شانه به شانهي هم،
كمي همكلام شويم!
از آن روز كه خانهاي ساختيم،
با همبودن را فراموش كرديم.
براي هم دويديم.
با هم بودن و با هم قدمزدن را
دويدن با هم را در جادهاي مشترك
از ياد بردهايم.
نميبيني بچهها هركدام به راهي ميروند؟
آنان با همبودن ما را نديدهاند.
بيا كمي با هم راه برويم!
برويم پارك!
گوشهاي بنشينيم
و از رؤياهايمان براي هم بگوييم!
يك چاي داغ مرا ميهمان ميكني؟
* برگرفته از كتاب «وقتي خانهاي برفي ميسازي هيچوقت دلت نميخواهد آفتابي بر آن بتابد!»/ نشر نسيما، سال 1390
تصويرگري: النا كاتسيورا