به گزارش همشهري آنلاين، متيو گارونه سه سال پس از «قصه قصهها» به بخش رسمي جشنواره كن بازگشت و اين بار با «مرد سگي» بخشي از گذشته خود را روايت كرد. او بيش از يك دهه پيش براي ساختن اين فيلم دورخيز كرده بود و سرانجام پس از تعويق توليد پروژه «پينوكيو» فرصت يافت فيلمنامه مورد علاقهاش را مقابل دوربين ببرد. «مرد سگي» كه به ديگر فيلمهاي گارونه يعني «گومورا» و «تاكسيدرميست» شباهت دارد و بر اساس رويدادهاي واقعي ساخته شده است. فيلمساز 49 ساله ايتاليايي در گفتگو با خبرنگار اسكرين از فيلم تازه خود ميگويد.
- چه شد كه پروژه «مرد سگي» به مرحله توليد رسيد؟
مثل هميشه كار توليد را با شركت فيلمسازي خودم آغاز كردم اما راي سينما كه در جريان كار قرار گرفته بود، براي مشاركت در توليد اظهار علاقه كرد. در تمام اين سالها من بارها هم مجذوب داستان شده هم آن را كنار زده بودم؛ آن هم صرفا به دليل پايان خشن ماجرا. اين چيزي است كه ما بارها آن را ديدهايم؛ مردي مهربان كه به هيولا تبديل ميشود. اين يكي از دلايلي است كه چرا فيلم «ملهم» از رويدادهاي واقعي خوانده ميشود.
- پروژه چگونه از دو جنبه نمايشي و پشتيباني تو را به چالش كشيد؟
توليد «مرد سگي» اصلا پيچيده نبود. طبق معمول فيلمنامه را بر اساس ترتيب زماني مقابل دوربين بردم و آنقدر وقت اضافه آورديم كه در يك روز و نيم پاياني برخي صحنهها را دوباره گرفتيم؛ صحنههايي كه من از برداشتهاي قبليشان چندان راضي نبودم. در لحظه آخر هم تصميم گرفتم يك قطعه كوچك موسيقي الكترونيك براي كار در نظر بگيرم.
- با در نظر گرفتن دعواي اخير ميان نتفليكس و جشنواره كن بر سر لزوم اكران عمومي فيلمهاي حاضر در بخش مسابقه در فرانسه، اصلا به كار كردن با نتفليكس و آمازون علاقه داري؟
از اينكه در مجموعههاي تلويزيوني نويسندگان فيلمنامه كنترل پروژه را بيش از كارگردانها در دست دارند، كمي نگرانم اما در عين حال از داشتن وقت كافي براي پرورش دادن شخصيتها و خط داستاني هيجانزدهام. همچنان منتظر بهترين پيشنهاد در بهترين زمان ممكن هستم. جالب اينكه سال 2006 ميخواستم «گومورا» را در قالب يك سريال بسازم، چون كتاب روبرتو ساويانو ساختاري اپيزوديك داشت. آن زمان در ايتاليا شرايط براي ساختن چنين پروژهاي مناسب نبود. هر چند امروز درست نقطه مقابل آن درست است.
- سينماي امروز ايتاليا در چه شرايطي قرار دارد؟ فيلم ساختن سخت است يا آسان؟
بستگي دارد! اگر شما فيلمي شبيه «گومورا» ساخته باشيد كه در دنيا بيش از 40 ميليون يورو فروخته باشد و بخواهيد دوباره به آن حال و هوا برگرديد و فيلمنامهاي با موضوع تلاش براي بقا در دنياي جرم و جنايت در دست داشته باشيد، كارتان براي فيلم ساختن چندان سخت نيست.
- ميشود كمي هم درباره پروژه «پينوكيو» به ما بگويي؟
دوست دارم داستان پينوكيو را به ريشههايش برگردانم، به همان نسخه كارلو كولودي. ميخواهم اعتبار آن را تا جايي كه ممكن است حفظ كنم؛ با فيلمبرداري در لوكيشنهاي واقعي، با چهرههاي محلي و زبان اصلي.
- پس از تجربه «قصه قصهها»، باز هم برنامهاي براي فيلم ساختن به زبان انگليسي داري؟
معتقدم آنچه يك پروژه را جهاني و بينالمللي ميكند، اصالت داستان و زبان تصاوير است نه زباني كه شخصيتها با آن حرف ميزنند. زماني بود كه من فكر ميكردم انتخاب ستارههاي بينالمللي ميتواند يك فيلم بينالمللي بسازد اما بعد فهميدم كه لزوما اينطور نيست. «گومورا» به زبان ناپلي ساخته شد و هيچ ستارهاي هم در آن بازي نكرد اما تعداد كشورهايي كه آن را خريدند، بسيار بيش از «قصه قصهها» بودند. از پروژههاي بزرگ ميترسم و به همين دليل است كه بارها از افتادن در دام توليدهاي خارجي پرهيز كردهام.
- حتي پروژههاي بزرگ آمريكايي؟
بله. در گذشته، بارها. پروژههايي شبيه «گومورا» اما مربوط به جريان اصلي سينماي آمريكا مانند اكشنهاي بزرگ آمريكايي و داستاني شبيه آل كاپون.
- و در پايان شيرينترين خاطرهاي كه از جشنواره كن داري.
سال 2008 اولين بار با «گومورا» در بخش مسابقه حضور داشتم و در نخستين نمايش همراه همسرم (كه پسرمان را باردار بود) وارد سالن لومير شدم. آن زمان نميدانستم كه برنامه فرش قرمز روي نمايشگرهاي غولآسا براي تماشاگران داخل سالن نشان داده ميشود. خبر نداشتم كه با ورود كارگردان به سالن جمعيت به شدت شروع به تشويق ميكنند. جالب اينكه اين تشويقها ادامه داشت و همه ما منتظر بوديم يكي جز خودمان روي صفحه نمايش ظاهر شود!