بهتدریج سیانان همه خبرگزاریها را به محاق برد و حرف اول تولید خبر را میزد اما گذشت زمان و پیشرفت امکانات موجب شد این اهمیت از بین برود و رواج سختافزارهای بسیار ساده در دنیای غیرانگلیسی موجب شد همه مردم و فکرها و شبکههای مختلف تلویزیونی، سیانانی برای خود درست کنند و امروز شبکههای اجتماعی، تلویزیونها را کنار گذاشته و به افراد اجازه داده هر یک برای خود امثال سیانان داشته باشند و در واقع امکانی را که زمانی، یک دولت نمیتوانست فراهم کند، امروز شبکههای اجتماعی فراهم کردهاند.
امروز لازم نیست دولتها برای انتقال اطلاعات اقدام کنند و اشخاص، خود انتخابکننده هستند و بهنظرم در مجموع سخت افزارها، دنیا را به جای بهتری تبدیل کردهاند. شبکههای اجتماعی، انحصار را شکستهاند. انحصار موجب میشود میل شخصی بر عقل غلبه بیابد اما وقتی به خردجمعی برسد، فرصت رشد هیتلرها و صدامها فراهم نمیشود و یک اپلیکیشن تلفن همراه ممکن است از دهها شبکه تلویزیونی جلوتر باشد. در این شرایط دیگر مهم نیست که شما حرفتان را کجا بزنید، مهم این است که چه حرفی برای گفتن دارید.
روزگاری مهم این بود که چهکسی مالک بلندگوست اما امروز بلندگو دست همه هست و مهم این است که حرف چیست و اگر حرف داشته باشید، همه میشنوند و این خدمتی است که تکنولوژی به بشریت کرده است؛ اگرچه ممکن است حرفها بین صدها حرف دیگر گم شوند و این اشکال وجود دارد.
آنچه درباره فضای رسانه گفتم درباره فیلم و سینما هم صادق است؛ سابق بر این چند کمپانی بزرگ بودند که فیلمساز باید در خدمت آنها میبود اما امروز یک ایده خوب میتواند با ابزارهای ساده با کمپانیهای بزرگ رقابت کند؛ اگرچه هنوز تکنیکها دست سرمایهگذاران و کمپانیهای بزرگ است اما اگر ایده انسانگرایانه وجود داشته باشد میتواند با همین دستگاهها و تکنیکهای ساده، حرف خود را در جهان مطرح کند.
سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی را سینمای انسانگرایانه مینامند و من فکر میکنم سینمای ایران، سینمای بیان درد انسان معاصر است. اگر سینما به این سمت برود که بتواند درد انسان روزگار خود را بیان کند، تعریف خوبی برای جدا شدن از فیلمفارسی خواهد بود. این سینما، سینمای دردمحور است و شیرین نیست و نباید هم باشد؛ فیلم باید زمینه همذاتپنداری ایجاد کند و انسان را به فکر وادارد.
سینمای ایران از این جهت جذاب است و در جهان دیده میشود که بیان درد انسان روزگار خود است و یکی از بزرگترین دردهای انسان، درد تنهایی انسان معاصر است و جواب آن را هم میتوانیم در سنت خود و بشریت پیدا کنیم؛ لذا سینمای ما با مدرنیته نمیجنگد اما نقدش میکند؛ ضمن اینکه میخواهد آثارش را بپذیرد اما درد حاصل از آن را با پذیرش همه خوبیهایش به تصویر میکشد.
سینمای ایران، رجوعی به خصلتها و کرامتها و اخلاق انسانی و اشتراکات بشریت در روحیههای متفاوت است و همین، سینمای ایران را جذاب میکند؛ سینمای انسانگرای مبلّغِ اخلاق در مسیر زدودن رنجهایی است که بشر در روزگار خود با آن مواجه است. در اینجا نقش دین نیز پررنگ است؛ دینی که به کمک انسان میآید و انسان را از جامعه دور نمیکند و دینی که عرفان را در درون خود دارد، دین مرنج و مرنجان و دیگران را دوست بدار و آن جلوههای لطیف دین که میتواند خود را نشان بدهد.
سینمای ما به واسطه اینکه دارای گفتمان جدید است و سینمای تکنیکمحور و بازیگرمحور و دوربینمحور نیست بلکه فیلمنامه و کارگردان محور است، پیام دارد و این پیام است که جذابش میکند. سینمای ما در مواردی ضعفهای شدیدی هم دارد اما دست روی نقطهای میگذارد که درد امروز بشریت است؛ یعنی جایی را به شما نشان میدهد که آنجا نقطهای است که باید دربارهاش تأمل کنید.
کارهای بزرگ سینمای ایران، کارهایی نیست که به جنگ تکنیک هالیوود میرود بلکه جایی است که دست گذاشته روی درد بشریت. این است که جذابیت ایجاد میکند.
مرکز ثقل اخلاق، تخیل است و مرکز ثقل بیاخلاقی، توهم است. توهم یعنی اینکه فرد خود را محور عالم بداند و هر چه به او نزدیک است، مهم است و هرچه از او دور است، مهم نیست؛ بگویند بچهات مریض است مهم است اما صدها بچه آن سوی دنیا در حال مردن باشند، مهم نیست. در اینجا جهان بر مدار فرد اهمیت مییابد و این غیراخلاقی است. نقطه مقابل آن تخیل است؛ یعنی قدرت خیال فرد بهگونهای باشد که خود را جای دیگری بگذارد؛
این تخیل به حقوق حیوانات هم کمک میکند. سینما با یک کارتون به کودک کمک میکند خود را جای مادر یک بچه گربه بگذارد. قدرت رمان و بهخصوص سینما در ایجاد این تخیل کمنظیر است. رمان یک سینمای ذهنی است و در ذهن خواننده، با قدرت تخیل او، فیلم ساخته میشود و سینما حس بصری هم میدهد و قدرت تخیل فرد را بالا میبرد و میتواند دنیا را لطیفتر کند.
اگر سینما توانست درد کودکی را نشان دهد که زیر بمباران، خانوادهاش را از دست میدهد، این حس را ایجاد میکند که بمباران بد و جنگ زشت است و این نتیجه حاصل میشود که تمام فتوحات عالم به گریه یک کودک نمیارزد.
تاریخ، تاریخ فرمانروایان است و تاریخ دردمندان نیست. ما افتخار میکنیم به جهانگشاییهایی که میخوانیم. فقط فتحنامهها را میخوانیم و هیچ وقت متوجه نمیشویم زیر سم این فرمانروای ایرانی یا رومی چه خانوادهها از بین رفتهاند. اگر اینها را بدانیم، شاید دیگر هیچ وقت مثلا به حمله نادر به هند افتخار نکنیم و حتی سرافکنده شویم.
سینمای ما 3ویژگی «ابزار و امکانات»، «گفتمان» و «تخیل»را دارد که درد انسان را به نمایش میگذارد. اگر سینما بتواند به درستی حس یک نفر را که داعش زیر گلویش، چاقو گذاشته منتقل کند، چاقوها، کمتر میبرند.
دقت کنید که سلاحهای دنیا امروز مرگبارتر از گذشته شده است اما چرا درصد خشونت در مجموع کاهش یافته است؟ برای اینکه کسانی پیدا شدهاند که با مردم بهتر و راحتتر حرف میزنند و سینما و رمان مانع اعمال خشونتها میشود. در همه تاریخ، شمر هست، امام حسین(ع) است که یکی است. اگر همه، تریبون و دوربین داشته باشند و حرف بزنند، شمرها کنترل میشوند و اینگونه نیست که ما درون خود، شمر نداشته باشیم؛ شما باید همواره شمرِ من را و من، شمرِ شما را کنترل کنم.
واقعیت این است که دیپلماسی عمومی هم به نفع کشور و هم به نفع دنیاست. سینما هر چه میگوید در نهایت به نفع جهان تمام میشود چون تخیل را تقویت میکند و نتیجه قهری رمان و سینما، تقویت تخیل جهانی است و تقویت تخیل جهانی، تقویت اخلاق است و هر چه بیشتر هنر را توسعه دهیم ولو چند جایی هم خراب کند اما نمودار آن، سیر به سمت بالاست.
در مثل هست که کسی برسر گور کسی رفت و آیات عذاب را میخواند. شب متوفی به خواب قاری آمد دید متوفی خوشحال است. قاری گفت من بر تو آیات عذاب را خواندم. متوفی گفت آیات عذاب بود اما قرآن بود. تو بر من قرآن بخوان. شما هم فیلم بسازید. ساخت فیلم به کمک اخلاق میآید.
ما در جامعه جهانی به تقویت تخیل و دور شدن از توهم نیاز داریم و سینما میتواند با تقویت تخیل انسانها، آنها را از توهم دور کند.