محمد سرابی: کنار جاده می‌ایستند و سوار خودرو‌های عبوری می‌شوند. کرایه نمی‌دهند.

از ظاهرشان هم معلوم است که مثل مسافر‌های عادی نیستند. یک کوله‌‌پشتی و کمی پول دارند و می‌خواهند با همان به سفر بروند.

اين روشي رايج ميان جوانان جهان است با روشي به نام هيچ‌هايکينگ (Hitchhiking). در ايران هم از اين روش استفاده مي‌كنند.

«ايرج ميلاني» متولد 1342، كه قبلاً مجري و سازنده‌ي برنامه‌هاي ايران‌گردي و طبيعت‌گردي در تلويزيون بود، بخش زيادي از سفر‌هايش را به همين شکل انجام داده و هنوز هم اين کار را ادامه مي‌دهد. به‌خاطر همين تجربه‌ها، دوچرخه با او به گفت‌وگو مي‌نشيند.

  • از نوجواني مي‌دانستيد مي‌خواهيد چه‌کاره شويد؟

نه، ولي از ماجراجويي خوشم مي‌آمد و همين‌طور از عکاسي و فيلم‌برداري. کنجکاو بودم و اين حس با سفر کردن و تجربه‌هاي جديد تأمين مي‌شد. سفر چيز‌هاي ديگري هم دارد که لذت‌بخش است. مثلاً خسته ‌هستي و وقتي جايي اقامت مي‌کني، همان‌موقع از شدت خستگي توي چادر خوابت مي‌گيرد و بعد صبح باطراوت بيدار مي‌شوي.

  • پس در نوجواني برنامه‌ريزي نکرده بوديد که در بزرگ‌سالي مجري تلويزيون بشويد؟

اصلاً، به هيچ وجه. الآن هم براي خودم عجيب است که توي استوديو برنامه اجرا کرده‌ام! آن‌موقع داشتم توي مغازه عکاسي کار مي‌کردم و سربازي و دانشگاه هم نرفته بودم. تصورم درباره‌ي آينده اين بود که يک مغازه باز مي‌کنم. فکر نمي‌کردم که اين‌قدر در ايران و جهان گردش مي‌کنم.

  • در اولين سفر‌ها چه سني داشتيد؟

زماني که به‌طور مداوم شروع کردم، سال 57 بود و دانش‌آموز دبيرستاني در کرج بودم که معلم‌هايمان ما را کوه مي‌بردند. بعداً ديپلم گرفتم و با اداره‌ي تربيت‌بدني و هيئت کوهنوردي آشنا شدم و ديگر تا سا‌ل‌ها همان‌جا ماندم. آموزش کوهنوردي هم ديدم و در يک دوره تمام قله‌هاي بلند ايران را رفتم. دوره‌ي کوتاهي هم دبير هيئت کوهنوردي کرج بودم.

  • اين کوهنوردي‌ها خطرناک نبود؟

چند بار سانحه پيش آمد. البته اين‌طور نبود که خيلي خطرناک باشد و به‌خير گذشت، چون احتياط‌هاي لازم و اصول ورزش کوهنوردي را هميشه رعايت مي‌كرديم. احتمال تصادف قبل از رسيدن به کوه و توي جاده، خيلي بيش‌تر از احتمال حادثه توي کوه است.

  • از همين کوهنوردي به هيچ‌هايکينگ رسيديد؟

بله. البته ممکن است کسان ديگري هم همين‌طور باشند، ولي خانواده‌شان به آن‌ها اجازه ندهد که اين‌طور به سفر بروند. اما خانواده‌ي ما چون روستايي بودند، نگراني نداشتند که ممکن است در سفر کردن و دور شدن از خانه اتفاق خطرناكي بيفتد و براي همين به من اجازه مي‌دادند که از خانه دور بشوم.

 

  • هيچ‌هايکينگ الآن در خارج از ايران چه‌طوري است؟

خارج از ايران کساني هستند که درست در سن نوجواني و جواني يک کوله‌پشتي برمي‌دارند و به جاده مي‌زنند تا سوار خودرو‌هاي گذري شوند. اين فرهنگي بود که در سال‌‌هاي 1960 ميلادي شروع شد و من يادم هست که حدود 12 سالم بود توي جاده‌هاي حاشيه‌ي شهر، خارجي‌هايي را مي‌ديدم كه مشغول چنين سفرهايي بودند.

اين‌ها از اروپا راه مي‌افتادند و از ترکيه به سمت هند مي‌رفتند. پول زيادي نداشتند و هرجايي که مي‌شد مي‌خوابيدند. الآن هم هستند، يعني کساني هستند که مي‌گويند حالا راه مي‌افتيم و مي‌رويم و بالأخره چيزي را که لازم داشته باشيم، پيدا مي‌کنيم.

  • حالا واقعاً پولشان تمام نمي‌شود؟

چرا، تمام مي‌شود. بايد بالأخره مقداري پول همراه داشته باشند. پارسال كسي اطراف دانشگاه در اين باره سخنراني داشت. من هم رفتم. آن‌قدر جمعيت زياد بود که نمي‌شد سرپا ايستاد. معلوم بود افراد زيادي به اين موضوع علاقه دارند.

اين خانم با هزار دلار رفته بود استراليا و يک سال زندگي کرده بود. فرد ديگري بود که در طول پنج سال با دوچرخه، تمام جهان را گشته بود، از آفريقا تا آمريکاي شمالي. من او را در تبريز ديدم. پرسيدم كه توي اين همه راه چه‌قدر لاستيک سوزاندي؟ گفت: فکر مي‌کنم الآن لاستيک پنجم يا ششم است. يک سال توي نيويورک آشپزي کرده بود تا خرج بقيه‌ي سفرش را دربياورد.

پول مهم است، ولي انگيزه اهميت بيش‌تري دارد. قديم هم همين‌طور بوده. ناصر‌خسرو که آن‌ موقع دنيا را گشت، با خودش براي اين همه سفر كه پول نبرده بود. اگر مي‌برد همان منزل اول بعد از شهر، راهزن‌ها او را مي‌کشتند.

  • الآن هم توي دنيا هيچ‌هايکينگ همان‌قدر طرفدار دارد؟

خيلي بيش‌تر شده. الآن کتاب‌ها و سايت‌هايي هستند که مسافران را راهنمايي مي‌کنند. مثل سايت سياره‌ي تنها که از مرجع‌هاي هيچ‌هايکينگ است. اصلاً عده‌اي به‌طور تخصصي دنبال اين کار هستند.

  • چنين کاري خطرناک هم هست؟

بله، همه‌جاي دنيا خطرناک است و بعضي جا‌ها هم خطرناک‌تر. بار‌ها خوانده‌ايم که در آمريکاي جنوبي يا هند چه بلاهايي سر اين مسافران آمده است. البته من در اروپا اخبار کم‌تري از اين اتفاقات ناگوار شنيده‌ام، چون آن‌جا فضا مناسب‌تر است.

من در ميلان ايتاليا افرادي ديده‌ام که کفش‌هايشان به‌خاطر پياده سفر کردن‌هاي طولاني پاره شده بود. اگر به «هاستل‌ها» (اقامتگاه‌هاي گروهي اين جوانان مسافر) برويد، شايد 300 نفر از همين جوان‌ها را ببينيد. قيمت کرايه‌ي هاستل کم است و روي تخت سربازي مي‌خوابند. من هم خيلي دوست دارم بروم.

  • محدوديت سني ندارد؟

قبلاً داشت و افراد با سن بالا را راه نمي‌دادند. گاهي مي‌بيني با پول کم، هم جاي خواب هست و هم حمام. ولي خيلي شلوغ است. همه‌ي جذابيتش به‌خاطر اين است که پر از سر و صدا است.

  • توي ايران و کشور‌هاي اطراف ما اين كار چه‌قدر خطرناک است؟

من يك خانم فرانسوي ديده بودم که از كشورش پرواز کرده بود به چين و از آن‌جا با دوچرخه از هند و پاکستان هم گذشته و به ايران آمده بود. من توي غار علي‌صدر او را ديدم. دوچرخه‌اي داشت که يک قابلمه از آن آويزان بود و لباس‌هايش کهنه و پاره بود. پرسيدم چه‌طوري از پاکستان رد شدي؟ گفت توي پاکستان لباس مردانه‌ي بلوچي پوشيدم و در جاهاي ‌مخفي مي‌خوابيدم.

اين‌ها البته شخصيت‌هاي متفاوتي دارند که دست به چنين کار‌هاي خطرناکي مي‌زنند. افراد محتاط‌تري هم هستند که طبق نقشه‌هاي از قبل مشخص شده حرکت مي‌‌کنند و در محل‌هاي مطمئن، اقامت مي‌کنند. کسي که اقامت‌گاهي داشته باشد و در سايت‌هاي معتبر مشخصاتش ثبت بشود، ديگر شناخته مي‌شود.

  • حتماً افراد زيادي دوست دارند يك کوله‌پشتي بردارند و به سبک هيچ‌هايکينگ به جاده بزنند. فکر مي‌کنيد اين‌ها موفق مي‌شوند؟

وضعيت من فرق دارد. چون مردم مرا مي‌شناسند، واکنش‌هايشان مثل بقيه نيست. در خارج از ايران هم تجربه‌هايي دارم. حالا مقايسه کنيد با كسي که در تمام عمرش، تنهايي فقط از خانه تا مدرسه‌اش رفته. البته كساني هم هستند که نه‌ تنها کسي نمي‌تواند برايشان دردسر ايجاد کند، بلکه اگر لازم باشد خودشان مي‌توانند براي ديگري خطر درست کنند!

عكس: سايت جام‌جم

  • شما با نوجوان‌ها هم در ساخت برنامه‌هاي مستند کار کرده‌ايد؟ اين تجربه چه‌طور بود؟

مجموعه‌اي بود به اسم «سفرهاي دور و دراز». حدود 13 قسمت توليد شد. نوجوان‌هايي که در سفر به نقاط گوناگون ايران مي‌برديم، 10 تا 14 ساله بودند. الآن حس مي‌کنم مسئوليت سختي بود و نبايد قبول مي‌کردم، چون ممکن بود به راحتي حادثه‌اي اتفاق بيفتد.

  • از نگاه شما، سن مناسب براي آغاز هيچ‌هايکينگ در ايران چند سالگي است؟

بستگي به تجربه‌ي اجتماعي هر کس دارد، اما تقريباً مي‌شود گفت كه از حدود سن 22، 23 سال به بعد بايد سراغ سفر در جاده‌ها‌ بروند. ترجيحاً دو، سه نفري هم بروند که مراقب هم باشند، ولي مثلاً هشت نفره و بيش‌تر، نه.

  • در سن‌ کم‌تر چه کاري مي شود کرد؟

در سن کم‌تر مي‌توانند کاري کنند که شبيه همان لذت را داشته باشد و آن همراه‌شدن با گروه‌هاي کوهنوردي حرفه‌اي و شناخته شده‌ي استان‌ها است. آن‌ها معمولاً نوجوان‌ها را براي سفر‌هاي کوتاه و ساده در جمع خودشان مي‌پذيرند. کوهنورد حرفه‌اي همراهشان هست و مسير هم در طبيعت مشخص است. سفر‌هاي يک تا چهار روزه هم دارند. من هم اول همين‌طور به سفر مي‌رفتم.

  • اگر الآن اتفاقي بيفتد و ديگر نتوانيد به سفر برويد چه‌کار مي‌کنيد؟

ناراحت نمي‌شوم، چون حس مي‌کنم از وقتي که داشته‌ام، استفاده کرده‌ام.

  • مي‌توانيد عجيب‌ترين داستاني را که در اين سفر‌ها شنيد‌ه‌ايد، براي ما تعريف كنيد؟

چند نفر از اهالي بندر کنگ تعريف مي‌کردند که سال‌ها قبل با لنج از سفر هند برمي‌گشتند، ولي جنگ جهاني شروع شده بود و آن‌ها نمي‌دانستند. وسط اقيانوس ناگهان يک زير دريايي ژاپني از آب بيرون مي‌آيد و مي‌گويد برگرديد، چون مجاز نيستيد از هند به آن‌طرف جنس ببريد.

آن‌ها بعد از رفتن زيردريايي به راه خود ادامه مي‌دهند، اما زيردريايي ژاپني دوباره بالا مي‌آيد و به‌طرف لنج شليک مي‌کند. عده‌اي همان‌جا غرق مي‌شوند و بقيه توي يک قايق نجات مي‌مانند. چندين روز بدون آب و غذا بوده‌اند تا بالأخره به يک خشکي مي‌رسند. زمين را مي‌کنند و آب شيرين پيدا مي‌کنند، اما چند نفرشان به علت زياد آب خوردن مي‌ميرند.

بعد توي بيابان‌ها سرگردان مي‌شوند تا بالأخره کسي آن‌ها را مي‌بيند. آن‌جا سومالي بوده است. بعد از راه عدن به ايران برمي‌گردند. يکي از آن نجات يافتگان هنوز زنده است.

از شاگرد عكاسي تا تدريس فيلم‌برداري

ميلاني کتاب‌خانه و رايانه‌ي خانگي خيلي منظمي دارد که تمام کتاب‌ها و فايل‌هاي آن شماره خورده است. در بين کتاب‌خانه و رايانه، يک قفسه از وسايل فيلم‌برداري قديمي دارد که زماني با آن‌ها از سفر‌هايش فيلم مستند مي‌ساخت و از همين‌جا هم به اجراي برنامه در صدا و سيما رسيد. او درباره‌ي علاقه‌اش به فيلم‌برداري مي‌گويد:

از نوجواني توي عکاسي کار مي‌کردم. زماني که وسايل عکاسي همه آنالوگ بودند و عکس‌ها را روي نوار سلولوئيد ثبت مي‌کردند. بعداً که به سربازي رفتم، اين مهارت خيلي به دردم خورد. توي پادگان مسئول عکاسي و چاپ بودم، چون دستگاه‌هايي آن‌جا بود که هيچ‌کس ديگري بلد نبود با آن‌ها کار کند. بعد از آن هم چهار سال در دانشکده‌ي صدا و سيما کار با دوربين را درس مي‌دادم.

نسل ما فيلم ساختن را با فيلم‌هاي هشت ميلي‌متري ياد گرفت که اصلاً توي ايران ظاهر نمي‌شد. سال 1355 بود که فيلم را با پست مي‌فرستاديم آلمان و 40 روز بعد برمي‌گشت. نتيجه‌ي سه، چهار ماه کارمان سه دقيقه فيلم مي‌شد که ممکن بود از بين برود.

من زماني تدوين فيلم را در رايانه شروع کردم که هنوز همه با چسب و قيچي کار مي‌کردند. مهمان‌هاي خارجي صدا و سيما را مي‌آوردند که ببينيد ما هم توي ايران تدوين رايانه‌‌اي داريم. يک وقتي توي شرکتمان 18 تا رايانه داشتيم که همه با هم 100 گيگابايت ظرفيت داشتند و خيلي هم به همين افتخار مي‌کرديم. الآن خودم 48 هارد دو ترابايت دارم.

هرچند خيلي با رايانه کار مي‌کنم، اما علاقه‌ي چنداني به شبکه‌هاي اجتماعي ندارم. چون فکر مي‌کنم «تأليف» در شبکه‌هاي اجتماعي ماندگار نيست. ضمن اين‌كه، اين‌طور تکه‌تکه منتشر كردن و سر هرکدام با بقيه چالش و دعوا کردن، وقت و انرژي زيادي مي‌گيرد. کسي که مي‌تواند کار بزرگ‌تري انجام دهد، نبايد با تکه‌تکه کارکردن وقتش را بگيرد.

يکي از وسايلي که خيلي دوستش دارم، آپارات قابل حملي است كه درسال 1935 ساخته شده است. آن را کنار کتاب‌خانه و وسايل قديمي‌ فيلم‌سازي‌ام با دقت نگه مي‌دارم.

عكس‌ها: مهبد فروزان