذف آنها کردهاند، در دستور کار قرار دادهاند. پيشنهاد نگارنده بهعنوان فردي که سالهاست در جريان نظام اقتصادي و بودجهاي کشور شاهد اتفاقات بسياري بوده، اين است که اگر مجلس و نمايندگان واقعا نگران مسائل اين دو وزارتخانه و همه مجموعه دولت هستند، همسو با دولت و دستگاه قضائي و دیگر ارکان حاکميت، هيئتی مقتدر براي بررسي وضعيت عام اقتصادي که نگارنده به آن «نظام تدبير» ميگويد، تشکيل دهند. ميتوان با ترکيبي از باصلاحيتترين کارشناسان اين حوزه، در شش ماه يک برنامه اصلاحي براي وضعيت اقتصادي که بنگاهها، عملکردها، سامانه حملونقل بار و مسافر و... ذيل آن هستند، تدوين کرد. با اين مطالعه دقيق، تصويري از وضع موجود و عوامل رسيدن به آن و همچنين نيازهاي آينده مشخص خواهد شد. اين مسئله به متقاعدسازي همه ارکان كشور کمک خواهد کرد. در جايگاه يک مشاور که حسننيت قريببهاتفاق نمايندگان را باور دارد، پيشنهاد ميکنم حالا که استيضاح دو وزير کليدي کابينه اعلام وصول شده است، از فرصت استيضاح براي همگرايي بيشتر، شنيدن دغدغههاي وزرا و همچنين رأي منفي بالا به استيضاح براي دادن سيگنال مثبت به مجموعه دولت و بدنه عظيم اين دو وزارتخانه در راستاي اصلاحات واقعي استفاده شود.
- از حسننيت تا حسن عمل
اسماعيل بشري تحليلگر ارشد مسائل شرق آسيا در ستون سرمقاله اعتماد نوشت:
بيانيه روز گذشته هيات بلندپايه دولت كره جنوبي پس از ديدار با رهبر كره شمالي، خبر از تغييري بزرگ در موضع دولت پيونگيانگ ميداد. به هيچوجه اين انتظار وجود نداشت كه رهبران كره شمالي در كوتاهمدت تا اين اندازه از خود انعطاف نشان دهند و براي كنار گذاشتن فعاليتهاي هستهاي و توقف آزمايشهاي موشكهاي قاره پيماي خود اظهار آمادگي كنند. چنين موضعگيري كه از سوي هيات كره جنوبي اعلام شده است، برخلاف صحبتهايي است كه تا همين چند روز پيش از سوي پيونگيانگ شنيده ميشد.
كره شمالي تاكنون مستمرا تاكيد كردهبود كه هر چند آمادگي گفتوگو با ايالات متحده امريكا را دارد، اما حاضر نيست هيچ پيششرطي را براي گفتوگو با واشنگتن قبول كند. پيش شرطهايي كه امريكا مطرح كردهبود در واقع همين برنامههاي هستهاي و آزمايشهاي موشكي بود كه اكنون هيات كره جنوبي از اعلام آمادگي كره شمالي براي كنار گذاشتن آن سخن ميگويند. در اين اظهارات شاهد هستيم كه نوعي ضد و نقيض گويي و تناقض عمده مشاهده ميشود. پيونگيانگ كاملا آگاه است كه طرف اصلي مذاكرهكننده واشنگتن است و كره جنوبي هم تحت تاثير امريكا اقدام به گفتوگو با پيونگيانگ كرده است. از زمان جنگ كره تاكنون اين چتر هستهاي امريكا بود كه به كره جنوبي اجازه داده است كه در برابر تهديدهاي كره شمالي ايستادگي كند. فاصله ميان صحبت و عمل بسيار زياد است، هر چند كه اگر چنين اظهارنظر عملا از سوي رهبر كره شمالي مطرح شده باشد، خود يك گام مثبت رو به جلو محسوب ميشود، اما بايد ديد كه در روزهاي آينده چنين اظهارنظري چگونه به عمل تبديل ميشود.
نبايد اين نكته را فراموش كرد كه كره شمالي به حدي تحت فشار تحريمهاي بينالمللي است كه براي پيونگيانگ ادامه راه به اين صورت بسيار دشوار است، در نتيجه براي كاهش فشارهاي موجود دولت كيم جونگ اون تلاش ميكند تا انعطافهايي نشان بدهد تا شرايط موجود تغيير كند و تا حدي از ميزان فشار تحريمها كم كند. تلاش كره شمالي اين است كه در شرايط كنوني نه تنها باعث افزايش فشارها و محاصره اقتصادي نشود، بلكه تا حدي اوضاع را براي تنفس كشور بازتر كند و يخهاي روابط را با سئول آب كند. ديداري كه اخيرا ميان هيات بلندپايه كره جنوبي با كيم جونگ اون در پيونگيانگ انجام شد، دنباله همان ديدارهايي است كه از بعد از سال نوي ميلادي براي شركت تيم كره شمالي در رقابتهاي المپيك زمستاني پيونگچانگ در كره جنوبي ميان هياتهاي بلندپايه دو كشور و بعد از آن در جريان مسابقات برگزار شد. بايد ديد حسننيتي كه دو طرف نشان ميدهند تا چه حد جنبه عملي به خودش ميگيرد و تا چه اندازه حسننيت به حسن عمل تبديل ميشود.
شرايط راهبردي منطقه آسيا پاسفيك، بدون حضور امريكا قابل تحليل نيست، امريكا تضمينكننده امنيت كره جنوبي و ژاپن در منطقه اقيانوس آرام محسوب ميشود. امروز بخش عمده توان دفاعي ژاپن و كره جنوبي، سلاحهاي تاكتيكي و بازدارندهاي است كه ايالات متحده امريكا در اختيار آنان قرار داده است. اين دو كشور نميتوانند بدون امريكا مستقيما وارد گفتوگو و حل مسائل با كره شمالي شوند. اصولا مذاكرهكننده اصلي با پيونگيانگ، ايالات متحده امريكا است و كره جنوبي يك كشور نسبتا تابع محسوب ميشود. اگر قرار باشد كه كره جنوبي مستقيما با پيونگيانگ وارد تعامل شود، بايد منتظر يك تحول گسترده و عظيم در كره جنوبي باشيم به شكلي كه مردم كره جنوبي به شكل يكپارچه از دولت خود بخواهند كه نيروهاي امريكايي و سلاحهاي تاكتيكي امريكا در خاك اين كشور را خارج كند و به صورت مستقيم وارد روند مذاكره با كره شمالي شود. در عين حال نبايد فراموش كرد كه اگر امريكا كره جنوبي را در مذاكره با كره شمالي تنها بگذارد، آنگاه سئول در مذاكره با همسايه شمالي مستمرا مجبور به امتياز دادن خواهد بود، چرا كه توانايي دفاع و بازدارندگي كافي در برابر پيونگيانگ ندارد.
دولت كنوني امريكا تاكنون در برابر پيونگيانگ خوش قول عمل نكرده است. حتي زماني كه مذاكرات شش جانبه با كره شمالي با حضور كره جنوبي، ژاپن، چين و روسيه انجام شدهبود، وعدههاي اقتصادي به كره شمالي در قبال توقف برنامه موشكي و هستهاي اين كشور دادهشدهبود كه هيچگاه كامل عملي نشد. در حال حاضر شرايط در كاخ سفيد بسيار تغيير كرده است و دولتي روي كار آمده كه بسياري از تعهدات بينالمللي خود را زير پاگذاشته است. دولت ترامپ تعهدات خود در قبال پيمان تغييرات آب و هوايي پاريس را نقض كرده است، به صورت مستمر تعهدات خود در برجام را نقض ميكند و تهديد به خروج از اين توافق بينالمللي كرده، اخيرا در مورد تعرفههاي تجاري تهديدهايي را مطرح كرده است كه برخلاف تعهدات امريكا در سازمان تجارت جهاني است و بسيار نسبت به تعهدات بينالمللي و پيمانهاي جهاني بيتوجه است. اين رفتارها نشان ميدهد كه امريكا در وعدههايي كه در مورد كره شمالي مطرح كرده است كاملا غيرقابل اعتماد است. به همين دليل كره شمالي با احتياط بسيار بيشتري وارد مذاكره خواهد شد. بسيار غيرقابل تصور است كه پيونگيانگ حاضر شود توان دفاعي خود را كاملا در قبال وعدههاي امريكايي تسليم كند. لغو تحريمها و حتي كمكهاي اقتصادي به كره شمالي به تنهايي مشوق كافي براي كنار گذاشتن برنامه تسليحات هستهاي و برنامه موشكهاي قارهپيماي كره شمالي نيست. توازن و صلحي كه انتظار ميرود در شبهجزيره كره رخ بدهد، كاملا تحتالشعاع يك رقابت بزرگتر قرار گرفته است. مادامي كه رقابت ميان جمهوري خلق چين و ايالات متحده امريكا وجود دارد، نميتوان انتظار داشت كه پرونده شبهجزيره كره كاملا حل و فصل بشود. استمرار حالت حاكميت وحشت در شبهجزيره كره، محصول رقابت ميان بين دو قدرت بزرگ جهاني است. كره جنوبي و كره شمالي به عنوان دو كشور كوچك در منطقه، تا حد ناچيزي در برابر قدرتهاي بزرگ جهاني قدرت اثرگذاري دارند. اگر گفتوگويي ميان كره شمالي و كره جنوبي انجام ميشود، كاملا تحت تاثير بيم و اميدها از سياستهاي قدرتهاي رقيب بزرگتر است كه اين دو كشور را به عنوان پراكسي خود در منطقه به حساب ميآورند و نوعي رقابت نيابتي در شبهجزيره كره انجام ميدهند.
كره شمالي قطعا قصد ندارد تمام تواني را كه كسب كرده است در برابر وعدههاي امريكايي كنار بگذارد، مگر اينكه تضمينهاي محكمي از سوي ايالات متحده امريكا به اين كشور دادهشود و توافق جامعي ميان چين و امريكا در مورد مسائل مورد اختلاف اتفاق بيفتد.
- راز فریاد و ناسزاگویی
روزنامه كيهان در ستون سرمقاله اش نوشت:
ادبیات مقامات ارشد دولتی در روزهای اخیر، به شدت مشوش و ناشی از اضطرابی درونی است، مانند شخص نگران و فاقد اعتماد به نفسی که برای غلبه بر مشکلات درونی، بلند و بلندتر فریاد میزند!
هرچند دولتمردان و به ویژه شخص رئیسجمهور همیشه با لحن نامناسب و الفاظ ناپسند سخن گفته بودند، اما شدت هیجان آنها در این روزها بیش از پیش شده و رگبار کلمات تقریبا به مرز کنترل نشدگی رسیده است!
آیا این موضوع علت خاصی دارد و باید راز مشخصی را جستوجو کنیم؟ پیش از بررسی چرایی این سخنان و رفتارها، خوب است در ابتدا سه مصداق را مرور کنیم تا ریشهیابی آسانتر شود.
رئیسجمهور سه روز قبل در جمع مدیران بانکها و مؤسسات مالی و اعتباری گفته است: «اگر در سال 92 میگفتیم در سال 95 تورم تکرقمی خواهیم داشت، شاید حتی باور آن برای بعضی از مدیران و مسئولان بانکی نیز سخت بود، این دستاورد بزرگ باید حفظ شود، البته بیخبر نیستم؛ برخی به بهانه مخالفت با دولت به امید و آینده ملت ضربه میزنند که البته این اقدامات بر مبنای کمعقلی و کمبود عقل است و گرنه مخالفت با دولت معنایی ندارد. مبارزه با دولت به معنای مبارزه با منافع ملی و ضربه زدن به امید و اعتماد مردم است.... امید و اعتماد مردم به بانک مرکزی به مراتب بیشتر از چند سال قبل شده است... رشد اقتصادی ایران در سال 95 در رتبه اول جهان قرار داشت»!
معاون اول رئیسجمهور هم دیروز در همایش استانداران و فرمانداران گفت: «الان رشد اقتصادی به شش درصد رسیده است(!) میگویند رکود است. برادر عزیز میدانید رکود یعنی چه؟ یکبار رکود را برای مردم تعریف کنید(!)... ما بیش از 800 هزار شغل ایجاد کردهایم، ولی هنوز افراد بیکار زیاد داریم، کارهای بزرگی انجام شده که نباید آنها را کوچک جلوه داد. اشتباه میکنند که دولت را ناکارآمد جلوه میدهند و با آمریکا که میخواهد بگوید نظام ناکارآمد است همصحبت میشوند(!) شاخصهای اقدامات دولت که مشخص است.»
سخنگوی دولت هم دیروز در سخنان جالبی گفت:«یک رسانه که همیشه سیاهنمایی میکند و در آمارهای رسمی نظام تشکیک میکند، میشود گفت که شما به نظام تشکیک میکنید. ضمن اینکه زبان انقلابی بودن هم از دهان آنها بیرون است»!
این ادبیات عصبی و خاص چه پیامی دارد و چرا میتوان با حذف نام گوینده، به سادگی حدس زد که اینها سخنان یک مقام ارشد دولت تدبیر و امید است!؟
در همه این سخنان (و موارد مشابه قبلی) یک نکته ثابت وجود دارد و آن تلاش ترحمبرانگیز دولتمردان برای اثبات اینکه فلان دستاورد در عالم واقع وجود دارد، اما چون این ادعاها بهرهای از حقیقت ندارد و مردم در زندگی روزمره خود آنها را لمس نمیکنند، واکنش منفی نشان میدهند. در پی این مخالفت، دولتمردان محترم عصبانی شده و به مردم و منتقدان فحاشی و توهین میکنند!
واقعا هم پذیرفتنی نیست که تورم 8 درصد باشد، اما دلار در حدود 5 هزار تومان!
پذیرفتنی نیست که تورم 8 درصد باشد اما دولت همه خدمات مربوط به خودش را در بودجه 97 گران کرده باشد!
وقتی جیب مردم تورم قریب 40 درصدی را گواهی میکند، اصرار رئیسجمهور بر اینکه توم 8 درصد است، مصداق همان تلاش پیشگفته است و چون مردم نمیتوانند آن ادعا را در زندگی خود پیدا کنند، به کمعقلی و... متهم میشوند!
ادعا میشود فلان مقدار شغل ایجاد شده اما مردم با چشم مسلح وغیر مسلح نمیتوانند حتی ده درصد اعداد و ارقام ادعایی را ببینند!
ادعا میشود که نرخ بیکاری 11 درصد است! یعنی از صد جوینده شغل، 89 نفر کار پیدا کردهاند و تنها 11 نفر شغل پیدا نکردهاند!
خب مردم اساسا چنین چیزی را باور نمیکنند و با چشم خود میبینند که نه تنها بیکارها شاغل نشدند، که شاغلها هم در اثر تعطیلی صنایع و کارگاهها بیکار شدهاند! اما گفتن همین دو کلمه حرف حساب همان و نواخته شدن با حرفهای زشتی مثل بیسواد و لجنپراکن و...همان! گفتن همان و متهم شدن به ضدیت با نظام به دلیل انکار آمار همان!
دولتیها یادشان رفته که 4 سال است همه آمارهای رسمی دولت قبل را انکار میکنند و اشتغال را سالی 14 هزار نفر عنوان میکنند! یعنی سخنگوی دولت معتقد است بعضی وقتها ضدیت با نظام اشکالی ندارد!؟
شاید تعجب کنید، اما واقعیت این است که حتی اگر کسی هیچ اعتراضی هم نکند، دولتمردان هر چند روز یکبار، رگبار فحش را به طرف مردم میگیرند و از خجالت همه در میآیند!
علت این است که اصلا موضوع و راز این رفتار، پاسخگویی (حتی پاسخگویی بیادبانه) به منتقدان نیست. این رفتار بیش از هر چیز ناشی از درماندگی و از دست دادن اعتماد به نفس و کاهش محبوبیت اجتماعی است.
همینجا باید این نکته را یادآور شد که اغلب کسانی که نمیخواهند صدایی جز صدای خودشان در عالم منتشر و منعکس شود، دائما در توهم دشمنپنداری همه هستند و هر صدای مخالفی را به جریان رقیب و مخالف و... نسبت میدهند. این را حالا در حرفهای دولتمردان به خوبی میتوانیم ببینیم. اینکه سخنگوی دولت ناگهان به یک رسانه حمله میکند و اتهام سیاهنمایی میزند، دقیقا در همین چارچوب است.
آنها مدام در این تصور باطلند که جریانی در حال دشمنتراشی برای دولت است، مردم را تحریک میکند و باعث میشود دستاوردهای(!) دولت دیده نشود! در حالی که هیچ دشمنی وجود ندارد جز عملکرد غلط و پر ابهام و اشکال خودشان!
آنها نمیخواهند بپذیرند که نارضایتیها نه سیاسی که عمومی و اجتماعی است. یعنی دولت وظیفه اصلی خود یعنی برآوردن کف توقعات اقتصادی و اجتماعی مردم را هم رها کرده است.نمیخواهند بپذیرند که گلایهمندی مردم، نه از سر رقابت سیاسی که از سر تنگنای اقتصادی است، از سر عملی نشدن وعدهها و از سر فساد و رانتخواری منصوبین دولت.
اما آن فریادها و فحاشیها، چیزی را تغییر نمیدهد، نه شغل ایجاد میکند و نه تورم را کاهش میدهد!
دولت ابرپروژهای داشته به اسم برجام که همه چیز مملکت حدود 4 سال معطل آن بود و حالا دوست و دشمن، حتی عراقچی و ظریف و سیف اقرار میکنند که دستاوردی نداشته است!
دولت پروژهای داشت به عنوان رفع تحریمها که حتی آب خوردن مردم را هم به آن گره زده بود. حالا آنقدر تحریمها تشدید شده که به هواپیمای وزیر خارجه هم بنزین نمیدهند!
دولت اروپاییها را آقا اجازه میدانست و ادعا میکرد با کدخدا میبندد، حالا کدخدا دولت را دور زده و دولت به اروپاییها راضی شده، اما آنها هم کاری جز پر کردن جیبشان ندارند!
دولت بودجه 95را با هشتاد درصد انحراف از سند قانونی اجرا کرد و رکورد قانونشکنی را شکست، اما بودجه میلی هم نتوانست گره فروبسته اقتصاد را باز کند.
خب! همه این اتفاقات در مقابل چشم مردم اتفاق میافتد و هرقدر دولت میخواهد پنهانی کارش را پیش ببرد، باز خبر از جایی درز میکند و دستها رو میشود!
خروجی منطقی این کارنامه چیست!؟
قطعا مردم با این کارنامه، این دولت را فاقد توان مدیریتی و سیاسی برای تصدی مسئولیت اجرایی میدانند و این چیزی نیست که دولت از آن بیخبر باشد.
راز همه فریادها و فحاشیها همین است! آنها میبینند که در اثر سیاستهای غلطشان، رای دهندگان هم به صف منتقدین و مخالفین پیوسته و ادعاها و اعداد و ارقام ساختگی را زیر سؤال میبرند.
عباس عبدی حامی سفت و سخت دولت است اما نمیتواند رفتار رئیسجمهور را نادیده بگیرد. او با کالبد شکافی اینگونه حرف زدنها مینویسد: «زمانی که فردی از اعتماد به نفس مطلوبی برخوردار باشد بدین شکلی که در سخنان رئیسجمهور ما شاهد آن هستیم، با مخالفان خود برخورد نمیکند. هیچگاه قرار نیست که مخالفین و منتقدین ما، مطابق میل ما صحبت کرده یا موضوعاتی را مطرح کنند که با معیارهای ما عقلانی باشد. اینکه قرار باشد مخالف باب میل ما صحبت کند را چه کسی تعیین کرده است؟ میتواند آزادانه نظر خود را مطرح کند و صاحب قدرتی که قصد نشان دادن واکنش به آن موضوع را دارد، با توجه به میزان اعتماد به نفس خود در برابر آن موضوع متانت به خرج میدهد و منتقد یا مخالف را بیعقل خطاب نمیکند. طرح چنین موضوعاتی هیچ کمکی به دولت نخواهدکرد. مخالفان دولت فقط در جبهه سیاسی اصولگرا یا تندروها قرار ندارند بلکه دولت مخالفینی در عرصه عمومی نیز دارد. دولت نیازمند آن است که در ادبیات خود با منتقدان تجدیدنظر کند. این موضوع بارها ذکر شده اما متأسفانه تاکنون به آن توجهی نشده است.»
- گور پدر دموکراسي!
سيد مسعود علوي در ستون سرمقاله رسالت نوشت:
يوشي هيرو فرانسيس فوکوياما، فيلسوف سياسي، پژوهشگر و تاريخ نگار ژاپني الاصل و تبعه آمريکا که در استخدام اداره امنيتي آمريکا و تحليلگر برجسته در شرکت «رند» از شرکت هاي وابسته به پنتاگون است اخيراً حرف هايي زده که قابل تأمل است.
هر سال در ماه فوريه به ميزباني دولت امارات، در دبي اجلاسيه اي برگزار مي شود تحت عنوان «نشست جهاني حکومت». امسال فوکوياما در اين نشست شرکت کرد و در يک جلسه پرسش و پاسخ با عنوان «بازنويسي تاريخ؛ آينده حکمراني جهاني و حکومت هاي شبکه اي» گفت: «کشورهاي حاشيه خليج (فارس) نشان داده اند امکان تأسيس مدل هاي اقتصادي و سياسي معتبر بدون تأثير نهادهاي ليبرال دموکراسي غرب وجود دارد.» او افزود: «خليج (فارس) بخش ليبرال را خوب اخذ کرده است. هم امنيت دارد، هم سلطه قانون و حقوق و مالکيت. آنها نشان داده اند که جنبه دموکراسي، آن قدر هم اهميت ندارد»!
يک فيلسوف سياسي برجسته آمريکايي وقتي مستخدم پنتاگون مي شود قطعاً در نظريه پردازي هاي او تأثير دارد. ترجمه تحت اللفظي جملات بالا را مي توان در سه کلمه خلاصه کرد؛ «گور پدر دموکراسي»! بچسب به درهم امارات و دينار كويت و...! وقتي امنيت کشورهاي خليج فارس از سوي آمريکا تأمين مي شود، وقتي کشورهاي خليج فارس تحت الحمايه آمريکا و انگليس هستند، دموکراسي را مي خواهند چه کنند؟ همين قدر که «ليبراليسم» را اخذ کرده اند، نيازي به دموکراسي نيست.
فوکوياما مشکل مشروعيت مردمي دولت هاي عربي اي را که با نظام قبيلگي و عشيره اي اداره مي شوند و با دموکراسي همخواني ندارند، حل کرده است.
از آن طرف مشکل کاخ سفيد را در مشروعيت همکاري با اين نظام هاي غير دموکراتيک - بخوانيد مستبدانه - را نيز حل کرده است. خدا رحمت كند مرحوم کيومرث صابري، وي در يک طنزنوشته در سال هاي اوج روابط عربستان و برخي کشورهاي عربي با آمريکا گفته بود:«گازتو برم، نازتو برم»!
فوکوياما در مورد تاريخ و پايان آن هم زياد صحبت کرده، که البته اخيراً حرف خود را پس گرفته است. او در محافل علمي به عنوان يک تاريخ نگار هم شناخته مي شود، اما در سخنان خود در دبي کلمه «فارس» را از «خليج» حذف کرد و ده ها بار از اين کلمه ناقص سخن به ميان آورد، اما توضيح نداد براي تحريف تاريخ و وارونه گويي حقايق تاريخي در اين منطقه چقدر از دولت امارات پول گرفته است؟
نکته ديگري که او در پرسش و پاسخ مطرح کرده، وضعيت کنوني ايران است. او گفته؛ «ايران به سمت انفجار دروني پيش مي رود. در ايران يک انقلاب اجتماعي زير پوست جامعه در حرکت است. وضعيت ايران، وضعيت باثباتي نيست و...» در مورد ثبات ايران، چهل سال است فيلسوفان سياسي غرب به ويژه فيلسوفان ليبرال، نظريه پردازي مي کنند. گاهي 6 ماه، گاهي يک سال، گاهي دو سال بيشتر و کمتر مي گويند در ايران، فروپاشي صورت مي گيرد و به قول خودشان به سمت انفجار دروني پيش مي رود. اين حرف ها را هر کس بزند، فوکوياما نبايد بزند، چرا که ده ها انديشکده اروپايي و آمريکايي با صدها پژوهشگر سياسي بارها در نشست هاي خود اعتراف کرده اند ايران نه تنها به سمت فروپاشي نمي رود بلکه نظم منطقه اي مورد نظر آمريکا و رژيم صهيونيستي را به هم زده است. کافي است فوکوياما نتايج نظرات همين انديشکده ها حتي انديشکده «رند» را که خودش عضو آن است، بخواند. قرار نيست اگر کسي عضو «رند» باشد، دروغ گفته و حقايق را وارونه نشان دهد. دنيا مي داند ايران در چهل سال اخير هر روز قدرتمندتر و قوي تر شده است. قدرت هاي جهاني با التماس و به بهانه مذاکره مي خواهند اين قدرت را مهار کنند. اگر ايران قدرتمند نبود، 6 کشور قدرتمند جهان در يک سوي ميز با يک کشور مثل ايران در سوي ديگر، يک سال التماس براي محدود کردن پيشرفت هاي هسته اي نمي کردند.فوکوياما صداي انفجار در منطقه را
نمي شنود که رژيم صهيونيستي چهار بار زير سيلي مقاومت، فرياد تسليم و مذاکره سر داد. فوکوياما نمي گويد همه در دنيا جمع شدند خط جبهه مقاومت را بشكنند و بشار اسد را در سوريه به زير بکشند اما ايران نگذاشت. اين چه قدرتي در ايران است که در حال انفجار و فروپاشي است، اما در همان حال، سيا، پنتاگون و وزارت خارجه آمريکا را در منطقه زمينگير کرده است و روز به روز بر نفوذ و اقتدار و قدرت منطقه اي او اضافه مي شود؟
اين ننگ براي فوکوياما کافي است که بي آبروترين نظام هاي قرون وسطايي را در خليج فارس که بويي از دموکراسي نبرده اند توجيه مي کند و در مورد باثبات ترين دموکراسي در منطقه و جهان، حرف مفت مي زند و نظريه پردازي مي كند.يكي نيست از اين مفلوك بپرسد «دموكراسي » را از نظام به اصطلاح ليبرال با مدل نظام هاي كشورهاي خليج فارس را بگيريم ديگر جز مشتي دلار،درهم و دينار چه مي ماند؟!