پایتخت هم رنگ و بوی دیگری میگیرد. در این ماه علاوه بر انجام فرایض و واجباتی که به ذمهمان گذاشته شده، پسندیده است که بخشی از انرژیمان را صرف آمادهسازی کودکان کنیم. آمادهشدن برای پذیرش و درک فلسفه روزهداری.
در این ماه، من و همکارانم بهعنوان «فیتیلهایها»یی که برای سالهای طولانی مهمان خانه مردم بودهایم، بیش از سایر ماهها با بچهها وقت میگذرانیم. به دیدار کودکان بیمار میرویم، با شاد کردن دل کودکان و دلداری دادن به خانوادههایشان تلاش میکنیم لحظات این ماه پرفضیلت با خوبی و خوشی برای همگان سپری شود.
در سالهای کودکی، من و برادر مرحومم اصرار زیادی داشتیم که حتما ما را هم برای سحری بیدار کنند. با شور و هیجان وصفناپذیری از خواب بیدار میشدیم و سحری میخوردیم. به خیال خودمان روزه میگرفتیم اما تا ظهر بیشتر طاقت نمیآوردیم. از گرسنگی ضعف میکردیم و بیحال میشدیم و آخر هم طبق روال هر روز ناهار میخوردیم. ولی باز هم خودمان را روزهدار میدانستیم. همراه بقیه اعضای خانواده سر سفره افطار مینشستیم و مثل روزهدارها افطار میکردیم. مادرم همیشه با خنده میگفت این دیگر چهجور روزه گرفتن است؟ اما بعد ما را دلداری میداد و میگفت که روزه کلهگنجشکی گرفتهایم و مهمان سفره خداوند شدهایم.
حالا که کار و زندگیمان با بچهها گره خورده است، این را وظیفه خودمان میدانیم که بچهها را برای سالهای آینده که قرار است روزهدار باشند آماده کنیم. در این مسیر آگاهی بخشیدن به روزه اولیها نیز برایمان اهمیت زیادی دارد.
همیشه با شروع ماه مبارک رمضان، حرف زدن درباره فضایل آن با بچهها شروع میشودْْ؛ اما اگر در بیان این موضوعات خلاقیت وجود نداشته باشد کمکم برای بچهها عادی میشود. نباید اجازه بدهیم گوششان به شنیدهها عادت کند. باید موضوعات ثابت را از زوایای مختلف مطرح کنیم که توجهشان را جلب و به فکر وادارشان کند.
ما سعی میکنیم در این ماه با انتخاب آیتمهای نمایشی مناسب، مفاهیم را به روش جذاب و هیجانانگیز به بچهها منتقل کنیم. خوب است خانوادهها هم بعد از تماشای برنامهها که ذهن بچهها آمادگی لازم را پیدا کرده است در خصوص این ماه پر خیر و برکت صحبت و خاطرات کودکیشان را تعریف کنند.