عموي تيتو که زندگي خود را وقف پروژهاي کاملاً شخصي کرده، اما ديگران ميپندارند پروژهاش در جهت پيشبرد اهداف ايستگاه تحقيقات فضايي است. او نيز مانند تيتو و خواهر تيتو، از دستدادهاي دارد (همسرش) که سالهاست درآرزوي صحبت با اوست.
عموي تيتو در اين ايستگاه تحقيقاتي فضايينظامي، دوستاني دارد که ارتباطشان با او چندان عميق نيست. او زماني به رابطهي عميق انساني ميرسد که برادرزادههايش از راه دوري در ايتاليا براي ادامهي زندگي به او ميپيوندند، چون تنها کسي است که ميتواند سرپرستي آنها را برعهده بگيرد.
با آمدن بچهها، شکل زندگي او کاملاً عوض ميشود. مجبور به پذيرش ماجراهايي ميشود که پس از فوت همسرش آنها را فراموش کرده بود و انزوا را، به خورد و خوراک و جاي خواب مناسب ترجيح داده بود.
اين دوبرادرزاده چشم او را به ادامهي زندگي باز ميكنند. پيش از اين کساني همانند «استلا» را نميديد؛ دختري که مايحتاج ايستگاه را تأمين ميکرد و ماشينش در اختيار پروفسور است.
براي اهالي آن منطقه، ارتباط با بيگانگان و موجودات ماوراي زميني، مهمترين مسئله است و حتي تعدادي از آنها ادعا ميكنند اين موجودات را ديدهاند. شايد روندي که فيلم طي ميکند تا به اين بيگانگان برسد، در ذهن تماشاگر عناوين پرفروش اين دسته از فيلمهاي آمريکايي را يادآوري کند. اما فيلم تيتوكوچولو و موجودات فضايي، ديدگاهي کاملاً متفاوت ارائه ميدهد.
اين موجودات ماوراي زميني، کساني نيستند جز از دسترفتگان که با دستگاه پروفسور قابل رؤيت ميشوند. اين آرزويي است که بشر سالهاست رؤيايش را در سر ميپروراند و هميشه پس از رفتن عزيزانش به جهاني ديگر، آرزوي ديدن مجدد آنها را دارد؛ ديداري که حتي ميتواند يک لحظه طول بكشد.
فيلم با بهرهگيري از فضاي موردنظر خود، دنياي زمينيان و آسمانيان را به زيبايي به تصوير ميكشد. در صحرايي که بيش از همهچيز آسمان ديده ميشود، ميتوان به اين آرزو که بهشت و آسمان ميتوانند جايي يگانه باشند، دست پيدا کرد. موضوعي که در قصههاي کودکانه هميشه به آن اشاره شده و وقتي كسي ميميرد به بچهها گفته ميشود كه به آسمانها رفته و اين تداعي همين تصوير است.
کارگرداني خوب پائولا رندي و بازي بازيگران فيلم خصوصاً دو بازيگر کودک و نوجوان، از ديگر برجستگيهاي اين اثر بهشمار ميروند.