درواقع بسیاری از مسائل سطح منطقهای باگفتوگوهای ملموس و اجتماعیمحور قابل حل است.
به همین منظور در کشورهایی که اقتصاد آزاد و لیبرال دارند برنامهریزی شهری در دقیقترین شکل و همه سطوح برای تعیین کاربری، تخصیص فضا، مکانیابی فعالیتها و نیز تعیین استانداردها و ضوابط انجام میشود.
منطق برنامهریزی شهری و تجربه نشان داده که اگر تصمیم برنامهریزی شهری، تخصیص فضا و تعیین کاربری و جایگاهی صورت نگیرد و استانداردها و ضوابط ساختوساز نباشد سوداگری، شهر را به فضایی غیرقابل زیست تبدیل میکند.
حال در مورد پایتخت ایران باید بگوییم که این مسئله تاریخی خواهد ماند که ما چگونه تهران را به شهری غیرقابل زیست تبدیل کردیم. امروز همه پیمایشها میگوید تهران جای زندگی و حتی جای عبور و مرور نیست؛ بلکه تهران جای کسب درآمد است؛ اینها پاسخهای شهروندان تهرانی است که در پیمایش سال90 به سفارش شهرداری تهران انجام شد.
پس ما ناگزیر از برنامهریزی فضایی واقعبینانه هستیم. در برنامهریزی فضایی با یک فضا که دارای 3ویژگی زمان، مکان و پویایی است، مواجه هستیم. فضا تنها مکان نیست بلکه زمان و پویایی نیز در عنصر فضا وجود دارد. از این منظر برنامهریزی فضایی با سازمانی تفاوتهای جدی دارد. تفاوت در این نکته است که در شرکتها حیات پویای متاثر از زمان و مکان که در سطح شهر و منطقه مشاهده میشود، وجود ندارد؛ علاوه بر آن در شرکتها معمولا یک هدف یگانه سیستمی مانند حداکثر سود یا افزایش سهم از بازار وجود دارد اما در فضا با بردار اهداف روبهرو هستیم و میخواهیم چند هدف که از خواستها و منویات مردم نشأت میگیرد را بهینه کنیم.
- اضمحلال تدریجی
در فضا پیوستگی تاریخی رخ میدهد و توسعه و اضمحلال یکشبه اتفاق نمیافتد و داستانش آرام آرام انجام میشود و قابل تشخیص نیست. در این جریان، بسیاری از مشاغل تعطیل میشوند و سایر مشاغل نیز رونق کسب و کار خود را از دست میدهند؛
این اضمحلال تدریجی اتفاق میافتد و جمعیت به آرامی خانهها را تخلیه میکند. بهطور نمونه شهر یزد بافت تاریخی فرسوده خود را به موتور توسعه تبدیل کرد و امروز کسی برای دیدن مالها یا ساحل زیبا به شهر یزد نمیرود بلکه برای بافت ارزشمند تاریخی به این شهر سفر میکند اما در شیراز روند اضمحلال آغاز شد؛
مشابه آنچه در هرندی اتفاق افتاد و بافت تاریخی به مرکز تولید آسیب اجتماعی تغییر وضعیت داد. باید یادمان باشد وقتی روند تخریب آغاز میشود سرریزهای این مسئله به سایر مناطق نیز سرایت پیدا میکند؛ برای مثال اگر آسیبهای بزرگ در یک مرکز ایجاد شد این موضوع به هیچ وجه به آن محله محدود نیست.
از سوی دیگر اگر برنامهریزی اجتماعی در کنار توسعه کالبدی وجود نداشته باشد همه اینها به عوامل ضدتوسعه تبدیل میشود. برای مثال در منطقه 12 با خیرخواهی، بنیان شهرکودک گذاشته شد اما با بروز مشکلات مالی، پروژه متوقف ماند و رفت و آمد مردم در منطقه مختل شد. حتی وضعیت کاسبانی که دستشان به دهنشان میرسید به وضعیت بدی تبدیل شد. یکی از بزرگترین ورزشگاههای تهران در محله هرندی ایجاد شد اما معضل اعتیاد را در پی داشت. در صورتی که براساس یکپارچگی سیستمی برنامه توسعه منطقه در فهرست پروژهها نیست.
- نیازمند همکاری بیننسلی
اکنون ما میخواهیم توسعه شهر پیش برود ولی یادمان میماند که این شهر پر از دانشمندان و اندیشمندان جوانی است که از بهترین دانشگاهها فارغالتحصیل شدهاند؛ مدیریت امور شهر با سلیقه، ذائقه و حتی دانش مدیران ممکن نیست و باید گفت که تهران قابلیتهای زیادی دارد و با وجود آنکه وضعیت تهران مخاطرهآمیز است اما تبدیل این شهر به یک الگوی روشن همکاریهای بین نسلی چندان هم سخت نیست؛
باید الگوی همکاری فعال بیننسلی را در تهران سامان دهیم چراکه حل این مخاطرات پایتخت جز با ائتلاف فراگیر امکانپذیر نیست، تهران نه متعلق به اصلاحطلبان و نه اصولگرایان است بلکه متعلق به تمام کسانی است که خودشان و نسلهای بعدیشان میخواهند در این شهر زندگی کنند.