تمام انسجام اجتماعی جوامع را همین پاتوقهای رسمی و غیررسمی شکل میداد. پاتوقهایی که قرار شده بود در گذر از سنت به مدرنیته تبدیل به نهادهای مدنی شود. نهادهایی برای انسجام و مشارکت. بازهم پاتوقهای رسمی و غیررسمی بودند. خوشنشینی و دورهمنشینی از خانه به خیابان آمد.
آرام آرام لزوم تصمیمگیریهای جمعی در جامعهای که اینبار به واسطه تقسیم کار گسترده فردگراتر شده احساس شد و چنان شد که انواع حزب و دسته و گروه اجتماعی در دنیای جدید رخ نمود. اما زمان و زمانه به سنت و مدرنیسم محدود نشد و به عصر ارتباطات رسید. عصری که هم از سنت در خود دارد و هم از مدرنیته.
عصری که با ابزار مدرن رسانه، پاتوقهایمان را درنوردید و ما را تبدیل به آیدیها و آواتارهایی کرد که فکر میکنند، مینویسند و مراوده میکنند. آواتارهای فعالی که تصمیم میگیرند و تصمیمشان را اجرا میکنند. شبکههای اجتماعی جدید با ظهور تلفنهای هوشمند راه غیرقابل باورتری را درنوردیدند. افزونههای سادهای که از خطوط قرمز عدمآشنایی با تکنولوژی و علم روز گذشتند و همه نسلها را در هرکجا که بودند درگیر ارتباط کردند.
ارتباط جدید انسجام جدید آفرید. دستهبندیهای جدید خلق کرد. اگر پیش از این در پاتوقهایمان پای حرفهایمان میایستادیم و اشتباههایمان نمایان بود، در دنیای جدید آواتاری هستیم که میتواند فرسنگها با ما و عناوین رسمی و هویتی ما فاصله داشته باشد. آنقدر اطلاعات هست که فرصتی نیست گذشته و نظرات قبلمان با امروزمان مطابقت یابد. حافظه تاریخی از 2دوره گذشته کمتر است و تنها متکی به موتورهای جستوجوست. در آواتارهایمان غرق میشویم و انسجام جدید اجتماعی میآفرینیم؛ هرچند که به واسطه شرایطش شکننده باشد.
ابزار جدید اما تنها به چنین تغییری بسنده نکرد. ما را دستهبندی کرد. برایمان هشتگ زد. برچسبهای متعددی را نثار آواتارهایمان کرد. آنقدر که آدم برچسبها شدیم. مهم نبود که تفکر پشت این آواتار چگونه در جامعه ریشه زده، در مجازستانی که حقیقی هم بود، هویتهای جدیدی خلق کردیم.
درواقع دسته بندیهای پیشفرض (Default) مانند هر نرمافزاری که میشناسیم، آشنایی ما را هم دستهبندی کرد. خروج از پیشفرضها حرکتی فعالانهتر میخواست. بسیاری از ما در پیشفرضهایی که برایمان ساخته بودند ماندیم. از بچه پولدار و سلبریتی و اینفلوئنسر بگیر، تا کارگر و لیبرال، چپ و راست، غیرسیاسی از نوع همه یک کرباسند تا اصولگرا و اصلاحطلب و برانداز... همه و همه دستههایی بود که برخی از آن هویت گرفتند. انسجام جدید اجتماعی نه در پاتوقها و خیابان که پای تلفنها رخ داد.
گروهها اینجا شکل گرفت. با اغراق بیشتری که در واقعیت میتوانست باشد. درواقع اگر غمی و اندوهی حادث میشد، اگر ترس و هیجانی برمیانگیخت و اگر شادیای جریان مییافت، در گروههای مجازی میتوانست بزرگتر از گروههای غیرمجازی باشد و بهشدت با هیجانات و عواطف فردی ما فاصله داشت. آزمایشهای متعددی درباره زمینههای اجتماعی بروز عواطف، هیجانات و احساسات اجتماعی به عمل آمده و به وضوح نشان میدهد تأثیر حرکت جمعی گاهی تا دو برابر بیش از حرکت فردی بوده است.
طبیعی است که هیجان دیدن فوتبال در استادیوم به نسبت دیدن تکنفره آن یا هیجان فیلمی که در سینما میبینیم به نسبت فیلمی که فردی دیده میشود متفاوت است. همین هیجانات جمعی در شبکههای اجتماعی نیز رخ مینماید. اما از آن جالبتر غلبه هیجانات منفی به نسبت مثبتترها در شبکههای اجتماعی است. گویا حساسیت ما نسبت به عوامل و مسائل منفی بیشتر است و به سرعت خبر و اطلاعات آن همخوان میگردد.
وقتی که چنین میشود و جامعه ایرانی درون چنین فرمولهای سادهای جاخوش میکند و تصمیمسازیها و سیاستگذاریها نیز به سمت انجام اعمال خلاقانه جهت خروج از این بنبست سوق پیدا نمیکند، آنچه دنیای جدید و ابزار جدید میآفریند هیجانات منفی ماست. درواقع این شبکهها زمینههایی میآفرینندکه تنها تشدیدکننده هستند.
اگر یک مطلب واحد را به گروهی با زمینه امیدوار منتقل کنیم، به هر ترتیب به خوشبینانهترین حالت آن را تفسیر میکند و به همین نسبت اگر همان مطلب به گروهی ناامید و صاحب چشمانداز منفی ارائه شود، ناامیدی و ناکارآمدی را تشدید میکند. و چنانچه بالاتر گفته شد در جامعه مغشوشی که سرمایه و اعتماد تا حدود زیادی آسیب دیده است، طبیعی است که عکسالعملهای منفی فراگیرتر باشد. به همینخاطر است که اگر تلگرام فیلتر میشود، اگر برجام تهدید میشود،
اگر خبر از اندک رفع محدودیتها میرسد، اگر گشت ارشاد مسئله ایجاد میکند، اگر رئیسجمهور به وضوح مسئولیت برخی از عملکردها را نمیپذیرد و متقاضی شفافیت میشود و همه اگرهای دیگری که در جامعه پرشتاب و پر از نوسان و بالا و پایین خودشان را نشان میدهند، فارغ از همان گروهها و زمینههای عاطفی و احساسیشان عکسالعمل نمیبیند، نمیشود از جماعت ناامید انتظار داشت که به خبری که به ظاهر امیدوارکننده باید باشد روی خوش نشان دهد.
این بدان معنی نیست که ما به تمامی در دایرههای تودرتوی فروغلتیدن عاطفی گرفتاریم. اگر همتی باشد و امید، میشود مدام چرخههای تکرارشونده منفی را تکرار نکرد. خروج از این دوایر، ملزومات خودش را دارد. امیدوارکنندههایی که میخواهد باید بهمراتب محکمتر، اثبات شدهتر و وسیعتر از همه ناامیدکنندهها باشد. ارادههای محکم میخواهد و پیدرپی. طبیعی است که حرفی و نظری هرچند پیشرو در چنین فضایی نمیتواند راه خود را باز کند.