همشهری آنلاین: درگیری موشکی سوریه و اسرائیل،نیم نگاهی به سخنرانی برجامی ترامپ و ... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های شنبه-۲۲ اردیبهشت-جای گرفتند.

روزنامه كيهان با تيتر«سراسیمگی نتانیاهو از ضرب شست جولان» در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

«ضربه قاطع» به حساس‌ترین موقعیت‌های نظامی رژیم صهیونیستی پس از چند هفته که فرماندهان این رژیم وقوع آن را قطعی و عنقریب تلقی می‌کردند و برای ممانعت از آن همه ظرفیت‌های سیاسی، اطلاعاتی و نظامی خود را وارد کار کرده بودند، وارد شد و به انتظارها خاتمه داد. در این میان، ضربه آنقدر سنگین بود که «نتانیاهو» گمان کرد این همان حمله نهایی است که رهبران مقاومت از آن سخن گفته‌اند، از این رو سراسیمه متوجه مسکو، لندن، برن، پاریس و واشنگتن شد تا به هر قیمتی شده، جنگ را متوقف نمایند. اظهارات «لیبرمن» که جنگ‌طلب‌ترین چهره اسرائیلی به حساب می‌آید به عنوان «وزیر جنگ» در یک کنفرانس امنیتی- لحظاتی پس از پایان عملیات روز پنجشنبه جبهه مقاومت- عمق هراس و اضطراب اسرائیل را برملا کرد: «امیدوارم این فصل به پایان رسیده باشد» و سخنگوی ارتش اسرائیل هم ساعتی پس از پایان عملیات سنگین جبهه مقاومت گفت: «ما برای تشدید اقدامات نظامی علیه ایران تلاش نمی‌کنیم».

در خصوص جزئیات، ابعاد، جوانب و نتایج عملیات بزرگ پنجشنبه نکات زیادی وجود دارد از جمله:

1- عملیات نظامی جبهه مقاومت علیه مواضع متعدد ارتش رژیم جعلی اسرائیل در شرایط هوشیاری کامل این ارتش صورت گرفته است. از زمان حمله دو جنگنده اسرائیلی به پایگاه هوایی تیفور که از جمله به شهادت هفت نفر از عناصر نیروی هوایی سپاه منجر شد، مقامات متعدد صهیونیستی بطور علنی گفته بودند پاسخ ایران به این اقدام را قطعی می‌دانند. از آن زمان تاکنون ارتش اسرائیل در حد فاصل حیفا تا نوار شمالی مرزی فلسطین شامل نهاریا، صفد و جولان در حالت آماده‌باش کامل قرار دارد. در این مدت مرخصی نظامیان و کلیه برنامه‌های جانبی فرماندهان لغو شده و چندین نوبت اقدام به پخش آژیر خطر و کشاندن نیروهای نظامی و مدنی این مناطق به پناهگاه‌ها کرده‌اند. این حساسیت تا آنجا بود که روز سه‌شنبه یعنی سه روز پیش از عملیات جبهه مقاومت در جولان، سخنرانی «گابی ایزنکوت» در کنفرانس هرتزلیا لغو شد. مدیر مؤسسه اسرائیلی هادسون دلیل آن را آماده‌باش کامل ارتش و همه فرماندهان آن دانسته است. علاوه بر این سیستم اطلاعاتی و نظامی اسرائیل در حد فاصل 19 فروردین ماه گذشته که عملیات علیه تیفور صورت گرفته است بطور مستمر در آسمان شمال فلسطین، جنوب لبنان و جنوب غربی سوریه مشغول گشت‌زنی و رصد بوده‌اند تا خلاءهای اطلاعاتی خود را پر کرده و با عملیات‌های پیشدستانه مانع اقدام انتقامی جبهه مقاومت شوند.

با همه این حرف‌ها عملیات نظامی نسبتاً فراگیر روز پنجشنبه جبهه مقاومت، درست یک ماه پس از عملیات تجاوزکارانه اسرائیل به تیفور صورت گرفت بدون آنکه اسرائیل توانسته باشد زمان دقیق آن، نیروهای عمل کننده، نوع عملیات و نقاط هدف را شناسایی و اقدامات پیشگیرانه را به اجرا بگذارد. عملیات روز پنجشنبه با شدت تمام صورت گرفت و چند برابر مدت زمانی بود که ارتش اسرائیل با دو هواپیمای جنگی به تیفور حمله کرد و همچنین دو برابر مدت زمانی بود که آمریکایی‌ها در روز 25 فروردین سه نقطه سوریه را هدف گرفته بودند، به خود عملیات و شدت آن عجز اطلاعاتی ارتش اسرائیل را برملا کرده است چرا که اگر آن طور که تبلیغ می‌شود، اسرائیلی‌ها از توانمندی‌های واقعی بالایی برخوردار بودند، حمله روز پنجشنبه جولان اصلاً نباید صورت می‌گرفت و اگر سیستم اطلاعاتی ارتش اسرائیل توان رهگیری بالایی داشت این عملیات نباید دو ساعت به درازا می‌کشید. اسرائیل حتی حین عملیات جبهه مقاومت هم نتوانسته کار مؤثری انجام دهد و عملیات در طول زمانی که برای آن طراحی شده بود، استمرار یافت.

2- از آن طرف ماجرا، جبهه مقاومت در طول این یک ماه اگرچه بطور مستمر در معرض چشم‌های جاسوسی و سیستم جمع‌آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات اسرائیل قرار داشته، توانسته است اهداف عملیاتی، نیروهای عمل کننده، موقعیت‌های فیزیکی عمل کننده، نوع و سطح آتش را محافظت کند و مانع دستیابی ارتش اسرائیل به اطلاعات واقعی و کارآمد شود. حفاظت اطلاعات نیروهای جبهه مقاومت در واقع توانسته است نه در میدانی محدود  بلکه در میدانی وسیع، آن‌هم ناظر به عملیات آفندی، از نیروها و امکانات و اهداف عملیاتی آنان مراقبت نماید. این پیروزی بزرگ اطلاعاتی و حفاظت اطلاعاتی نیروهای مقاومت، قطعاً اعتماد به نفس فرماندهان و بدنه ارتش اسرائیل آسیب زده و آینده را در نزد آنان با ابهام زیاد مواجه کرده است و متقابلاً به فرماندهی و بدنه نیروهای مقاومت اعتماد به نفس زیادی داده و امید آنان به آینده را فزونی بخشیده است از این رو می‌توان گفت؛ عملیات روز پنجشنبه نشان داد که برخلاف تجربه جنگ‌های معروف اعراب و اسرائیل، دشمن امروز اسرائیل، یعنی جبهه مقاومت فن جنگیدن و غافلگیری ارتش اسرائیل را حتی در شرایطی که در هوشیاری و آماده‌باش کامل باشد، آموخته است و این از نظر نظامی آنقدر ارزش دارد که می‌توان گفت، کار ارتش اسرائیل تمام شده است.

3- یکی از ابعاد شکست اسرائیل در عملیات روز پنج‌شنبه جولان، «شکست نظامی» است. مقامات اسرائیل بارها ادعا کرده‌اند که با سیستم پیشرفته پدافند هوایی خود- که به «گنبد آهنین» موسوم است - قادر به دفع حملات دشمنان خود می‌باشند. واقعیت این است که رژیم صهیونیستی از اواسط دهه 1360 سرمایه‌گذاری سنگینی روی سیستم دفاع خود کرده است تا جایی که در اواسط 2006 و در حین جنگ 33روزه اسرائیل علیه حزب‌الله، «ایهود اولمرت» نخست‌وزیروقت این رژیم اعلام کرد که اسرائیل دستکم ده میلیارد دلار را طی 15 سال صرف ایجاد گنبد آهنین برای حفاظت از شهر صنعتی «حیفا» نموده است. براین اساس با توجه به اینکه منطقه اشغالی جولان یا همان استان قنیطره بیش از حیفا در مظان و معرض تهاجم نظامی طرف مقابل رژیم اسرائیل قرار داشته، می‌توان به حجم سرمایه‌‌ای که از سوی اسرائیل صرف ایجاد سیستم دفاعی در جولان کرده، پی برد. عدم پاسخگویی این سامانه، خود یک شکست بزرگ نظامی برای ارتش به حساب می‌آید و لذا ساکنان تحت پوشش دولت اسرائیل، حق دارند از نتانیاهو و «گابی ایزنکوت» فرمانده ارتش بپرسند نتیجه این همه سرمایه‌گذاری نظامی چه بوده است.

ارتش رژیم صهیونیستی می‌گوید بلافاصله پس از پایان عملیات روز پنجشنبه جبهه مقاومت 28 فروند F15 و F16  را به پرواز درآورده و به اهدافی در سوریه حمله کرده است. ارتش اسرائیل می‌گوید در جریان این عملیات همه زیرساخت‌های متعلق به سپاه ‌پاسداران را در سوریه از جمله پایگاهی در شمال قنیطره را منهدم کرده است. 28 فروند هواپیمای جنگی و به پرواز درآوردنشان در جغرافیایی به مساحت حدود 150 کیلومترمربع باید نتایج مهمی را برای اسرائیل در پی آورده باشد این یعنی هر نقطه‌ای را می‌توانسته‌اند بمباران نمایند اما چرا عملیات تدافعی ارتش اسرائیل پس از تحمل شکست از مقاومت در جولان به نقاطی کم‌اهمیت بسنده شده است؟ کجاست مناطق منهدم شده متعلق به سپاه‌پاسداران؟ چرا ارتش اسرائیل آدرس آنها را اعلام نمی‌کند تا دیگران هم بدانند چیزی از سپاه و جبهه مقاومت در سوریه باقی نمانده است! ارتش اسرائیل، پیش از این و در جریان جنگ‌هایی که در فاصله اواسط دهه 1320 تا اواسط دهه 1350 علیه کشورهای عربی انجام داد، جزئیات عملیات‌های خود را برای تثبیت آنها اعلام می‌کرد اما هم‌اینک لیبرمن، وزیر جنگ به این عبارت بسنده کرده است: «تقریبا تمامی زیرساخت‌های متعلق به ایران در سوریه را هدف قرار داده‌ایم». اقدامات اسرائیل پس از حمله روز دوشنبه تقریبا با «نتیجه هیچ» بوده است به موقعیت و افراد ایرانی و یا حزب‌الله لبنان هیچ آسیبی وارد نشده است و تنها دستاورد اعزام 28 فروند جنگنده به آسمان استان قنیطره، شهادت 3 نفر از اعضای ارتش سوریه و مجروح شدن 5 نفر از آنان بوده است.

4- در همینجا می‌توان ارزیابی دقیقی از اقدامات نیروهای نظامی مقاومت و ارزش این اقدامات داشت. جبهه مقاومت در این عملیات باید حداکثر ملاحظات اطلاعاتی را به خرج می‌داد تا اهداف عملیاتی و نیروهای عمل‌کننده و زمان عمل لو نرود. فرماندهی جبهه مقاومت در این صحنه برای ایجاد یاس در دشمن باید حداکثر هوشمندی و ظرفیت خود را نشان می‌داد. عملیات باید دقیق، موثر، پرحجم و درحساس‌ترین مناطق که از قضا دارای بیشترین پوشش دفاعی اسرائیل بود، اجرا می‌شد. بر این اساس از یک طرف منطقه حساس جولان انتخاب شد چرا که در این نقطه، آماده‌باش و نیروی رزمی اسرائیل نسبت به سایر مناطق از تجربه بیشتری برخوردار می‌بودند در همان حال در نقطه‌ای ایستاده‌اند که «غصب در غصب»  به حساب می‌آید. جولان یک علامت رمز است که از یک سو اقتدار اسرائیل بر کشورهای پیرامونی فلسطین را نشان می‌دهد و هم یادآور ضربه سنگینی است که ارتش‌های عربی در جریان عملیات 1967 از اسرائیل خورده‌اند، این باید شکسته می‌شد در حالی که سخت‌ترین نقطه تحت تصرف اسرائیل به حساب می‌آمد. از نظر نیروهای ساکن هم در آنجا همه ساکنان اسرائیلی این منطقه، عضو ارتش هستند؛ ملاحظات انسانی وجود ندارد. هر چند در بخشی از این منطقه، مسلمانان دروزی ساکن هستند که هنوز خود را سوریه‌ای به حساب می‌آورند و در این عملیات به آنان آسیبی وارد نشد. عملیات جبهه مقاومت در این نقطه به اجرا گذاشته شد تا هر تلفاتی که گرفته می‌شود، لاجرم تلفات از ارتش اسرائیل باشد. از سوی دیگر از آنجا که بیشترین موقعیت‌های اطلاعات نظامی و جاسوسی ارتش اسرائیل در این نقطه تمرکز دارد و اساسا به دلیل اینکه اسرائیل بیش از هر نقطه تماس مرزی دیگر، این منطقه  را برای خویش «تهدید آنی» به حساب می‌آورد، در طول دهه‌های اخیر جولان به مثابه قلب، چشم و دست‌های سیستم اطلاعاتی اسرائیل عمل کرده است از این رو هر ضربه به این منطقه در واقع ضربه به همه موجودیت امنیتی و نظامی اسرائیل به حساب می‌آید. «جولان» انتخاب شد تا اسرائیل پس از شکست، حساب خود را کاملا بدست آورد و بداند که سرگرم شدن ایران و... به جنگ با تروریست‌ها در سوریه نباید از سوی تل‌آویو و ارتش آن یک فرصت برای تشدید فشار بر ایران تلقی شود.

5- یکی دیگر از جنبه‌های شکست اسرائیل، شکست سیاسی آن است. برای آنکه این جنگ روی ندهد، اسرائیل فشار زیادی متوجه آمریکا، فرانسه، انگلیس، آلمان و روسیه کرد. روز سه‌شنبه سه روز پیش از حمله جبهه مقاومت در جولان، نتانیاهو سراسیمه به ملاقات پوتین رفته و از وی خواسته از رابطه خود با مقامات ایران استفاده کند و تضمین اسرائیل مبنی بر عدم تکرار حمله نظامی به مراکزی که نیروهای ایرانی در آن حضور دارند را به آنان یادآور شود. کمااینکه او چنین تماس‌هایی با مکرون رئیس‌جمهور فرانسه، مرکل صدراعظم آلمان، ترزا می نخست‌وزیر انگلیس و ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا برقرار کرد تا از طریق فشار بین‌المللی مانع عملیات انتقام‌گیرانه ایران شود. در اینجا اسرائیل دو شکست سیاسی سنگین را تحمل کرده است؛ شکست اول اصل مراجعه به دولت‌های عضو شورای امنیت برای واداشتن ایران به صبوری است و این درحالی است که در همین هفته‌های اخیر، اسرائیل بارها به «قدرت واکنش» خود اشاره کرده و از ایران خواسته بود، عزم اسرائیل را محک نزند. شکست دوم این است که مراجعه او به بالاترین مقامات و موثرترین کشورهای بین‌المللی، برای او سودی در بر نداشته است. بیانیه دفتر مکرون، اظهارات وزیر خارجه انگلیس و بیانیه نخست‌وزیر آلمان که طرفین را به «خویشتنداری» فراخوانده بودند، نشان داد اقدامات اسرائیل نتیجه‌ای در بر نداشته است نه اینکه این قدرت‌ها اقدام به برقراری تماس نکرده‌اند. از سوی آنان کوتاهی صورت نگرفته تا جایی که «پومپئو» وزیر خارجه آمریکا نیز طی نامه‌ای رسمی و از طریق یک سفارتخانه خارجی در تهران، از ایران خواست، خویشتندار باشد. شکست اقدام سیاسی نتانیاهو خود یک ضربه هولناک برای او به حساب می‌آید چراکه حیات ننگین این رژیم وابسته به حمایت خارجی همین قدرت‌هاست.

6- عملیات روز پنجشنبه جبهه مقاومت که در آستانه روز تاسیس رژیم اسرائیل - یوم النکبت - و در آستانه انتقال رسمی سفارت آمریکا به بیت‌المقدس صورت گرفت به اسرائیل یادآور شد که اقدامات نمایشی نظیر آنچه ترامپ با بحث انتقال سفارت انجام داد و نیز اقدامات سینمایی نتانیاهو نظیر آنچه او از به دست آوردن 55هزار صفحه محرمانه از فعالیت اتمی ایران خبر داد  نمی‌تواند کمکی به امنیت به شدت آسیب‌پذیر اسرائیل حتی در حساس‌ترین نقطه - بلندی‌های جولان - نماید.

  • اورهان پاموك را مي‌‌ستايم

آيدين آغداشلو در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:

با نام «اورهان پاموك» سال‌ها پيش آشنا شدم؛ با شگفتي و تحسين و احترام، و وقتي ديدم نويسنده بزرگي از اين سو متولد شده است و حرف زياد و تازه‌اي براي گفتن دارد. شايد هم در اين تحسين و احترام...

 

همذات‌پنداري با نويسنده‌اي كه نقاشي را دوست دارد بي‌دخالتي نبوده است: مهر نقاشي به نقاشي. مهر آدمي به نويسنده كارآمدي كه نگارگري‌هاي قديمي را تماشا و ستايش مي‌كند. انگار كه در دوردست و در يك لحظه لذتي برابر تقسيم مي‌شود.

 

تا اينكه كتاب «نام من سرخ» را در يك كتابفروشي در تورنتو پيدا كردم. با روي جلدي كه نشان از نقاش نگارگري مي‌داد كه قرن‌ها پيش از ما مي‌زيست... و هنوز هم داشت مي‌زيست!

 

«نام من سرخ» پيوندي شد ميان من و او... ميان من و روايتِ او از جهاني در معرض فراموشي كه تركيب شده بود از انسان و حيوان و منظر... و تعريف مي‌شد از قول و روايت عناصري كه در كنار هم كلّ پيوسته‌اي را تكميل مي‌كردند؛ همان‌طور كه در نگارگري‌هاي چهارصد سال پيش، چشم‌انداز به يمن اين تجمع بود كه ملموس مي‌شد.

 

«نام من سرخ» مدتي كتاب باليني من شد. لايه‌لايه بودنش، ارتباط و برخورد آدم‌ها- مانند اصابت ظاهرا تصادفي گوي‌هاي بازي بيليارد، آمد و شد ميان خيال و واقعيت، ميان حقيقت و وهم، لذتي بسيار به همراه داشت. چه درخشان و درست بود اين هم‌آوايي ميان در و ديوار و سنگفرش كوچه و جهان ظريف و لطيف و رمزآلود نگارگري‌ها و كار پيچيده نگارگري كه كارش نه‌تنها اجراي فني يك صنعت و هنر شريف، كه مدخلي بود براي ورود به عالمي خيال‌انگيز و سخت‌وصول- و چه با دقت و دانايي، دقايق اجرايي اين هنر سپري‌شده توصيف مي‌شد.

 

اورهان پاموك را مي‌‌ستايم و مي‌دانم كه كارش ابعاد متعدد و فراواني دارد: همان‌قدر ريشه در اين سوي جهان كه در ساختار قصه‌نويسي پيشتاز سي سال گذشته جهان غرب... و همين نكته است كه جايگاهش را برايم جذاب و خاص مي‌كند و براي مني كه همه عمر در آرزو و جست‌وجوي هنرمند و متفكر دوجهانه بوده‌ام، اورهان پاموك را به صورت توفيق و مثالي شايسته درمي‌آورد و در ميان اين خيل انبوه، تصوير او را دلخواه‌تر و واضح‌تر و دوست‌داشتني‌تر مي‌يابم و آسوده مي‌شوم.

  • احضار دوباره مصدق

احمد غلامی . سردبير روزنامه شرق در ستون سرمقاله اين روزنامه نوشت:

سخنرانی کوتاه دونالد ترامپ و خروج او از برجام، نقطه‌عطفی در سیاست داخلی و خارجی ایران است. بعد از این سخنرانی، سیاست‌ورزی جریان‌های سیاسی به دو دوره قبل و بعد از این سخنرانی تقسیم خواهد شد. بی‌تردید وضعیت دولت حسن روحانی بیش از هر جریان سیاسی دیگر بعد از سخنرانی رئیس‌جمهور آمریکا دستخوش تغییر و تلاطم خواهد شد و اغراق نیست اگر بگوییم برای روحانی، در دیگر بر همان پاشنه نخواهد چرخید و مخالفان او با آگاهی از این تغییر درصدد برخواهند آمد که با تهییج احساسات ملی (ناسیونالیستی) دست بالا را در سیاست داخلی و به‌ تبع آن در سیاست خارجی داشته باشند. ازاین‌رو است که نمایندگان تندرو مجلس در اقدامی شتاب‌زده پرچم آمریکا را در مجلس به آتش کشیدند. برخی نمایندگان به اقتضای تمرکز بر منافع خود از شامه قوی‌تری در مقایسه با دیگران برخوردارند؛ اما خوشبختانه یا متأسفانه سیاست واقعی و کلان ایران در مجلس شکل نمی‌گیرد. اگر زمانی مجلس و نمایندگان آن موتور کوچک تولید سیاست بودند، اینک آنان حافظ منافع حوزه‌های انتخابی خود هستند و در پی دل‌ربایی از رأی‌دهندگان آن حوزه. البته افرادی مانند علی لاریجانی و علی مطهری و برخی دیگر را باید از این قاعده مستثنا کرد. آنان به اقتضای جایگاه خود در سیاست نه صرفا مجلس، اثری جدی بر سطوح قدرت و حامیان‌شان دارند. با اینکه علی لاریجانی از طیف اصولگرایان معتدل است، خیلی‌ها با این گفته‌اش همصدا شدند که رئیس‌جمهور آمریکا زبان زور را بهتر می‌فهمد. بر کسی پوشیده نیست که زور نقش تعیین‌کننده‌ای در مناقشات بین‌المللی دارد و بیش از هر گروهی نظریه‌پردازان «واقع‌گرا» در حوزه روابط بین‌الملل باور دارند که زور اهرم تعیین‌کننده‌ای در موازنه قدرت است. این نظریه با اینکه منطبق با هژمونی جهانی ایران نیست؛ اما طرفداران بسیاری در سیاست داخلی ایران دارد. البته تاریخ روابط بین‌الملل نشان داده زور در برابر حق (حقوق) اگر نگویم همیشه، اغلب دست بالا را داشته است. پس چه الزامی وجود دارد که مردم کشورهای تحت ستم بر حقوق خود پافشاری نکنند. خاصه آنکه حقوق‌شان علنی نادیده گرفته می‌شود و خاطره جمعی‌شان تحقیر. این نشانه‌ها کافی است تا موتور نظریه «واقع‌گرایی» را روشن کند: زور در برابر زور و سخنرانی ترامپ خواسته یا ناخواسته مخاطبانش را تحریک به سرپیچی می‌کند. نخوت و تکبر نهفته در کلمات ترامپ، از سوی دیگر تصمیم یک‌جانبه‌اش بدون درنظرگرفتن مردم ایران و خواست کشورهای دیگر، سخنانش را فاقد مشروعیت جلوه می‌دهد.

آنچه بیش از هر چیز رفتار رئیس‌جمهور آمریکا را آزاردهنده می‌کند. شیوه اعمال سلطه از طریق زبان است. بازگشت تحریم‌های سنگین علیه ایران در سیاست داخلی اثری جدی دارد؛ اما اثرگذارتر از آن زبان سلطه است که این فرصت را در داخل ایران به وجود می‌آورد تا طرفداران نظریه «واقع‌گرایی» دست بالا را پیدا کنند و دیپلماسی را به انزوا بکشانند. اغلب به این نکته اذعان دارند که اگر تا دیروز تنها راه پیروزی دیپلماسی بود، در این روزها فقط دیپلماسی، دیپلماسی و دیپلماسی است. اگر در گذشته دیپلماسی یکی از امکان‌ها بود، اکنون تنها امکان پیش‌رو است که به‌سرعت باید دنبال آن را گرفت. هرچند اروپا در برجام مانده است؛ اما بعید به نظر می‌رسد این کشورها ظرفیت ایستادگی در برابر خواسته‌های آمریکا را داشته باشند؛ پس باید از اروپا همان‌قدر انتظار داشت که توان دارد. اروپا در این مناقشه صرفا ابزاری سیاسی است؛ ابزاری که به درد رایزنی‌های سیاسی می‌خورد و کاتالیزوری برای رسیدن به گفت‌وگوی کلان‌تر و جهانی‌تر. دور از انتظار نیست که مخالفان دولت روحانی از‌این‌پس در شیپور ناامیدی از اروپا بدمند و این واقعیت آشکار را برملا کنند که اروپا نیز قابل اعتماد نیست که واقعا نیست.

 

انتظار اعتماد در سیاست بدون درنظرگرفتن منافع فی‌مابین باور بیهوده‌ای است؛ اما سخنان مخالفان روحانی از این به بعد بیش از آنکه مخاطبانش کشورهای غربی باشد، مصرف داخلی دارد؛ برای تهييج توده‌هایی که سال‌ها دل به دیپلماسی بسته بودند و آشکارا ناامید و سرخورده شده‌اند. آنان با نظریه «واقع‌گرایی» جعلی به میدان خواهند آمد و هیزم به تنور زور در برابر زور خواهند ریخت تا این تنور را جهت گرما‌بخشیدن به اهداف داخلی خود داغ کنند. آنان نه در پی ایجاد مقاومت در برابر سلطه بلکه برای کنارراندن روحانی و بی‌قدر نشان‌دادن دولتش هستند.

 

این واقع‌گرایان وطنی بیش از هرکسی توان ایران را می‌دانند و دستی از نزدیک بر آتش دارند. آیا در شرایط به‌وجودآمده آنان وسوسه خواهند شد دست به جابه‌جایی دموکراتیک قدرت بزنند؟ حسن روحانی که دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش را با خوش‌اقبالی پشت سر گذاشت، این روزها با بداقبالی‌های پی‌درپی روبه‌رو است. روحانی تا دیروز می‌توانست از طریق دیپلماسی در سیاست داخلی کنش ایجاد کند. اگرچه این کنش اصیل نبود و بر منظومه‌ای از سیاست‌های خارجی استوار بود؛ اما او توانست با این‌همانی در سیاست خارجی و داخلی ابتکار عمل را به دست گیرد و اگر دولت روحانی با حل‌نکردن مشکلات اساسی هنوز پابرجاست، از همین رهگذر است. حالا این ابزار به دست مخالفان روحانی افتاده است. شاید آنان برای ضربه‌زدن به دولت روحانی موقتا دیپلماسی را ناکارآمد جلوه دهند تا از این طریق به سیاست بازگردند و این بازگشت به سیاست اولویت‌شان است؛ تا بعد‌ از ‌آن با فراغ بال به سبک و سیاق خود به سوی دیپلماسی کشیده شوند. آنچه اکنون برای دولت روحانی مهم است، ازدست‌ندادن سیاست داخلی است. روحانی در کنار دیپلماسی جهان باید مواجهه‌ای واقعی با سیاست داخل ایران داشته باشد. بی‌تردید برای هر پیروزی در دیپلماسی باید مستظهر به پشتیبانی مردم بود. مردمی پای کار که تن به هیچ تحقیر داخلی و خارجی ندهند. چنین مردم و دولتی در تاریخ ایران سابقه دارد؛ و آن دوران محمد مصدق است. شاید راه سربلندی ما در احیای سیاست و مقابله با سلطه جهانی احضار دوباره این تاریخ باشد.