همشهری آنلاین: برجام و گفتگو با اروپا،‌مهمترین موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های دوشنبه-۲۴ اردیبهشت-جای گرفتند.

عادل مشایخی در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر« ترامپ چیست درس‌های نائومی کلاین »، نوشت:

این روزها بسیاری از ایرانیان کاملا بحق از ترامپ عصبانی‌اند؛ اما پس از فرونشستنِ نخستین امواج خشم باید ببینیم دقیقا از چه چیزی عصبانی هستیم. طرح این پرسش راهی است برای جلوگیری از تحلیل‌رفتن این خشم در پرخاشگری و دشنام‌گویی یا واکنش‌های عصبی و تبدیل‌کردنش به نیروی محرکه‌ای برای تفکر و احتمالا عمل مسئولانه.ترامپ کیست؟ به بیان دقیق‌تر، ترامپ چیست؟ این پرسشی است که  ما را از حد دشنام‌گویی به یک شخص فراتر می‌برد و با پدیده‌ای روبه‌رو می‌کند که «ترامپ» یکی از نام‌ها و شاید بارزترین نام آن است. به‌جای ناسزاگویی به ترامپ باید به «ترامپیسم» اندیشید؛ پدیده‌ای که با تجلیات مختلفش منطق «سیاست» را در زمانه‌ ما آشکار می‌کند: این شاید مهم‌ترین درس نائومی کلاین باشد. به تعبیر کلاین، ترامپ سمپتوم یک بیماری است: «ترامپ صرفا نشانه‌ای از یک بیماریِ مسری جهانی است. ما موجی از ظهور افراد مستبد و بیگانه‌هراس و راست افراطی را شاهدیم: از لوپن در فرانسه گرفته تا نارندرا مودی در هند، رودریگو دوتره در فیلیپین، حزب استقلال‌طلب بریتانیا و رجب طیب اردوغان در ترکیه و تمام همتایان آنها (که برخی از آنها آشکارا نئوفاشیست هستند) که در سراسر جهان خواهان به‌دست‌گرفتن قدرت‌اند».

به این فهرست می‌توان بنیامین نتانیاهو و بن سلمان و بسیاری دیگر را نیز افزود؛ کسانی که به‌ظاهر با یکدیگر در ستیزند؛ اما همه در ائتلافی غیررسمی علیه بشریت می‌جنگند. بنابراین آنچه اهمیت دارد، شرایطی است که پدیده‌ ترامپ را ممکن کرده است. مهم‌ترین شرط امکانِ «ترامپیسم» را باید در سرشت «دولت» در «سرمایه‌داری متأخر» جست‌وجو کرد. در «سرمایه‌داری متأخر»، دولت رفته‌رفته به مؤسسه‌ای تبدیل شده است که کسب‌وکار شرکت‌های بزرگ و انحصاری را تضمین می‌کند. با ابزارهای اصلیِ تحققِ این پروژه آشناییم: خصوصی‌سازیِ امورِ عمومی، مقررات‌زدایی از قلمرو  فعالیت شرکت‌ها، اعطای رسمی یا غیررسمی معافیت‌های مالیاتی، کاهش پرداخت‌های انتقالی و خدمات دولتی. پدیده‌ ترامپ نشان‌دهنده مرحله‌ جدیدی در پیشرفت این فرایند شوم است: تصاحب مستقیم و بی‌پرده و تعارف دولت از طرف شرکت‌های بزرگ برای براندازیِ دولت و «برون‌سپاری» وظایف آن به شرکت‌های انتفاعی. این به آن معناست که ذی‌نفعان اقتصادی که دیرزمانی با رشوه و لابی‌گری و هزار‌و ‌یک ترفند دیگر سعی می‌کردند سیاست‌مداران را با منافع خود همسو کنند، حال تصمیم گرفته‌اند خود مستقیما کارها را بر عهده بگیرند. بر‌اساس‌این است که کلاین به‌قدرت‌رسیدنِ ترامپ را گونه‌ای «کودتای دموکراتیک» می‌داند؛ «نه یک گذار، بلکه یک کودتای شرکتی». او برای اثبات ادعای خود به ترکیب کابینه‌ ترامپ اشاره می‌کند: بانکدارها، مدیران سابق شرکت‌های انحصاری بزرگ، ابَرثروتمندانی که «ثروت‌های خود را از روش‌های خاصی جمع‌آوری کرده‌اند»، «همچنین برخی پیمانکاران نظامی و نظارتی و برخی لابی‌گران اجیر‌شده در دولت ترامپ حضور دارند که تعداد بسیار زیادی از سمت‌های دفاعی و امنیتی کشور را به دست گرفته‌اند». تاکتیک عمده‌ای که برای تحقق این «کودتای دموکراتیک»، این «کودتای شرکتی»، با استفاده از ابزارهای نئولیبرال به کار گرفته می‌شود، همان تاکتیکی است که نائومی کلاین آن را «شوک» نامیده است: اعلام وضعیت اضطراری و تعلیق همه‌ قوانین به بهانه‌ مقابله با بحران‌ها. این مجموعه‌ استراتژیک با انواع و اقسام تکنیک‌ها، از تکنیک‌های انضباطی و امنیتی گرفته تا تبلیغ کالاها و ترویج برندها، انسان‌ها را به بدن‌هایی رام و سربه‌راه، تقلیل‌یافته به بدن‌های بیولوژیک تشنه‌ مصرف و لذت، فروکاسته است و در قالب «روایت»های پارانویایی، فتیشیستی و سادیستی  بازتولید می‌شود و تداوم می‌یابد: روایت‌هایی که تمام مشکلات درونی جامعه را گردن مهاجران، بیگانه‌ها، دشمنان، زنان، روشنفکران و... می‌اندازند و با وعده‌ بازگشت قهرمانی از قعر تاریخ که قرار است در قالب تجسد جسمانیِ خیرِ کامل همه‌ دردها را التیام بخشد و مشکلات را حل کند، بدن‌های رام و از‌نفس‌افتاده را امید می‌بخشند و با تقسیم انسان‌ها به دو دسته‌ «زرنگ‌ها/ باجنم‌ها/ پیروزها» و «تنبل‌ها/ بی‌عرضه‌ها/ بازنده‌ها» استثمار و فقر و نابرابری را توجیه می‌کنند. در‌این‌باره نیز آنچه کلاین در موضوع احساسات و اعتقادات مشترک اعضای کابینه‌ ترامپ می‌گوید، به اندازه‌ کافی گویاست...

کینه و نفرت از مهاجران، بیگانگان و... و همچنین زنان: این اعتقاد مشترک که «بدن زنان فقط برای خدمت‌رسانی به مردان به وجود آمده است، حال چه برای لذت جنسی از آ‌نها یا به‌عنوان ماشین تولید کودک».آن‌گونه که کلاین توضیح می‌دهد، یکی از مؤلفه‌های مهم «ترامپیسم» به‌عنوان آخرین تجلیِ «دکترین شوک»، تبدیل صحنه‌ سیاست به رینگ کشتی کج است. ترامپ از زمان کمپین انتخاباتی خود تاکنون رقابت‌های خاصی را با سایر کاندیداها یا حریف‌های بین‌المللی خود پرورش می‌دهد که شباهت زیادی به رقابت‌های کشتی کج دارند: او رجزهای وقیحانه می‌خواند و برای حریفان خود صفت‌های توهین‌آمیز می‌سازد و با کاربرد تعابیر و اصطلاحات لمپنی و کوچه‌بازاری «خشم جمعیت را به سوی تبهکاران تعیین‌شده‌ میدان» هدایت می‌کند. پدیده‌ای که بارزترین ویژگی‌های رقابت سیاسی راست افراطی را به روشن‌ترین و شدیدترین شکل در قالب بسته‌ای آموزشی در اختیار رقیبان کندذهن خود قرار می‌دهد؛ و نتیجه صحنه‌های شرم‌آوری است که با مرور روزانه‌ خبرها در فضای مجازی، اعم از فیلترشده و فیلترنشده، می‌توان نمونه‌های آن را مشاهده کرد.با این اوصاف، تکلیف کسانی که سرنوشت خود را در دست مشتی سیاست‌مدار سودجوی سبکسر می‌بینند چیست؟ آیا یگانه بدیل فریب‌خوردن و همراه‌شدن با  این سیرک بین‌المللی که «سیاست» نام دارد، ناامیدی است؟ آیا در مقابل این «سیاست‌بازی‌ها» مجالی برای کنش سیاسی راستین وجود دارد؟  نائومی کلاین در توضیح و تشریح تاکتیک شوک می‌گوید: «ما زمانی که اتفاق بزرگ و بدی روی می‌دهد، شوک‌زده نمی‌شویم، بلکه زمانی شوک‌زده می‌شویم که اتفاق بد و بزرگی روی دهد که قادر به درک آن نباشیم. حالت شوک‌زدگی زمانی ایجاد می‌شود که میان رویدادهایی که اتفاق افتاده‌اند و توانایی ما برای توضیح پدیده‌ها شکافی ایجاد شود؛ ما زمانی خود را در چنین وضعیتی می‌یابیم که هیچ روایت درستی... در مورد پدیده‌ها در اختیار نداریم». یعنی زمانی که «روایت رهایی‌بخش» وجود ندارد. همین غیاب روایت «رهایی‌بخش» است که در مقابل سیاست‌مدارانی که با دامن‌زدن به احساسات ناسیونالیستی ما را از یکدیگر می‌هراسانند (روایت‌های پارانویایی) یا ترغیبمان می‌کنند برای رسیدن به هدفی «والاتر» از حقوق خود صرف‌نظر کنیم (روایت‌های فتیشیستی) ما را آسیب‌پذیر می‌کند. اتفاق‌های بد و بزرگی که ما روایت درستی برای درکشان نداریم: بحران‌های اقتصادی کمرشکن، فجایع زیست‌محیطی، حملات تروریستی و... . فقدان روایت درستی که این رویدادها را برای ما قابل درک کند، زمینه را برای تبدیل‌شدن رؤیاهای سیاست‌مداران دست‌راستی مانند ترامپ به واقعیت (یا به بیان دقیق‌تر، «بلعیده‌شدن واقعیت توسط رؤیای این سیاست‌مداران») فراهم کرده است. راهی که کلاین برای مقابله با تاکتیک «شوک» پیشنهاد می‌کند، دو مؤلفه دارد: 1) باید درکی عمیق از کارکرد سیاست‌های شوک پیدا کنیم و بفهمیم سیاست‌هایی که در وضعیت‌های اظطراری و با سوءاستفاده از گیجی و سرگردانی مردم در این وضعیت‌ها اتخاذ می‌شوند به منافع چه کسانی خدمت می‌کنند؛ 2) باید در برابر روایت‌های پارانویایی، فتیشیستی و سادیستی، دنبال روایتی رهایی‌بخش بگردیم که به‌جای ایجاد تفرقه‌ بیشتر در میان انسان‌ها، بر اتحاد انسان‌ها با وجود تفاوت‌های نژادی، قومی، مذهبی و جنسیتی مبتنی باشد و به جای راه‌انداختن جنگ‌های بی‌ثباتگر و افزایش آلودگی، به دنبال درمان این سیاره است؛ این روایت باید به کسانی که به هر دلیلی رنج می‌کشند (خواه به دلیل بی‌کاری یا کار طاقت‌فرسا؛ خواه به دلیل نبود امکانات بهداشتی و درمانی، و خواه به دلیل جنگ) به‌نحوی واقع‌بینانه، صادقانه و ملموس زندگی بهتری عرضه کند.شاید در این روزهای بحرانی، درس‌های کلاین بیش از هرکس دیگری به درد ما ایرانی‌های عصبانی از ترامپ بخورد: «جهانی که بدان نیاز داریم با جایگزینی ساکن فعلی دفتر ریاست‌جمهوری حاصل نمی‌شود».

  • گفتگو با اروپا سرکاري است

سيد مسعود علوي در ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:

اين ماجرا را زياد شنيده ايد که يک نفر وارد مغازه يک حقه باز مي شود، سر معامله اي ساده با او درگير مي شود، او هم درگيري را به خيابان مي کشد، مردم که براي حل دعوا جمع مي شوند آن قدر شلوغ و پلوغ مي شود که معلوم نيست کي با کي دعوا مي کند. در اين هنگام مغازه دار

به جماعت رو مي کند و مي گويد؛ لطفاً از جلوي مغازه من برويد آن طرف تر دعوا کنيد!

ماجراي ما با آمريکا، انگليس، فرانسه و آلمان نيز همين است. آمريکا طرف اصلي دعواي ما در برجام بود. حالا از برجام خارج شده و به انگليس و آلمان و فرانسه مي گويد؛ برويد آن طرف تر دعوا کنيد. جالب اين است که ما هم آن را پذيرفته ايم!

فدريکا موگريني مسئول سياست خارجي اروپا گفته که از رئيس جمهور ايران تضمين گرفته است که ايران علي رغم خروج ترامپ از برجام و وضع تحريم هاي جديد همچنان در توافق بماند!

وقتي آمريکا طرف دعواي ماست و تشديد تحريم ها و وضع آنها در واشنگتن پخت و پز مي شود، ما چه طور مي توانيم همچنان به برجام پايبند باشيم؟ وقتي در يک قرارداد، طرف اصلي زير آن زده است، کدام عقل سليم حکم مي کند ما همچنان به تعهد خود و ماندن در اين قرارداد اصرار داشته باشيم؟ مفهوم اين سخن آن است که کسي خانه اي از يک نفر خريده است، پول آن را هم داده است اما طرف از تحويل خانه خودداري مي کند، هم او مي گويد؛ من به عهد خود وفادارم ولو خانه اي هم به دست نياوردم!

اين عقلانيت ديپلماتيک که اکنون دستگاه ديپلماسي کشور از آن پيروي مي کند، در کدام دانشکده روابط خارجي تدريس شده و فارغ التحصيلان آن چگونه از آن مدرک گرفته اند؟

ماندن يا نماندن در برجام چيزي نيست که رئيس جمهور بتواند به تنهايي در باره آن تصميم بگيرد و بعد از سخنان ترامپ مبني بر خروج از برجام، آن را اعلام کند. اين موضع يعني ناديده گرفتن مجلس شوراي اسلامي، هيئت نظارت بر حسن اجراي برجام و شوراي عالي امنيت ملي به عنوان عالي ترين مرجع تصميم گيري در اين باره! رئيس جمهور مي توانست در نطق خود در واکنش به سخنان وقيحانه ترامپ، تعليق تعهدات برجامي ايران را اعلام کند و به قرائت جديدي از کاپيتولاسيون که 10 سال است بر فعاليت هاي علمي ايران سايه انداخته، پاسخ دهد. روز 23 ارديبهشت 58، روز لغو کاپيتولاسيون بود. در آستانه سالروز اين مناسبت ملي، آقاي روحاني اين موضع محکم را مبني بر خروج از کاپيتولاسيون علمي،

مي توانست با سرافرازي اعلام کند. برجام بدون آمريکا يعني برجام منهاي برجام! اصلاً وجود خارجي ندارد که در آن بمانيم يا نمانيم. اروپايي ها اگر قدرت ماندن در برجام را داشتند به تعهدات خود عمل مي کردند و اجازه مي دادند ايران براي پرداخت حقوق کارکنان سفارتخانه هاي خود در آلمان، فرانسه و انگليس حداقل يک حساب بانکي باز مي کرد، مبادلات پولي و بانکي بين تجار و مقامات اقتصادي آنها پيشکش! اگر اروپايي ها به عهد و پيمان خود پايبند بودند، در سال 82 که با ايران توافق کردند، به توافق خود پايبند مي ماندند. آنجا که آمريکا نبود، آنها طرف دعوا و گفتگوي ما بودند. آنها اگر راست مي گفتند حد اقل در سفر اخير وزير خارجه ما به آلمان، از دادن سوخت به هواپيماي حامل ظريف دريغ نمي کردند. سوخت هواپيماي مسافربري که سوخت موشک نيست که آن را دريغ مي کنند.

توطئه اي که امروز در کار است، اين است که برجام به تعبير وزير خارجه انگليس همچنان به عنوان دستبند در دستان ايران عمل کند و ما را به عنوان متهم و بدهکار از اين گفتگو به آن گفتگو ببرند، بدون اينکه آنها به هيچ يک از تعهدات خود عمل کنند!

اين سخن که؛ «اگر اهداف ما از برجام بدون آمريکا محقق شود، چه بهتر!» يک آرزو و رؤياي دست نيافتني است، چرا که فهرست مطالبات اروپايي ها مبني بر ماندن ما در برجام در حالي که هيچ اختياري هم از خود ندارند، بيشتر و بالاتر از ادعاها و طلبکاري آمريکايي هاست.

برجام يک سند آشکار براي رسوايي کساني است که آن سوي ميز با ايران مذاکره کردند. آنها نشان دادند که قول و امضاي شان پشيزي ارزش ندارد، اشتهاي سيري ناپذير آنها همه منافع و منابع قدرت ما را مي بلعد بدون اينکه زحمت شليک يک گلوله را هم به خود بدهند.

فيلم سينمايي «زنده باد زاپاتا» را همه به ياد دارند. وقتي که زاپاتا را براي گفتگو دعوت مي کنند هيچ حرفي جز گلوله باران او ندارند. همين و بس! برجام يک مدل بازسازي شده از ادعاي گفتگو و مذاکره با زاپاتا بود. کدام عقل ديپلماتيک حکم مي کند ما به چنين گفتگوهايي تن بدهيم؟ در اين فضايي که آکنده از بوي باروت است ما نبايد يک لحظه دست از روي ماشه تفتگ هايمان برداريم. ضربه جولان را يک دستگرمي تلقي کنيم، ضربه نهايي را وارد کنيم تا طرف مقابل بداند گفتگو چيست و نتايج آن کدام است؟ آنها بايد طعم تلخ زدن زير ميز مذاکره و بدعهدي را در ميدان عمل ببينند نه در ميدان حرف! جولان يک تله براي ما نيست، اگر بود، نتانياهو سراسيمه به مسکو براي التماس و جلوگيري از پاسخ مقاومت نمي رفت! دوران بزن دررو در حوزه مسائل نظامي و ديپلماسي خارجي گذشته است. طرف مقابل بايد بايستد و فقط تماشاگر پاسخ ما باشد. آمريکايي ها هر وقت به کشوري حمله کردند، قبل از آن بخش عظيمي از نيروهاي آن کشور را خلع سلاح کردند. در مورد ايران و سرتاسر خطوط نبرد نيروهاي مقاومت، اين آرزو را به گور مي برند. دست آنها و وابستگانشان زير ساطور ملت ايران است. اين ساطور را هرچه ديرتر فرود آوريم، خسارات آن بيشتر خواهد شد. حرف از گفتگو با اروپا، يک سر کاري ديپلماتيک است. دولت به قطعنامه راهپيمايان روز جمعه احترام بگذارد و براي يک بار هم که شده حرف مردم را بپذيرد. حرف مردم در راهپيمايي عظيم جمعه گذشته، دو کلمه حرف حساب بود؛

1- حرف فقط يک کلام، آتش بزن به برجام

2- اروپا قابل اعتماد نيست

سانسور خبر راهپيمايي عظيم ملت در روزنامه هاي اصلاح طلب و طرفدار اعتدال و نيز ارگان دولت و سانسور حرف مردم در قطعنامه اين روز، مشکلات برجامي دولت را حل نمي کند. صورت مسئله «خسارت محض در مذاکرات» را نمي شود اين گونه پاک کرد.

اکنون اين سؤال مطرح است که آيا رئيس جمهور حرف ملت را مي شنود و اقتدار و عزت ملي را صيانت مي کند يا تجربه تلخ دستاوردهاي «هيچ» گفتگوهاي سال هاي 82 و 94 را تکرار مي کند؟ عقل حکم مي کند حتي يک لحظه نبايد پيشرفت کشور در رسيدن به فناوري هاي جديد را متوقف کرد. هيچ تعهدي در اين باره به دشمنان اسلام و ايران، معقول و مقبول و مشروع نيست. اگر دولت در اين مسير حرکت کند، به بن بست مي رسد. راه خروج از اين بن بست تضمين به مردم در مورد امنيت و پيشرفت کشور است. ملت ايران به اندازه کافي دليل براي دفاع مشروع از خود دارد. استکبار و استبداد جهاني هيچ دليلي براي تجاوزات روزافزون خود به حقوق ملت ايران ندارد. به همين دليل اجماع جهاني را از دست داده و به عربده کشي رو آورده است. بايد به اين عربده کشي ها، براي هميشه با تکيه بر قدرت مقاومت، در ايران و منطقه پايان داد.

  • خروج از برجام و آنچه نباید

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

با خروج آمریکا از برجام برخی که از تهدیدات ترامپ ترسیده‌اند و یا پیش ملت شرمنده شعارهای گذشته خود شده‌اند، هرچند در تناقضی آشکار با مواضع و سخنانشان وحدت و انسجام مردم را نشانه گرفته و حاکمیت دوگانه را القا می‌کنند، دم از وحدت و انسجام می‌زنند!. بنا به مصلحت که همان ضرورت وحدت و انسجام امروز جامعه برای گذر از«پیچ تاریخی برجام» است، تحلیل این تناقض و هدف جریان نفوذی و غرب گرای داخل کشور از اصرار بر القاء حاکمیت دروغین دوگانه را به آینده موکول می‌کنیم. اما رئیس‌جمهور در سفر به خراسان رضوی تاکید داشت که«واقعیتها را باید به مردم گفت»!. لذا در جهت عمل به این سخن آقای روحانی، حقایق و واقعیتهایی از برجام و خروج از برجام!:

1- همان‌گونه که دولت از آغاز مذاکرات هسته‌ای با اقدام نابجای آقای روحانی در گفت‌وگو با اوباما، تا امضاء و اجرای برجام دچار خطاهای استراتژیک فراوانی شده است که نتیجه‌اش خروج آمریکا از برجام بود، بعداز این اقدام رئیس‌جمهور آمریکا نیز دچار«خطای استراتژیکِ رئال پولتیک»یعنی خطای راهبردی به اصطلاح مبتنی بر سیاست روز شده است.

2- سخنان رهبرمعظم انقلاب در‌باره برجام و خروج آمریکا از این توافقنامه بسیار روشن بود و نباید دولت و سیاسیون تفسیر به رای کنند. رهبری موضع نظام را بسیار شفاف اعلام کردند. حضرت آقا بعداز اینکه رئیس‌جمهور فرانسه و نخست‌وزیر انگلیس و صدراعظم آلمان را در همراهی با آمریکا در حمله به سوریه، جنایتکار خواندند،و شروط این سه کشور غربی که همان زیاده‌خواهی‌های رئیس‌جمهور آمریکا بود رد کرده و همچنین مکرون را به حضور نپذیرفتند و او مجبور شد سفرش را به تهران لغو کند، باردیگر بعداز اعلام موضع دولت مبنی بر مذاکره با این سه کشور اروپایی برای حفظ برجام، خطاب به دولت تذکر دادند «این هم نتیجه اعتماد به آمریکا!. ‌من به این سه کشور اروپایی هم اعتماد ندارم و به اینها اعتماد نکنید، بعیداست تضمین قطعی و قابل اعتماد بگیرید».اینکه رهبری با این عتاب و خطاب تاکید کردند «نمی‌شود به این شکل حرکت را ادامه داد!»، این یعنی موضع درست برای نظام، خروج کامل از برجام است.گرچه هنگامی که آقای روحانی در اولین واکنش خود به خروج آمریکا از برجام گفت«بعداز پایان مهلت چند هفته‌ای مذاکرات با اروپایی‌ها تصمیمات نظام را اعلام می‌کنم» همگان دریافتند که موضع مذاکره با سه کشور اروپایی موضع نظام نیست. لذا باید هرگونه تبعات تاخیر در اعلام موضع نظام درخصوص خروج از برجام را خود بپذیرند و همچون برخی موضوعات دیگر از جمله تلگرام درصدد القاء حاکمیت دوگانه بر نیایند.

 

3- ملت ایران نیز باید هوشیار باشند همان‌گونه که در برجام «منافع ملی فدای منافع آمریکا» شد، بار دیگر«امنیت ملی فدای امنیت آمریکا» نشود. قبلا با تاکید بر پیشدستی ایران در خروج از برجام، هشدار داده بودیم هدف هرگونه تاخیر در اعلام خروج ایران از برجام در حقیقت هموار کردن مسیر میز مذاکره برجام2 خواهد بود. لذا اکنون نیز اگر همچون گذشته به تذکر و هشدار رهبری توجه نشود، نتیجه‌ای بهتر از آنچه که در مقابل آمریکا حاصل شد، در مقابل اروپایی‌ها هم به‌دست نخواهد آمد.

4- دولت در بیانیه‌ای گفته«اگر منافع کامل مردم براساس برجام به شکلی که مقام معظم رهبری مشخص فرمودند، تضمین نشود، اقدام متقابل را که خود به مصلحت بداند، اعمال خواهد کرد»!. اولا آن‌گونه که رهبری از آغاز مذاکرات هسته‌ای تاکنون«مشخص فرمودند» و اکنون صحت و درستی آن بر همگان روشن شده،برجام با حضور آمریکا هم خسارت محض بوده است و خیلی زودتر«به شکلی که مقام معظم رهبری مشخص فرمودند»، باید از برجام خارج می‌شدیم. ثانیا اکنون که آمریکا به‌عنوان طرف اصلی لغو تحریمها و عادی کردن روابط بانکی، زیر همه تعهدات خود زده و از برجام خارج شده، براساس سخنان رهبری که باردیگر«مشخص فرمودند» «اروپایی‌ها خیلی بعید است تضمین بدهند و نمی‌شود حرکت را ادامه داد»، دولت باید گزینه خروج از برجام را جدی بگیرد. ثالثاً اقدام متقابلی را که دولت خود به مصلحت بداند (که همان ادامه برجام با اروپایی‌هاست) قطعا با آنچه که مصلحت است، همخوانی ندارد و نتیجه آنچه که دولت خود به مصلحت بداند، آن‌گونه که در برجام عیان شد، تامین‌کننده منافع جریانی و جناحی و خسارت بیشتر و نتیجه آنچه که رهبری «مشخص فرمودند» تامین‌کننده منافع مردم و جلوگیری از خسران بیشتر است.

5- رابعا اروپایی‌ها در حالی که آمریکا در برجام بود،جرات نداشتند و منافعشان ایجاب نمی‌کرد که در مقابل تهدیدات آمریکا موضع بگیرند و تحریمها را عملا بردارند، حال آقای روحانی چگونه انتظار دارد اروپایی‌ها بعداز خروج آمریکا از برجام و اعمال رسمی تحریمهای جدید و قبلی، تحریمهای ایران را بردارند. مرکل صدراعظم آلمان تاکید کرده است«خروج آمریکا از برجام دلیلی نمی‌شود روابط اروپا با آمریکا زیر سؤال برود»! خامسا بعداز مذاکرات شکست خورده سعدآباد، درحالی که بیش از پنج سال مذاکره برای امضاء برجام و اجرای آن با اروپایی‌ها هیچ نتیجه‌ای نداشته و نتیجه«مذاکرات240 هفته‌ای»، تصمیم برای «مذاکره چند هفته‌ای!» شده است و در 240هفته توانایی دیپلماتیک و سیاسی دولت در حدی نبود که اروپایی‌ها را در برداشتن تحریمها متقاعد کند، وزیرامورخارجه چگونه در چند هفته می‌خواهد چنین کند؟!.سادسا مگر همین سه کشور اروپایی سال82 در مذاکرات سعدآباد با آقای روحانی متعهد نشدند با اجرای پروتکل الحاقی و توقف غنی‌سازی توسط ایران، موضوع هسته‌ای ایران تمام شده تلقی و در شورای حکام پرونده بصورت عادی مطرح شود؟ آیا به تعهد خود پابرجا ماندند، یا با وجود عقب‌نشینیهای آقای روحانی در دولت وقت زیر میز مذاکره زدند و 22 شهريور 83 در شورای حكام آژانس شديدترين قطعنامه را عليه ايران صادر كردند؟سابعا پایبندی به تحریم‌های آمریکا بیش ازاینکه مربوط به دولت‌های اروپایی باشد، مربوط به شرکت‌های تجاری و خصوصی است و اروپایی‌ها نمی‌توانند شرکتها و بانک‌ها را وادار کنند خطر مجازات آمریکا را بپذیرند.اگر دولت‌های اروپایی هم به شرکتهای تجاری تضمین بدهند اما وقتی شرکتی یک‌بار تحریم و مجازات شد، باردیگر حاضر نیست با ایران کار کند. در اینجا باید تذکر داد هر گونه دادن تضمین ظاهری دولت‌های اروپایی بدون متعهد شدن شرکتها و بخش‌های خصوصی اروپا به برقراری روابط تجاری-مالی با ایران توطئه دیگری خواهد بود که ممکن است در روزهای آینده برای حفظ برجام در داخل و خارج کشور در مورد آن شاهد فضاسازی‌های سیاسی- رسانه‌ای باشیم!. ثامنا مگر کشورهای اروپایی در زمان اوبامای دمکرات و مودب! با تحریم‌های آمریکا همراهی و شدیدترین تحریم‌ها را علیه ملت ایران اعمال نکردند!؟ حال چگونه انتظار دارند در دولت ترامپِ جمهوری خواه و بی‌نزاکت چنین نکنند!؟ هرچند رئیس‌محترم مجلس که برجام را در بیست دقیقه به تصویب رساند، گفته این چند هفته ارزش آزمودن اروپایی‌ها را دارد، اما باید گفت آزموده را آزمودن خطاست!.

6-با توجه به اینکه قبلا خود آقایان در واکنش به انتقادها در‌باره عدم لغو تحریم‌ها هم اذعان داشتند «برجام قرار نبود تحریم‌ها را لغو کند»!، اکنون اعلام مهلت چند هفته‌ای برای مذاکره با اروپایی‌ها برای برداشتن تحریم‌ها بسیار سؤال برانگیز است که چه هدفی پشت این سیاست وجود دارد!؟ اولا این سؤال مطرح است آیا قرار است همچنان برای تامین منافع حزبی و جناحی، خسارتها و هزینه‌های بیشتری بر ملت ایران تحمیل کنند؟. ثانیا آیا قرار است ارتباط اروپایی‌ها با ایران در قالب حفظ برجام در جهت بازی کردن این کشورها در نقش نیابتی آمریکا برای مذاکرات جدید در‌باره موضوعات منطقه‌ای ایران باشد!؟ ثالثا آیا واگذاری این نقش نیابتی و تاکید این سه کشور اروپایی بر حفظ برجام یکی از موضوعات مورد توافق ترامپ در سفر مکرون و مرکل به آمریکا و گفت‌وگوی تلفنی با ترزا می قبل از خروج از برجام و همچنین بخشی از توافقات و مذاکرات محرمانه اروپایی‌ها با طرفهای ایرانی نبوده است؟

7- دی ماه سال گذشته، پنج روز بعداز اولتیماتوم ترامپ به اروپا رسانه‌های غربی و عربی از جمله روزنامه فايننشال تايمز و پایگاه خبری اليوم السابع با تایید مقامات اروپایی از جمله وزیر خارجه فرانسه، در گزارش‌های متعددی ادعا کرده بودند وزيران خارجه آلمان، فرانسه و انگليس و فدريکا موگريني با تهران در بروکسل و ایتالیا درخصوص آغاز گفت‌وگوهاي جدی و فشرده در‌باره برنامه موشکی به توافق رسيدند. لذا ملت ایران نگرانند آن‌گونه که مذاکره کنندگان هسته‌ای در‌باره عدم لغو تحريم‌هاي نظامي با آمريکا و غربيها در برجامِ نافرجام مصالحه کرده بودند، اکنون نيز با غرب معامله کنند. معامله‌اي که به گفته رسانه‌هاي آمريکايي در ازاي حمايت غرب از جريان سياسي خاص در ايران، اين جريان زمينه ساز مذاکره مجدد درخصوص برجام خواهد شد. دنیس راس مشاور امنیت ملی آمریکا در دولت‌های مختلف فاش کرده «اروپایی‌ها نیز به برجام پایبند نخواهند ماند، اما حداکثر تلاش را بعمل می‌آورند تا ایرانی‌ها را به این توافق پایبند نگه دارند حتی اگر شده مشوقهای ناچیزی بدهند»!.

8- مواضع کنونی سه کشور اروپایی نشان می‌دهد قبل از اینکه به فکر برداشتن تحریم‌های ایران و دادن تضمین‌های واقعی باشند، همزمان نگران خروج ایران از برجام و خواهان مذاکره در‌باره قدرت دفاعی ایران هستند و در سخنانی توهین آمیز خطرات خروج از برجام را به ایران گوشزد می‌کنند!. دولت و آقای ظریف باید بدانند ملت ایران و رهبرمعظم انقلاب هیچ اجازه‌ای به آنها برای مذاکره در‌باره قدرت دفاعی و موشکی و نقش ایران در منطقه در این مذاکرات چند هفته‌ای و عقب‌نشینی از خطوط قرمز نظام آن‌گونه که در مذاکرات هسته‌ای صورت گرفت، نداده‌اند و شخص آقای ظریف باید از موضع مقتدرانه ملت و رهبری با اروپایی‌ها برخورد کند چرا که وقت امتیاز‌دهی پشت پرده و دوران قاجاری گذشته است.