الهه فراهانی - خبرنگار: «زن روسی بی‌خبر از همه‌جا کنار خیابانی حوالی نوفل لوشاتو ایستاده اما ناگهان موتورسواری از پشت‌سرش کیف او را می‌قاپد و زن که کیفش را محکم گرفته به هوا بلند شده و محکم به زمین می‌خورد و دیگر حرکت نمی‌کند.

فرزندش با دیدن این صحنه بلند جیغ می‌کشد و گریه می‌کند و رهگذران به کمک زن می‌روند.» اینها صحنه‌هایی از فیلم یک سرقت است که در تهران اتفاق افتاد و این روزها در شبکه‌های اجتماعی دست به‌دست می‌شود. اما این سرقت توسط چه‌کسی رخ داد و سارق چطور توسط پلیس آگاهی پایتخت دستگیر شد؟

از مدتی قبل چندین شکایت پیش‌روی کارآگاهان پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت که از سرقت اموال توریست‌ها حکایت داشت. طعمه‌های سارق بیشتر زنان جوانی بودند که برای تفریح از روسیه، چین، فرانسه و... به تهران سفر کرده بودند. به گفته مالباخته‌ها، پسری جوان سوار بر موتور به سمت آنها هجوم برده و در فرصتی مناسب کیف‌شان را می‌قاپید و فرار می‌کرد. البته هر ازگاهی هم دختری جوان ترک موتور وی نشسته و در سرقت‌ها همراهش بود.

سارقان معمولا مقابل هتل‌ها طعمه‌هایشان را شناسایی می‌کردند و در یکی از سرقت‌ها، زن توریستی را تا پرتگاه مرگ پیش برده بودند. این زن که فیلم سرقت از او در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد به همراه خانواده‌اش برای سفر به ایران آمده و در یکی از هتل‌ها حوالی مرکز تهران اقامت داشت. او روز حادثه هنگامی که کنار خیابان ایستاده و قصد داشت سوار خودروی ون شود ناگهان طعمه سارق شده و به‌شدت روی زمین پرت شد. این زن به‌دلیل ضربه‌ای که به سرش وارد شده بود،

چند روزی در بیمارستان بستری شد و خوشبختانه با تلاش پزشکان از خطر مرگ رهایی یافت، مرخص شد و به کشورش بازگشت. با انتشار فیلم جنجالی این سرقت، تحقیقات برای دستگیری متهم کیف‌قاپ و همدستش با جدیت بیشتری ادامه یافت تا اینکه کارآگاهان با بررسی‌های اطلاعاتی موفق شدند سارق اصلی و همدستش را دستگیر کنند. متهمان حالا در گفت‌وگو با همشهری از جزئیات سرقت‌هایشان می‌گویند.

  • تخصص: سرقت از توریست‌ها

پسرکیف‌قاپ 32ساله است و حمید نام دارد. تا سیکل بیشتر درس نخوانده و می‌گوید با بقیه افراد جامعه فرق دارد!

  • سابقه‌داری؟

6فقره سابقه دارم و نخستین بار زمانی که 15ساله بودم خلاف کردم و مدتی را در کانون گذراندم.

  • چرا در آن سن و سال مرتکب سرقت شدی؟

همه‌اش به‌خاطر مشکلات مالی و دوستانی بود که فریبم دادند. از طرفی من عشق موتور‌سواری داشتم و از 10سالگی پشت موتور نشستم. مهارت خاصی در موتور سواری داشتم. برای همین با دوستانم سوار بر موتور می‌شدیم و کیف‌قاپی می‌کردیم. دو تا از سابقه‌هایم هم به‌خاطر درگیری است.

  • آخرین بار کی از زندان آزاد شدی؟

شهریور پارسال. البته دیگر کیف‌قاپی عادی نمی‌کردم. تخصصم شد سرقت از توریست‌ها. بیشتر از خانم‌ها سرقت می‌کردم چون همیشه کیف دستی را جوری دستشان می‌گیرند که می‌شود به راحتی آن را قاپید و فرار کرد. از طرفی می‌دانستم که در کیف توریست‌ها دلار و ارز خارجی است.

  • اصلا برایت مهم نبود که با این کار تصویر بدی از کشورت نشان می‌دهی؟

در آن لحظه فقط به‌خودم فکر می‌کردم.

  • فیلمی را که از لحظه یکی از سرقت‌هایت در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده، دیده‌ای؟

نه. (یکی از مأموران فیلم سرقت را پخش می‌کند و سارق وقتی می‌بیند فرزند زن جوان سراسیمه به‌دنبال مادرش می‌دود و گریه می‌کند اشکش سرازیر می‌شود.)

  • چرا گریه می‌کنی؟

نمی‌دانم!

  • چند نفر را هنگام قاپیدن کیف‌شان زخمی کردی؟

فقط همین یک مورد بود، نمی‌خواستم به کسی آسیبی برسد.

  • اگر برای یکی از اعضای خانواده‌ات چنین اتفاقی رخ می‌داد چه می‌کردی؟

سارق را می‌کشتم.

  • معمولا در کدام مناطق سرقت می‌کردی؟

خیابان سمیه، کریمخان، ویلا. معمولا در این خیابان‌ها هتل‌های زیادی وجود دارد یا اینکه توریست‌ها برای خرید صنایع‌دستی به این محله‌ها می‌روند. البته صورتم را با ماسک می‌پوشاندم و یا کلاه می‌گذاشتم تا شناسایی نشوم.

  • چقدر پول گیرت آمد؟

دقیق یادم نیست، چون هرچه گیرم آمد خرج شد.

  • در چند سرقت دختری همراهت بود. همسرت است؟

نه، اما قرار بود با هم ازدواج کنیم. هرچند خیلی با هم فرق داشتیم. من دیپلم هم نداشتم اما مهسا فوق‌لیسانس داشت و مهندس برق بود. من حوالی میدان شوش زندگی می‌کردم، اما او بچه پاسداران بود. با این حال عاشق هم بودیم. البته من یک‌بار ازدواج کردم و وقتی به جرم کیف‌قاپی به زندان افتادم همسرم به‌صورت غیابی از من طلاق گرفت. پس از آن با مهسا آشنا شدم؛ تقریبا یک‌سالی می‌شود. اما خانواده‌اش مخالف ازدواج ما بودند با این حال مهسا خیلی به من علاقه داشت به‌طوری که در مدت یک‌سال 50میلیون تومان به من پول داد تا دور خلاف را خط بکشم اما نتوانستم. مهسا در 4 مورد از سرقت‌ها همراهم بود.

  • چرا همراهت بود؟

شاید هیجان سرقت را دوست داشت.

  • از چند نفر سرقت کردی؟

فکر می‌کنم بیشتر از 20نفر.

  • وقتی مهسا فهمید سرقت می‌کنی، چطور حاضر شد به رابطه‌اش با تو ادامه بدهد؟

عاشقم بود و همچنان اصرار داشت که این آشنایی ادامه پیدا کند.

  • در اعترافاتت گفته‌ای که بیشتر از خانم‌ها سرقت کرده‌ای، به‌نظرت خانم‌ها چه کنند تا در دام کیف‌قاپانی مثل تو گرفتار نشوند؟

از کوله‌پشتی استفاده کنند و یا بند کیف را از دور گردنشان رد کنند. خلاصه کیف را در دستشان نگیرند و یا اگر هم از شانه‌هایشان آویزان می‌کنند از سمت دیوار حرکت کنند چون اینطوری کیف‌قاپ نمی‌تواند سرقت کند.

  • معتادی؟

نه فقط گاهی سیگار و قلیان می‌کشم. اما هروقت عصبی می‌شوم، خودزنی می‌کنم. البته گاهی هم خالکوبی می‌کنم. با این دو کار آرام می‌شوم.

  • چند تا خواهر و برادر داری؟

3تا برادریم و 3تا خواهر دارم. من ته‌تغاری هستم اما هیچ وقت خانواده‌ام حمایتم نکردند.

  • چرا؟

هرکسی سرش به‌کار خودش بود؛ شاید اگر برادرانم حمایتم می‌کردند وضعیتم این نبود. اما این بار اگر آزاد شوم دیگر سمت خلاف نمی‌روم چون قطعا باردیگر خلاف کنم، اعدامم می‌کنند. من با آدم‌های عادی جامعه خیلی تفاوت دارم و این حس همیشه مرا آزار می‌دهد. صرفا به‌خاطر اینکه سابقه دارم و همیشه با ترس زندگی کردم. همین باعث شده با بقیه فرق داشته باشم.

  • فریبم داد

همدست حمید، مهسا 30ساله است. او می‌گوید دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی برق و کارمند یکی از سازمان‌های دولتی است.

  • چرا دختری موفق و تحصلیکرده، تبدیل شده به سارق؟

من سرقتی انجام ندادم فقط همراه پسرموردعلاقه‌ام بودم. یک‌جورایی دلگرمی‌اش بودم.

  • اما او می‌گوید که عاشق هیجان سرقت هستی؟

نمی‌دانم چرا این حرف را زده، اما من اصلا فکر نمی‌کردم دستگیر شوم. با خودم می‌گفتم فقط همراه حمید هستم، ‌نه سرقتی انجام می‌دهم و نه پولی می‌گیرم. اینها که جرم تلقی نمی‌شود.

  • چرا اجازه دادی یک سارق سابقه‌دار وارد زندگی‌ات شود؟

فریبم داد. فکر می‌کردم دور خلاف را خط می‌کشد اما زیر قولش زد.

  • چطور با او آشنا شدی؟

از طریق یکی از دوستانم در یک رستوران او را دیدم. به تازگی شکست عشقی خورده بودم و وجود حمید در زندگی‌ام دلگرمی بود. دوستم وقتی شنید ما با هم رابطه داریم اصرار کرد که این رابطه را قطع کنم. می‌گفت حمید به دردت نمی‌خورد اما من دیگر وابسته او شده بودم. وقتی شنیدم به‌خاطر مشکلات مالی کیف‌قاپی می‌کند، به او گفتم همه کار می‌کنم تا دیگر خلاف نکند. 50میلیون از سرمایه‌ام را در اختیارش قرار دادم تا کار کند اما فایده‌ای نداشت.

  • چه شد که در سرقت‌ها همراهی‌اش کردی؟

بار اول که بهت زده بودم. بار دوم و سوم هم با او رفتم شاید قانعش کنم سرقت نکند اما او اهمیتی به حرف‌هایم نمی‌داد.

  • چرا به دوستی با او ادامه دادی؟

نمی‌دانم شاید از معرفتش خوشم آمده بود و از اینکه برایم یک تکیه‌گاه بود لذت می‌بردم.

  • با خانواده‌ات مشکلی نداشتی؟

نه. اصلا. ما دو خواهریم و دو تا برادر. زندگی خیلی خوبی داریم و هرچه می‌خواستم پدرم برایم تأمین می‌کرد. دختر ته‌تغاری خانه و یکجورایی سوگلی پدرم هستم. الان اصلا روی نگاه کردن در چشمان پدرم را ندارم. خانواده‌ام وقتی در جریان آشنایی من با حمید قرار گرفتند به‌شدت مخالفت کردند. مادرم ضجه می‌زد و التماسم می‌کرد به رابطه‌ام با او پایان بدهم اما حرف‌هایش را گوش نکردم و عاقبتم شد زندان.

از قول من به دخترهای جوان توصیه کنید هیچ‌کس به اندازه پدر و مادر دلسوز آدم نیست. یک جایی در زندگی هست می‌بینی که خانواده بهترین آدم‌های روی زمین هستند و تو به‌خاطر لجبازی‌های خودت، ‌زندگی‌ات را تباه کرده‌ای. می‌خواهم تأکید کنم که هیچ‌کس پدر و مادر آدم نمی‌شود و هرجایی باشی بالاخره برمی‌گردی به همین نقطه. پس وقتی حرفی می‌زنند از روی دلسوزی است.