احمد غلامی . سردبیر روزنامه شرق در ستون سرمقاله اين روزنامه با تيتر«روحانی علیه تئوری کیفر»نوشت:
دولت روحانی امروز درگیر جنگ بزرگی است و دولتی در جنگ پیروز خواهد شد که در زمانِ صلح تدارک لازم، دقیق و جزءبهجزء تاکتیکی و تکنیکی جنگ را دیده باشد. در دموکراسیهای مدرن تشکیلات دولتی و جامعه مدنی نقش سنگرهای یک جنگ «موضعی» (دفاعی) را به عهده دارند. البته پیروزی در جنگی موضعی در گروِ فداکاری از سوی تودههای وسیع مردم است. بدیهی است برای پیروزی در چنین جنگی هژمونی لازم است. هژمونیای که از سوی یک دولت دخالتگرا ناشی میشود؛ دولتی که دخالتی آشکار در کنترل وضعیت اقتصادی و بهبود زندگی مردم دارد. عناصری که تا حدودی در دولت روحانی غایب هستند. دولت دوازدهم نه تشکیلات منسجمی از دولتمردان خود دارد؛ مانند دولت سازندگی؛ و نه جامعه مدنی پویایی دارد؛ مانند دولت اصلاحات. در ساختار دولت اعتدال هرچند وزرای کارآمدتری از دولتهای قبل بر سر کارند؛ اما آنقدر ملکولی و انفرادی عمل میکنند که نمیتوانند در روند تحولات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تأثیری کلان و فراگیر داشته باشند. اگر دولت احمدینژاد را دولت «کلونی» بنامیم؛ چون هریک از جایی گرد هم آمده بودند، دولت روحانی، دولت «فئودالی» است که هر وزیری به اقتضای تجربه و توانش در حیطه اختیارات خود مؤثر واقع میشود، مانند ظریف در وزارت خارجه یا زنگنه در وزارت نفت. پس بیدلیل نیست که بارها روحانی از مدیران خود انتقاد کرده و خواسته اگر جرئت لازم برای تصمیمگیری و مقابله با دشواریها را ندارند کنار بروند. چندی پیش هم معاوناول ریاستجمهوری این سخنان را به شکل دیگر بیان کرد: «اگر نمیتوانید شرایط را درک کنید، مدیریت را کنار بگذارید». دولت روحانی در شرایط دشواری روی کار آمد. در اوج خرابکاریهای دولت احمدینژاد و بیاعتمادی نهادهای رسمی به دولتهایی که رنگوبوی اصلاحطلبی داشتند. ازاینرو دولت روحانی در ابتدا سعی کرد برادری خودش را در عمل به نهادهای رسمی ثابت کند و از سوی دیگر ویرانههای بهجامانده از گذشته را آباد کند. این شرایط بهعلاوه شرایط بحرانی خاورمیانه و جهانی آن روزگار از دولت محافظهکار یازدهم و دوازدهم، دولتی ترسخورده ساخت.
دولتی که تحقق رؤیاهایش را صرفا در سخنرانیهای تندوتیز و گاه ساختارشکنانه حسن روحانی جستوجو میکرد. بیاعتمادی به اصلاحطلبان از سوی نهادهای رسمی موجب شد تا اشخاص و احزاب آنان حضور بسیار کمرنگی در بدنه دولت داشته باشند. اصلاحطلبان نیز با رضایت به این شرایط تن دردادند تا شاید پس از برجام گشایشی در عرصه سیاست داخلی ایران رخ بدهد؛ اما اینگونه نشد و گشایش سیاسی که از برجام انتظار میرفت، برآورده نشد و بهجای آن مضراتی بهبار آمد. کنارهگیری توافقی احزاب و اشخاص اصلاحطلب از دولت باعث شد تا دولت روحانی خودش به شکل یک حزب عمل کند و افرادی را بدون انگیزههای حزبی دیگر وارد حزب دولت کند تا آنان بتوانند متحد و یکپارچه در خدمت دولت باشند. اگرچه این ایده محقق نشد؛ اما این رویکرد باعث شد دولت خود را ورای احزاب قرار دهد و بیش از اینکه فعالیت و منافع احزاب با منافع و حیات دولت هماهنگ باشد، زوال احزاب و جدایی آنان از تودههای مردم سرعت گرفت. اگر در سیاست آمریکا تغییری جدی روی نمیداد و دولت ترامپ که گویا به نظریه «کیفر» باور داشت روی کار نمیآمد، اکنون دولت روحانی یکی از مقتدرترین دولتهای بعد از انقلاب بود...
دولتی که به رؤیای دولت-حزب دست پیدا کرده بود. خواستهای که احمدینژاد با تمام وجود آن را با تهییج دستهجات مذهبی دنبال کرد و در آن توفیقی به دست نیاورد. اکنون دولت روحانی در یک جنگ موضعی که نیاز به دولتی مقتدر و جامعه مدنی پویا دارد؛ تا اندازهای دست خالی است. تنها راه باقیمانده برای روحانی مذاکره و چانهزنی با اروپا و دیگر کشورهای جهانی است تا اجماعی علیه ترامپ به دست آورد که میتوان رویکارآمدنش را با نظریه کیفر توجیه کرد. نظریه کیفر، خاصیت آن را دارد که خشم اروپا را برانگیزد. نظریهای که درصدد است با سنگینکردن کیفر در کفه ترازو، در مواجهه با کشورهای که در قاعده نظم آمریکایی نمیگنجند، با مجازات آنان را وادار به اطاعت کند. ترامپ مانند انریکوفری، سوسیالیستی که بعدها فاشیست شد، باور دارد که کیفر نقش بازدارندهای ایفا میکند و با ایجاد ترس و وحشت میتوان از ارتکاب جرم جلوگیری کرد.
پس بعید نیست از ترامپ نئولیبرال فاشیستی دیگر سر برآورد. این را اروپاییان بهخوبی درک کردهاند، سخنان چندی پیش حسن روحانی درباره ترامپهراسی نشان داد او نیز میداند از این نکته باید از سوی تیم مذاکرهکنندهاش بهره ببرد، تا حداقل اجماعی سیاسی در جهان علیه آمریکا بهوجود آورد. اما اینهمه ماجرا نیست و قطعا این تاکتیکها برای پیروزی کفایت نمیکند. دولت روحانی برای پیروزی در داخل و خارج باید دست به تغییرات جدی بزند. احیای دوباره جامعه سیاسی و به تبع آن جامعه مدنی ایران ضرورتی جدی دارد. تاریخ سیاسی بعد از انقلاب نشان داده است تعلل در تصمیمگیری، نتیجه مثبتی در پی نخواهد داشت. تحولات در خاورمیانه و جهان چنان بر سیاست داخلی ایران اثرگذارند که هر تصمیم درستی باید بهسرعت تبیین و شجاعانه اجرا شود. آنچه همه را نگران کرده این است که تعلل دولت روحانی در سطح داخلی زمینه لازم برای برآمدن دولتهای «کلونی» دیگر را دوباره فراهم آورد. گیرم این دولتهای برکشیده، اینبار از طرز و جنس دیگری برخوردار باشند.
- حاشيهسازي تندروها
اسماعيل گراميمقدم در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
ارزيابي من از آينده آقاي روحاني آن است كه ايشان در عرصه ديپلماسي خارجي همانطور كه در برجام موفق بودند، موفق خواهند شد. روحاني با انسجام نيروهاي داخلي ميتواند خطراتي كه در حوزههاي اقتصادي بر اثر خروج امريكا از برجام رخ خواهد داد را مديريت كرده و تبعات اين خروج را به حداقل برساند. پرونده هستهاي از ابتدا با نظارت رهبري پيگيري ميشد و به تعبير آقاي لاريجاني پرونده هستهاي پرونده آقا بوده است...
بنابراين روحاني هم در ذيل توافقنامه هستهاي موثر عمل كرده است، به نظر ميرسد در شرايط كنوني، روحاني بتواند با درايت و انسجام مالي بر مشكلات فايق شده و هزينههاي خروج امريكا را به حداقل برساند. شرايط فعلي موجب خوشحالي جريانات تندروي اصولگرا مانند بخشي از جبهه پايداري و دلواپسان كه خود را تافته جدا بافته از تصميمات كلي نظام ميدانند، شده است. اين جريان در زماني كه اين توافق در مرحله انعقاد با نظر مثبت رهبر معظم انقلاب بود، با آن مخالفت كردند. حرف آنها اين بود كه اين توافقنامه، توافق خوبي نيست و برجام را با تركمنچاي مقايسه ميكردند اما حالا فريادشان بلند است چرا امريكاخارج شده است؟ اگر قرارداد بد بوده است شما چرا از برهم خوردن آن ناراحت هستيد؟ اكنون جريان تندرو دولت را مورد هجمه قرار ميدهند كه چرا امريكا از آن خارج شده است بنابراين اين جريان تندرو ابتدا بايد درباره اين تناقض توضيح دهد. ما بايد تلاش كنيم به دور از جنجال و فضاسازي، اين برجام را حفظ كرده تا امريكاييها به اين توافق بازگشته و اثرات جانبي اين خروج را كاهش دهيم. جبهه تندرو اگر در شرايط كنوني خوشحال است بر خلاف منافع ملي حركت ميكند و اين آقايان همچنان بيش از آنكه منافع ملي برايشان اهميت داشته باشد، به دنبال منافع حزبي هستند. جرياناتي كه به دنبال تلقين پشيماني از راي به روحاني هستند به دو دسته تقسيم ميشوند؛ يك بخش شكستخوردگان انتخابات 96 هستند و بخشي را خود آقاي روحاني با انتخاب كابينه و استانداران سبب شده است اما اكثر حاميان روحاني پشيمان نيستند و جريان تندرو به دنبال جوسازي است. مدتي است جريانات خاص موضوع كانديداي نظامي را براي كرسي رياستجمهوري مطرح ميكنند. اين جريانات قصد دارند فضا را به نحوي جلوه دهند كه چون نا امني وجود دارد نياز به يك رييسجمهور نظامي داريم. رياستجمهوري يك نظامي يك توهم است. ما در گذشته نيز شاهد حضور كانديداهاي نظامي بوديم اما هيچگاه با اقبال عمومي مواجه نشده و روساي جمهور كشور يا لباس شخصيها بودند يا روحانيون؛ بنابراين اساسا نظام ما و رهبري و عقلا اجازه نخواهند داد نظامي رييسجمهور شود زيرا تبعات سنگيني براي كشور به همراه دارد. به عقيده من ممكن است كشور نظامي شود اما يك نظامي رييسجمهور نميشود. اين موضوعات به منظور حاشيهسازي براي دولت است و روحاني با هماهنگي رهبر معظم انقلاب و اتحاد اركان نظام به مسير خود بايد ادامه دهد.
- آثار راهبردی «انتفاضه بازگشت»
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
«انتفاضه بازگشت» در پرونده فلسطین دارای نتایج راهبردی است و این میتواند یک تحول کیفی در «آزادسازی کل سرزمین فلسطین» تلقی شود. بر این اساس رژیم جعلی اسرائیل اگرچه در سرکوب شدید آن چیزی کم نگذاشت، اما خود را شکستخورده ارزیابی کرد. این در حالی است که اقدام فلسطینیها به صورت غیرنظامی دنبال شده و اسرائیل پاسخ آن را با گلولههای آتشین که مستقیما سروسینه راهپیمایان را هدف گرفت، داد. اعتراف سخنگوی ارتش اسرائیل به اینکه کشتار غیرنظامیان یک باخت برای اسرائیل بود، نشان میدهد «انتفاضه بازگشت» راه ناشناختهای را مطرح و رژیم تلآویو را غافلگیرکرده است. در این خصوص نکاتی وجود دارد:
1- طرف فلسطینی در انتفاضه بازگشت(انتفاضه العوده) حرف روشنی دارد که به سادگی نمیتوان به مخالفت با آن پرداخت و این سلاح برندهای به حساب میآید. مردم فلسطین میگویند، «آوارگان» یعنی بیش از 6 میلیون جمعیت فلسطینی حق بازگشت به خانهها، مزارع و املاک خود را دارند و این موضوع در حد فاصل 21 آذر 1327 تا اول دی 139۶ بارها مورد تاکید مجمع عمومی سازمان بوده و در قالب قطعنامههایی به آن اشاره شده است. منطق حرکت فلسطینیها این است که فقط مرزهای غیرقانونی مانع بازگشت آوارگان هستند و ما این مانع را برمیداریم. به عبارت دیگر اگر ارادهای در سازمان ملل و در میان کشورهای عربی- اسلامی و نیز در کشورهای میزبان آوارگان فلسطینی وجود ندارد ما خود به احقاق حقی که همه آن را قبول دارند، مبادرت میکنیم.
نکته دوم این است که فلسطینیها میگویند محاصره 11 ساله غزه غیرقانونی است و وظیفه همه کشورها و به خصوص کشوری مانند مصر که به دلیل مجاورت امکان عملی دارند، برداشتن آن است. حدود دو میلیون شهروند فلسطینی در غزه در محاصره مطلق به سر میبرند و کسی نمیپرسد چرا.
11 سال محاصره در حالی است که ساکنان باریکه غزه در همه نیازهای خود به خارج وابستهاند و خود نمیتوانند نیازهای غذایی، دارویی و... خویش را برآورده نمایند. الان ساکنان این منطقه میگویند این محاصره را که همه دولتها نیز آن را ظالمانه و غیرقانونی میدانند، خود برمیداریم.
نکته سوم این است که ساکنان غزه میپرسند چه نهاد یا قانون به رژیم اسرائیل اجازه داده است تا دور مردم در غزه و کرانه دیوار و یا سیم خاردار بکشد و ارتباط آنان با جهان خارج را قطع نماید. فلسطینیها میگویند این دیوارها و حصارهای ظالمانه و غیرقانونی که جمعیت غزه و کرانه را از اقوام و خویشاوندان خود جدا میکند، خود برمیدارند.
منطق فلسطینی در راهاندازی «انتفاضه بازگشت» که هماینک هفت هفته از آغاز آن میگذرد، کاملا انسانی و در عین حال کاملا هوشمندانه است. بر این اساس اگرچه فلسطینیها به سلاحهای دفاعی و از جمله به موشکهای با برد کم و متوسط مجهز میباشند، در طول این هفتهها از آنها استفاده نکرده و حتی وقتی چهار روز پیش مورد حمله سنگین هوایی ارتش رژیم اشغالگر واقع شدند، ماشه سلاحهای خود را فعال نکردند. در این ماجرا اگرچه فلسطینیها نزدیک به 100 شهید و هزاران مجروح نثار کردند و از بعد نظامی، آسیبی به ارتش اسرائیل وارد نشد اما ضربه انتفاضه بازگشت به اقتدار و امنیت آنان به گونهای بود که ارتش احساس کرد به تله فلسطینیها افتاده است.
مقامات فلسطینی که ابتدا دورهای شش هفتهای را در حد فاصل 10 فروردین 97- 30 مارس 2018- تا 22 اردیبهشت ماه را برای این انتفاضه معین کرده بودند، پس از اقدامات وحشیانه ارتش اسرائیل در روز 22 اردیبهشت - یومالنکبه- که به شهادت حدود 70 نفر فلسطینی منجر گردید، اعلام کردند که این انتفاضه را در جمعه هفتههای آینده نیز ادامه میدهند کما اینکه دیروز با حرارت زیاد ادامه پیدا کرد.
در اینجا رژیم اسرائیل دو راه پیش رو دارد. یک راه ادامه دادن به کشتار فلسطینیهاست در این صورت نتیجه این خواهد بود که ارتش اسرائیل دچار درماندگی شده و تحت فشار زیاد قرار گیرد؛ راه دیگر این است که ارتش اسرائیل پس از ارتکاب جنایاتی که به نتیجه دلخواه آن نرسیده، به طور کامل یا تا حدی در مقابل حرکت فلسطینیها، انعطاف نشان دهند. جلوههای این انعطاف ممکن است برداشتن محاصره 11 ساله و یا امکان ارتباطگیری فلسطینیها با خویشاوندان خود در مناطق متصل به غزه و کرانه و یا به شکل پایان دادن به درگیریهای هرازگاهی ارتش اشغالگر اسرائیل علیه فلسطینیها باشد که در این صورت انتفاضه بدون آنکه امتیازی بدهد به نتایج اولیه دست یافته و میتواند برای اهداف بلندتر تلاش کند.
2- حدود 11 سال پیش- پس از جنگ 22 روزه- که رژیم اسرائیل محاصره غزه را شروع کرد، توقع داشت به خلع سلاح مقاومت در غزه دست پیدا کند. سران این رژیم معتقد بودند محاصره، حماس و دولت او را در شرایطی قرار میدهد که برای حل مسئله و حفظ دولت خویش، سلاح را زمین بگذارند و به آتشبس دائمی با اسرائیل تن بدهند. دولتهای صهیونیستی در این سالها منتظر بودند مردمی که در محاصره کامل طولانیمدت قرار گرفتهاند، گروههای مقاومت را وادار به پذیرش شرایط دشمن نمایند. اما برخلاف توقع رژیم اسرائیل، جنبشهای جهاد و گردانهای جهادی نه خود به رها کردن مقاومت مسلحانه در برابر اقدامات ارتش دشمن تن دادند و نه از سوی مردم مظلوم غزه برای پذیرش شرایط رژیم اسرائیل تحت فشار قرار گرفتند.
از آن طرف، فلسطینیهای ساکن غزه که تعدادشان از دو میلیون نفر فراتر میرود به یک ابتکار عمل روی آوردند. ابتکار آنان این بود که دشمن را برای چیزی ارزشمندتر و استراتژیکتر از رفع محاصره تحت فشار قرار دهند. بر این اساس «راهپیماییهای بازگشت» شکل گرفت. راهپیمایی بازگشت با هدف به هم زدن توطئهای موسوم به «معامله قرن» که طیفی از کشورهای غربی، عربی و رژیم اسرائیل را دربر میگرفت، دنبال شد و از آنجا که در آن طرح، انتقال سفارتخانهها به بیتالمقدس علامت رمز به حساب میآمد، سازمانها و جنبشهای مقاومت روی 22 اردیبهشت که موعد انتقال سفارت آمریکا به قدس بود متمرکز شدند و اجازه ندادند بازگشایی سفارت آمریکا به یک موج تبدیل شده و عملا قدس به پایتخت رژیم غاصب صهیونیستی تبدیل شود.
3- الان این سوال مطرح است که وضع جدید از چه آیندهای خبر میدهد. در این صحنه دو نکته به اثبات رسید؛ مردم فلسطین نه تنها به خاطر کمبودها، رهبران مقاومت را تحت فشار نمیگذارند بلکه خود نیز آمادگی دارند تا در طرحهایی که منجر به شهادت هم میشود، مشارکت جدی نمایند. از سوی دیگر اسرائیل میداند که جنبشهای مقاومت و گردانهای قدس، قسام، ابوعلی مصطفی، شهدای الاقصی و... به انواعی از سلاحها مجهز هستند و قادرند از عسقلان تا حیفا را زیر آتش بگیرند، از دیگر سو اسرائیل میداند که فاصله چندانی میان نوار غزه و کرانه باختری نیست. با این وصف الان سوال اصلی ارتش اسرائیل این است که اگر دو میلیون فلسطینی ساکن غزه تصمیم بگیرند فاصله کم میان نوار و کرانه را طی یک راهپیمایی یک روزه پر کنند و از آن طرف موشکهای گردانهای مقاومت برای حفاظت از جان این شهروندان مظلوم که به طور مسالمتآمیز میخواهند به دیدار خویشاوندان خود در کرانه بروند، فعال شوند، تکلیف چیست.
الان سخنگوی ارتش اسرائیل میگوید اسرائیل مقدمه را باخته است و در این تردیدی نیست هرچند فرماندهان آن گفتند اظهارات او به خودش مربوط است. آنچه در این صحنه ارتش با آن مواجه گردیده، یک ابتکار عمل است که اسرائیل درباره آن تدبیر نکرده است.
انتفاضه 30 مارس تا 12 مه فلسطینیها به هدف آمریکا برای انتقال سفارتخانههای اروپایی، آفریقایی و آسیایی به بیتالمقدس ضربه زد، همراهان عرب آمریکا را تحت فشار شدید قرار داد و جو جهانی را به نفع فلسطینیها و به ضرر رژیم اسرائیل تغییر داد تا جایی که آمریکا و اسرائیل از طریق چند واسطه، از رهبران فلسطینی خواستند به انتفاضه بازگشت در ازای رفع دائمی و کامل محاصره و باز شدن دائمی گذرگاهها پایان دهند که آنان رد کردند.