«پائولا ليويا رندي»، نويسنده و کارگردان ايتاليايي، متولد سال 1970 ميلادي در ميلان است. تازهترين فيلم رندي، «تيتو كوچولو و موجودات فضايي» نام دارد كه داستان «تيتو» دانشمندي است كه روي پروژهاي محرمانه در صحراي نوادا كار ميكند و ناگهان مجبور ميشود سرپرستي برادرزادههايش، «آنيتا»ي 14ساله و «تيتو»ي هفت ساله را برعهده بگيرد.
اين فيلم كه در سي و ششمين جشنوارهي جهاني فيلم فجر در بخش «سينماي سعادت» به نمايش درآمد، نظر مثبت مخاطبان ايراني را نيز به خود جلب كرد. به همين مناسبت و براي اينكه بيشتر با دنياي اين فيلم آشنا شويم، ترجمهي گفتوگويي را با اين كارگردان 48سالهي ايتاليايي برايتان آماده كردهايم.
- تيتو کوچولو و موجودات فضايي، فيلمي دربارهي حملهي موجودات فضايي به زمين و قهرمانبازي يک پسر است؟
حدستان خيلي کليشهاي بود! تيتوكوچولو و موجودات فضايي، فيلمي کمدي و علميتخيلي است. داستان آن دربارهي پروفسوري ايتاليايي است که در ناحيهي 51 صحراي نوادا مستقر شده و هدايت يک پروژهي علمي و البته سري را برعهده دارد. او روي صداي ستارگان و جهان پيرامون کرهي زمين پژوهش ميکند.
تيتوكوچولو و آنتيا خواهر بزرگترش، برادرزادههاي پروفسور از ناپل براي زندگي پيش ميآيند. اين بازديد سرزده و اين ميهمانهاي ناخوانده، ناگهان زندگي ساکت و انزواطلبانهي خودخواسته پروفسور را برهم ميزنند. کودکان انتظار دارند که با يک دايي افسانهاي روبهرو شوند، اما چيزي که در حقيقت ميبينند، مرد دلشکستهاي است که هنوز نتوانسته مرگ همسرش را باور کند و بپذيرد.
- پس فيلمتان يک درام خانوادگي است.
اينبار حدستان کمي نزديک بود! البته از نظر من، اين فيلم دربارهي تحملكردن مصيبت براي يك انسان است. وقتي ما کسي را از دست ميدهيم که عاشقانه دوستش داريم، فقدان او به بزرگترين خلاء در زندگيمان تبديل ميشود. براي هرکسي تحمل اين رنج فرق ميکند. اينکه چهطور بر اين درد فائق شد يا چه پادزهري را در برابر اين اندوه عظيم به کار گرفت، در مورد هر آدمي متفاوت است.
- ولي شما که گفتيد فيلمتان کمدي و علميتخيلي است! با اين تعاريف كه بهنظر ميرسد داستاني غمانگيز انتظار ما را ميکشد.
اوه، نه! همچنان هم ميگويم که اين فيلم يک کمدي علميتخيلي است. به نظر من وقتي ناگهان يک عشق از زندگي شما کم ميشود، وقتي يک نفر را از دست ميدهيد، چهرهي دنيا برايتان تغيير ميکند. جهان برايتان غريبه ميشود. خودتان را در جايي ميبينيد که تعريف و شناختي از آن نداريد. ارتباطتان با همهچيز قطع ميشود. گويي در سرزمين بيگانگان از خواب بيدار شده باشيد و در يک جهان علميتخيلي زندگيتان ادامه پيدا کرده باشد.
براي پروفسور هم همين اتفاق افتاده. علاوه بر اين، جغرافيايي که فيلم در آن اتفاق ميافتد، يعني صحراي اسرارآميز نوادا و محيط پيرامون اين آدمها هم حس علميتخيلي فيلم را برجستهتر ميکنند.
ما خانوادهاي داريم که در جايي عجيب و غريب گرد هم جمع شدهاند و سعي ميکنند با هم، پاسخ به سؤالاتي را پيدا كنند که ذهنشان را درگير کرده است. بودن در اين صحرا، موقعيتي را بهوجود ميآورد که اين خانواده به جهان نگاه تازهاي داشته باشند. از جهان سؤال کنند و پاسخشان را هم در همين جهان ناشناخته بيابند.
- ايدهي چنين داستاني از کجا آمد؟
بهتر است بگويم از عشق و محبتي که بين والدينم بود. دربارهي اين فيلم همهچيز برايم از يک عکس شروع شد. پدرم به بيماري فراموشي دچار شده بود. روزي او را ديدم که در برابر پرترهاي بسيار زيبا از مادرم ايستاده است که روي ديوار نصب شده بود. او آنجا ايستاده بود و به عکس زل زده بود. اين حرکت بيش از يک ساعت طول کشيد.
او چنان در عکس غرق شده بود که انگار ميخواست با بهخاطرسپردن تکتک جزئيات آن تصوير، حافظهاش را زنده نگه دارد. همانجا بود که تصوير اين فيلم در ذهنم شکل گرفت؛ مردي که در يک بيابان، تنها ايستاده و با تمام وجودش به صداهاي جهان پيرامونش گوش ميدهد تا بلکه بتواند صداي همسر از دنيا رفتهاش را بشنود.
- براي اين فيلم از بازيگران بسيار خوبي هم استفاده كرديد.
بله. «والريو ماستاندريا» بازيگر نقش پروفسور، يک انسان باورمند است. يعني کاري را که به آن اعتقاد داشته باشد، حتماً انجام ميدهد و هيچچيز جلودارش نيست. او شيفتهي داستان فيلم شد. براي او چيزي شگفتانگيز در اين داستان وجود داشت؛ چيزي كه به جهان و ارتباطات مربوط ميشد و او را بسيار درگير کرده بود.
بازيگر فوقالعاده ديگري که در اين پروژه مرا همراهي کرد «کلمنس پوزي» است كه نقش زن اغذيهفروش را بازي کرد. اين نقش ويژگي خاصي داشت و بازيگر خاصي را هم ميطلبيد و او براي اين شخصيت بهترين گزينه بود. انگار آدمهايي که چنين شغلي را در چنين جاي پرتافتادهاي دارند، ويژگيهايي منحصربهفرد دارند. انگار که گم شدهاند و مدام در حال جستوجو و پرسشگرياند.
- دربارهي بازيگران كودك و نوجوان چهطور؟
دربارهي بچهها، کار کمي سخت بود. ما با حدود 850 بچه در ناپل مصاحبه داشتيم. ميدانيد كه ناپل، شهر شگفتانگيزي است و تمام ساکنان آن، تأکيد ميکنم که تمامشان يک استعداد نهفته بازيگري دارند و هنرمندند. اما اين دو بازيگر كودك و نوجوان، واقعاً خاص و ويژه هستند و کار کردن با آنها برايم بسيار آسان بود.
- لوکيشن فيلم، نقش مهمي در روند داستان دارد. تمام بخشهاي مربوط به صحراي نوادا را در منطقهي 51 نوادا فيلمبرداري كرديد؟
اوه، نه! منطقهي 51 نوادا، منطقهاي اسرارآميز و سري است و ورود به آنجا تقريباً غيرممکن است! ولي اين شانس را داشتم که در منطقهاي کار کنم که از نظر جغرافيايي بسيار به آن منطقه شباهت دارد. اين منطقه در اسپانيا است و براي من کارکردن در آنجا هيجان زيادي داشت؛ چون همانجايي است که «سرجيو لئونه»، فيلمهاي مشهور وسترنش را در آن کارگرداني کرده بود.
جغرافياي آن منطقه بسيار افسانهاي است. روستايي که ما در آن فيلمبرداري کرديم جاي بسيار ديدني است و پيشنهاد ميکنم اگر روزي گذرتان به آن منطقه افتاد حتماً از آن ديدن کنيد.