بلند نوین: جست‌وجو: آب را در جست‌وجو آفریدی درجست‌وجوی بزرگی

در جست‌وجوي بي‌كرانگي

براي همين

هميشه روان است

گاهي نرم و آرام

گاهي خروشان

گاهي چكه‌چكه

گاهي چشمه‌اي جوشان

به هر سو سرك مي‌كشد

تا به عظمت برسد

تا در اقيانوس غرق شود.

 

  • بي‌قراري

باد را بي‌قرار و در سفر آفريدي

سفر به شهر و روستا

سفر به كوه و بيابان

گاه نسيمي آرام

گاه تند و توفنده

گاه نوازش‌كنان، در دل گرما، هوا را دل‌پذير و خنك مي‌كند

گاه بر سينه‌ي دريا شلاق مي‌كوبد و موج‌هاي بلند مي‌آفريند

همه‌جا سفر مي‌كند

همه را جابه‌جا مي‌كند‌

تا رسم بي‌قراري، رسم سفر را زنده نگه دارد.

 

  • تشنگي

دانه را تشنه آفريدي

تشنه‌ي سبزشدن

تشنه‌ي باليدن و قدكشيدن

به‌خاطر همين

تا بوده و هرجا كه بوده

رد آب را مي‌گيرد

رد گرما و روشني را

آب مي‌نوشد

نور مي‌نوشد

و جوانه مي‌زند، سبز مي‌شود، مي‌رويد...

 

  • سرگشتگي

زمين را شيفته و سرگشته آفريدي

شيفته‌ي نوشدن

دل‌باخته‌ي نور

براي همين

ميليون‌ها سال است

روز را شب مي‌كند و شب را روز

از تابستان به پاييز مي‌رسد

و از زمستان به بهار

چشم به ماه و ستاره‌ها مي‌دوزد

 و دور خورشيد مي‌چرخد

مي‌چرخد و هيچ سالي از عمرش را، نه سر همان وقت قبلي آغاز  مي‌كند نه تمام...

 

  • عاشق

انسان را عاشق آفريدي

عاشق زيبايي

عاشق كمال

و عاشق

نه از جست‌وجو دست مي‌كشد

نه از رفتن بازمي‌ماند

نه آرام و قرار مي‌يابد

نه از سفر خسته مي‌شود

نه كوه و بيابان راهش را سد مي‌كند

نه هيچ‌گاه تشنگي‌اش رفع مي‌شود.

هميشه تن به آب مي‌زند

هميشه دل به نور مي‌سپارد

هميشه در پي نوشدن است

تا گرماي حضور تو را درون خود حس كند

تا نشانه‌هاي تو را در سبزشدن زمين ببيند

تا نور تو راهش را روشني ببخشد...