مرد چوپان، گوسفندانش را فروخت و مبلغی هم نزول کرد و برای دلالی دلار به تهران آمد اما وقتی ۴۰۰میلیون تومان از سرمایه‌اش را از دست داد، دست به جنایت زد. او دیروز در نخستین جلسه بازپرسی جزئیات جنایتش را شرح داد.

به‌گزارش همشهری، 28اسفند سال گذشته در درگیری‌ای که حوالی چهارراه گلوبندک رخ داد، مردی میانسال با اصابت گلوله جانش را از دست داد. تحقیقات پلیس برای شناسایی قاتل 2ماه طول کشید تااینکه او ظهر دوشنبه دستگیر شد و در بازجویی‌ها اقرار کرد که به‌خاطر اختلاف مالی 428میلیون تومانی دست به جنایت زده است. متهم که مردی 40ساله است دیروز برای تحقیق به شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و پیش روی قاضی محسن مدیرروستا جزئیات حادثه را شرح داد. او با دستور قاضی در اختیار کارشناسان پزشکی قانونی قرار گرفت تا سلامت روانی‌اش بررسی شود اما پیش از آن در گفت‌وگو با همشهری از جزئیات جنایت گفت.

  • چه شد که از چوپانی وارد کار خرید و فروش دلار شدی؟

من عاشق چوپانی هستم. هروقت دلم می‌گیرد به شهرستانمان می‌روم و گوسفندانم را برای چرا به کوه می‌برم تا کمی آرام شوم. در زندگی سختی‌های زیادی کشیدم و جایش نبود که الان در این وضعیت باشم. دستبند به‌دست، پابند به پا و اتهام قتل عمد گردنم. من نباید قاتل می‌شدم.

  • چرا قاتل شدی؟

داستانش مفصل است. من از کودکی کار کردم و روی پای خودم ایستادم. از فروش دوزاری و پنج‌زاری برای تلفن عمومی شروع کردم تا کارگری و باربری. جوان‌تر که بودم به تهران آمدم و شروع کردم به دستفروشی. این اواخر هم کار خرید و فروش گوسفند می‌کردم تا اینکه عید قربان سال گذشته با مردی به نام یوسف آشنا شدم. او از من گوسفند خرید و وقتی دید سرمایه‌دارم پیشنهاد داد تا در کار خرید و فروش ارز با او و پسرش سجاد همکاری کنم.

راستش هرچه گوسفند در ولایتمان داشتم با خودم به تهران آوردم و در زمینی حوالی شهریار آنها را نگه می‌داشتم. وقتی سجاد را دیدم و متوجه شدم در بازار صرافی دارد، حاضر شدم با او همکاری کنم. دی‌ماه بود که تمام گوسفندهایم را فروختم. صد‌میلیون تومان هم از همشهریانمان نزول کردم. سجاد می‌گفت کافی است 3‌ماه در این کار باشی آن‌وقت بار خودت را می‌بندی. این شد که افتادم در کار خرید و فروش دلار اما سجاد سر مرا کلاه گذاشت به حدی که حالا تبدیل شدم به یک قاتل.

  • چطور سرت کلاه رفت؟

کارم شده بود دلالی و خرید و فروش دلار. بازار ارز هم داغ بود. مدام نوسان داشت. آن زمان دلار 4300تومان بود. مثلا امروز از سجاد دلار می‌گرفتم و می‌فروختم و روز بعد با سودش به او پس می‌دادم. گاهی هم برعکس می‌شد. پولی در اختیار سجاد قرار می‌دادم و او دلار می‌خرید و با سودش به من پرداخت می‌کرد.

  • چقدر سود می‌گرفتی؟

بستگی داشت. روزی 500 هزارتومان تا یک میلیون و 200 هزار تومان درآمدم بود. البته سجاد چون صرافی داشت درآمدش بیشتر بود. معمولا 2خط دلار می‌خرید یعنی 2میلیون دلار. گاهی دلار و یوروها را به عراق می‌برد و در آنجا می‌فروخت، گاهی هم در بازار.

  • چه شد که با هم دچار اختلاف شدید؟

به‌دلیل شکایتی که علیه من مطرح شده بود، بانک مرکزی تمام حساب‌هایم را مسدود کرده بود. البته بعد از مدتی رفع اتهام و پرونده‌ام بسته شد. در همین فاصله کوتاه مجبور شدم سرمایه‌ای را به‌حساب پدرزن سجاد بریزم و قرار شد 2 روز بعد آن را برگرداند. 428میلیون تومان کل سرمایه‌ام بود که 100میلیون تومان آن را نزول کرده بودم. همه این پول را به‌حساب پدرزن سجاد ریختم. 2روز بعد هم سراغ سجاد رفتم تا پولم را پس بگیرم اما خورد به پنجشنبه و جمعه.

شنبه سراغش رفتم اما خبری از سجاد نبود. اطرافیانش می‌گفتند بدهی بالا آورده و فرار کرده است. از پدرزن و پدرش خواستم تا پولم را برگردانند اما آنها هم طفره رفتند. همین شد که به دادسرا رفتم و شکایت کردم. وقتی فهمیدند شکایت کرده‌ام پدرش 90میلیون تومان از پولم را برگرداند که مجبور شدم آن را به افرادی که از آنها پول نزول کرده بودم برگردانم.

وضعیت بدی داشتم. شب عید شده بود و پولی تو دست و بالم نبود. چندبار خواستم خودکشی کنم اما نشد. یک‌بار بنزین خریدم و مقابل خانه پدر سجاد رفتم تا خودم را آتش بزنم اما نگهبان ساختمانشان مانعم شد. نمی‌دانستم چطور باید به پولم برسم. ‌سجاد هم فراری بود تا اینکه شنیدم یکی از بستگان نزدیک سجاد از مخفیگاه او خبر دارد.

  • بعد چه کردی؟

نمی‌خواستم به کسی آسیب برسانم فقط می‌خواستم فردی را که از سجاد خبر داشت تهدید کنم تا جای او را پیدا کنم. برای همین اسلحه‌ای تهیه کردم. سراغ آشنای سجاد رفتم و تهدیدش کردم اما گفت نمی‌داند سجاد کجاست. از او خواستم پیغام مرا به سجاد برساند. درست فردای آن روز 20میلیون تومان به حسابم واریز شد و این یعنی مرد آشنا دروغ می‌گفت و از سجاد خبر داشت. برای همین روز حادثه باردیگر به سراغ مقتول رفتم، ‌با هم درگیر شدیم و 2گلوله به سمتش شلیک کردم.

بعد به کجا فرار کردی؟

به شهرستان رفتم و در این مدت در کوهستان زندگی می‌کردم. البته موبایل همراهم بود و تلگرام هم داشتم. اتفاقا خبر قتل را هم در اینترنت خواندم و می‌دانستم پلیس در تعقیبم است. تا اینکه یک هفته قبل به خیال اینکه آب‌ها از آسیاب افتاده به تهران برگشتم. درحالی‌که با هویت جعلی به یک ساختمان نیمه‌کاره رفته و به‌عنوان گچکار مشغول کار شده بودم، مأموران به آنجا آمدند و دستگیرم کردند.