سیدمصطفی میرمحمدی-عضو هیئت علمی دانشگاه مفید در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«حقوق بینالملل و انتقال سفارت آمریکا» نوشت:
در 14 می 2018 رسما سفارتخانه آمریکا در بیتالمقدس افتتاح شد و دونالد ترامپ به یکی دیگر از وعدههای انتخاباتی خود عمل کرد. وزیر خارجه آمریکا نیز در بیانیهای که به مناسبت جشن افتتاح سفارتخانه صادر کرد، آن را در راستای وعدههای انتخاباتی رئیسجمهور دانسته و گفته ترامپ در سخنرانی شش دسامبر 2017 نیز اعلام کرده «70 سال پیش رئیسجمهور ترومن، اسرائیل را به رسمیت شناخت و از آن زمان اسرائیل نیز اورشلیم (بیتالمقدس) را پایتخت خود میداند. بنابراین جا دارد ایالات متحده این شهر را پایتخت اسرائیل بشناسد». انتقال سفارت از تلآویو به اورشلیم (بیتالمقدس) تاکنون بیش از 60 کشته از فلسطینیان بر جای گذاشته و این یعنی افتتاح این سفارتخانه یکی از خونینترین افتتاحها در جهان است. در اواخر سال قبل که ترامپ، محمودعباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین را از تصمیم خود باخبر کرد، این اخطار داده شد که چنین تصمیمی میتواند باعث ناآرامی در منطقه شود. خشم فلسطینیان از این تصمیم باعث شد تعدادی از آنان جانشان را از دست بدهند. تعداد زیادی از کشورها این تصمیم آمریکا را محکوم کردند و با آن همراه نشدند. پیش از تحلیل این تصمیم از منظر حقوق بینالملل، مروری بر قانون 1995 کنگره آمریکا شایان توجه است. کنگره آمریکا در این سال قانونی تصویب کرده است که به قانون سفارتخانه اورشلیم موسوم است. در این قانون آمده است...
- مطابق حقوق بینالملل و عرف بینالملل هر دولت دارای حاکمیت حق دارد پایتخت خود را مشخص کند.
- از سال 1950 پایتخت اسرائیل اورشلیم است و این شهر مرکز معنوی یهودیت و دیگر ادیان است
- از سال 1948 تا 1967 بیتالمقدس به دو قسمت تقسیم شده است و دسترسی به بخش اماکن مقدس که در اختیار اردن بود، برای اسرائیلیها ممکن نبود
- پس از جنگ ششروزه 1967 اداره بیتالمقدس بهعنوان شهری یکپارچه و تقسیمناپذیر در اختیار اسرائیل قرار گرفت.
- در 1990 کنگره آمریکا قطعنامهای صادر کرد که بیتالمقدس شهری یکپارچه است و حقوق همه گروههای دینی در آن رعایت میشود.
- در سالهای 1994 و 1995 تعداد 93 نماینده مجلس سنا و 257 نماینده از مجلس نمایندگان در نامههایی به وزیر خارجه وقت آمریکا، وارن کریستوفر، از او خواستند تا طرحی را برای انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به بیتالمقدس تنظیم کند و این کار تا 1999 تحقق یابد.
- آمریکا سفارتخانه دایر خود را در دیگر مناطق جهان حفظ میکند جز در مورد همپیمان استراتژیک ما اسرائیل.
مطابق بخشهای 3 تا 6 قانون فوق، زمانبندی برای انتقال سفارت، تأمین بودجه، نحوه ساخت سفارت و نظارت بر آن و نیز ارائه گزارش سالانه پیشبینی شده است. ولی مطابق بخش هفتم همین قانون چنانچه رئیسجمهور تشخیص دهد تعلیق انتقال سفارت بهنفع منافع ایالات متحده است، میتواند آن را برای مدت شش ماه به تأخیر اندازد و این تعلیق ششماهه را میتواند تکرار کند ولی قبلا به اطلاع کنگره برساند. از زمان بیل کلینتون به این طرف برای اینکه مذاکرات صلح با فلسطینیان ادامه یابد و تضعیف نشود، انتقال سفارت به تعلیق میافتاد. اما در دولت ترامپ تصمیم به انتقال گرفته شد. اگرچه هر کشوری میتواند درباره انتقال سفارتخانه با دولت محل مأموریت به توافق برسد اما وضعیت درباره این اقدام از منظر حقوق بینالملل متفاوت است:
1- قانون فوق که 23 سال قبل به تصویب رسیده است بهخوبی دیدگاه تاریخی و جانبدارانه ایالات متحده را نسبت به اسرائیل نشان میدهد. مبتکر این قانون سناتور جمهوریخواه Bob Dole بود که خود کاندیدای ریاستجمهوری در سال 1996 بود. در این قانون به اشغالیبودن بخشهایی از بیتالمقدس که ملل متحد آن را اشغالی میداند، هیچ اشارهای نشده است بلکه از الحاق کامل این شهر به اسرائیل پس از جنگ ششروزه سخن میگوید. این در حالی است که پس از تصویب منشور ملل متحد هیچ سرزمینی را نمیتوان با توسل به زور تصاحب کرد. شورای امنیت سازمان ملل متحد مطابق قطعنامه 478 بیتالمقدس شرقی را سرزمین اشغالی میداند و الحاق این بخش را به اسرائیل نقض حقوق بینالملل دانسته است. این قطعنامه که با رأی ممتنع آمریکا و با 14 رأی مثبت تصویب شد، از دولتها میخواهد تا از انتقال سفارت خود به اورشلیم خودداری کنند. مطابق مواد 24 و 25 منشور دول عضو باید از تصمیم این سازمان تبعیت کنند. 2- تصمیم ترامپ استراتژی دو دولت فلسطین- اسرائیل در کنار یکدیگر را نیز نادیده میگیرد و تلاش ملل متحد را دراینباره تضعیف میکند. 3- از نظر دولت آمریکا قانون اساسی این کشور حقوق بینالملل است و دادگاه فدرال این کشور نیز دادگاه بینالمللی است. تصمیمات این دادگاه برای دولت آمریکا حقوق بینالملل تلقی میشود. این قرائت رئالیستی از حقوق بینالملل را در تصمیمات بینالمللی کنگره و تحلیل آن باید مدنظر داشت. جناح جمهوریخواهان همان جناحی است که از عضویت آمریکا در جامعه ملل ممانعت به عمل آورد و در نشست دمبارتن اکس 1944 ساختار مورد نظر این کشور را برای سازمان ملل متحد به کرسی نشاند. از نظر ایالات متحده این ملل متحد است که باید از آن تبعیت کند و نه عکس آن.
4- سازمان همکاری اسلامی که اخیرا نشست فوقالعاده خود را در استانبول برگزار کرده، بیتالمقدس شرقی را پایتخت فلسطین دانسته و جالب است که مطابق ماده 21 منشور 2008 همین سازمان، مقر دائم سازمان همکاری نیز همین شهر خواهد بود ولی تا زمانی که این شهر در اشغال است، موقتا جده مقر سازمان همکاری در نظر گرفته شده است. از یاد نبریم منشأ تأسیس این سازمان، آتشسوزی بیتالمقدس در پنج دهه پیش بود. کارنامه عملکرد سازمان در چند دهه گذشته نشان میدهد نمیتوان به تصمیمات آن امیدوار بود.
- در هواي حق و عدالت
ميلاد عظيمي در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
ما نسلي هستيم كه با دوم خرداد به عرصه آمديم و در آن حال و هوا دم زديم و باليديم. اميدهايش را ديديم و نااميديهايش را چشيديم. دوم خرداد كه شد ما جوان بوديم و بيتجربه و كتابنخوانده. نميدانستيم چه به چه است. چرخ حوادث ايام هر روز تندتر ميگشت و ما حيران بوديم. زود شاد و سرخوش ميشديم و تند غمگين و نااميد. با چاپ يك روزنامه آسمان برين را سير ميكرديم و از استيضاح يك وزير كاخ آرزوهامان ويران ميشد. تند و تند ميخواستيم از همهچيز و همه كس عبور كنيم.
مدام ميخواستيم آن مرد نجيب بزرگوار كه دل خونين و لب خندان داشت استعفا كند چون نميتواند يا نميگذارند به وعدههايش عمل كند. سادهنگر بوديم. خام بوديم. حق هم داشتيم چون تاريخ نخوانده بوديم و تجربه نداشتيم.
سال ٧٨ سال عجايبها بود. كتاب تاريخ تند ورق ميخورد. تابستان داغ كوي دانشگاه را گذرانديم. صبح مهرماه بود و همه در انتظار زمستاني بودند كه در سرماي آن انتخابات آتشيني برگزارميشد. روزنامهها را ديده بودم و در كتابفروشيهاي روبه روي دانشگاه تفرج ميكردم. كتابي دو جلدي ديدم كه بسيار دلربا و گران بود. نامش «خواب آشفته نفت » بود. درباره دكتر محمد مصدق و نهضت ملي ايران. دل به دريا زدم وخريدمش. يك دستم روزنامه خرداد و صبح امروز بود و يك دستم كتاب طرفه محمدعلي موحد و رفتم به سمت دانشگاه.
مقدمه كتاب را فورا خواندم. ديدم نبيسنده پير، به شعر جوانپسند شاعر شكست و نوميدي مهدي اخوان ثالث استشهاد كرده است... ما يادگار عصمت غمگين اعصاريم... ما راويان قصههاي شاد و شيرينيم... همدلش يافتم. همدردش يافتم. نبيسنده پير ميخواست براي ما جوانان «قصه گذشتهاي به بن رسيده را كه اميد فرجي براي آينده رقم بزند» روايت كند. روزنامهها را كنار گذاشتم و دل سپردم به قصه پير فرزانه. چه انصافي، چه عقلانيتي، چه تحقيقي، چه نثر دلكش و روايت شيوايي. سرّ دلبران را در حكايت ديگران بازمي سگفت. پير خردمند كارآزموده در پرده قصه مصدق ميگفت امروز نه آغاز و نه انجام جهان است. ميگفت تندروي ناسنجيده ولو صادقانه باشد در نهايت آتش استبداد را تيز ميكند. ميگفت سياست ميدان توازن قدرتهاست نه عرصه آرزوپروري. ميگفت: آرزو ميخواه ليك اندازه خواه و اين «اندازه»، مقيد و مشروط است به هزار و يك عامل و مولفه پيدا و پنهان. ميگفت: بايد صبور بود و در حد مقدور، منافع ملي را با كمترين هزينه دنبال كرد. ميگفت لزوما نه هر كه شعار بهتر ميدهد كارآمدتر و مفيدتر است. ميگفت... ميگفت...
از آن روز ديگر مبتلاي موحد شدم. هر مقالهاي نوشت و هر كتابي كه منتشر كرد خواندم و خواندم. خواندم تا عاقل شوم. پخته شوم. چراغ به كف آورم. معيار بيابم. خواندم تا بدانم و لذت ببرم و لحظات عمر را رنگين كنم.
سال ٨١ بود. ديگر آن اميدها داشت فرومينشست... شعارها شده بود اصلاحات مرد! در اين سال موحد كتاب مهم ديگري نوشت؛ «در هواي حق و عدالت؛ از حقوق طبيعي تا حقوق بشر»... كتاب را براي «جوانان فرهيخته و دانش پژوهي نوشت كه بلوغ معنوي خويش را با عشق حق و عدالت آغاز كردهاند و با ايمان قويم به حقانيت راه خود چشم اميد در آفاق آينده دوختهاند». سخن كوتاه اما تمام بود و هيچ كم نداشت. پير هوشيار ميگفت درعشق به حق و عدالت بايد مومنانه استقامت كرد و در انتظار آينده روشن بود. ميگفت فراز و شيب بيابان سياست نبايد آتش عشق به حق و عدالت را در دلها بميراند. ميگفت بايد حق و عدالت را شناخت و سپس به آن دل باخت.
محمدعلي موحد آميزهاي از حقوق و تحقيق و تاريخ و سياست و شعر وعرفان است. معجون ملايم گوارايي از عقل و اشراق است. وقتي يك عمر با چشم باز به جهان نگريستي، وقتي يك عمر در زير و بم كار جهان تامل كردي، وقتي يك عمر كتاب خواندي و تحقيق كردي، وقتي با پاي خرد و اعتدال و استدلال به بررسي و ارزيابي مسائل پرداختي، چكيده خواندهها و ديدهها و انديشيدهها و تجربتكردههايت ميشود: بينش، فرزانگي، حكمت. محمد علي موحد نماد و نمود بينش و فرزانگي و حكمت در عصر ما است. آفاق علايق او متنوع اما جهاننگري او منسجم و معتدل است. قرائت او از عرفان عقل پسند و اخلاقي است. قرائت او از تاريخ گذشته و معاصر ريزبينانه و نكتهسنجانه است. در كار مولوي و شمس ستون استوار است. نوشتههايش اگر «ياد گذشته» هم باشد «نقد حال» است و «در انديشه آينده».
او دوستدار ايران و نگران ايران است. بيآنكه هنگامه بگيرد انذار خود را داده است. صميمانه و پوست بازكرده نوشته است كه: «اقدامات دولتها چه بسا نتايج ناخواستهاي بار ميآورد كه ابدا در مخيله طراحان آن نميگنجيد. چرخ حوادث كه در حركت افتاد غالبا در مسيري ميافتد كه هيچ كس چنان نميخواست. شعارها در ابتداي كار براي تحريك تودهها موثر ميافتد اما ديري نميگذرد كه فضاي سياسي را مسخّر خود ميسازد و فضاي شعارزده، دورانديشي و حزم و احتياط را برنمي تابد و راه بر عقلانيت و اعتدال ميبندد. مسووليت اقدامات و اعمال و هزينه خطاهاي بازيگران سياسي كه به قهرمانان ملي تبديل ميشوند برعهده ملتها ميافتد. پس نخست موعظت پير تاريخ بر مردم زمان ما اين است كه بازيگران عرصه سياست را هرچه هم عزيز و محبوب باشند، در مهار خود نگه دارند... زمانه ما هيچ كشوري را اجازه نميدهد كه حساب خود را از ديگران به كلي جداسازد و در انزواي مطلق به سر برد. ارتباطات لاجرم با برخوردها و اختلافها توأم ميشود و در حل و فصل اختلافات حقانيت و عدالت نيست كه حرف آخر را ميزند». دوم خرداد روز ميلاد استاد محمدعلي موحد است. سالهاست كه به هر دوم خرداد و سوم تيري از دريچه خرد و تجربه و اعتدال و ايران دوستي محمدعلي موحد مينگرم و با ايماني قويم به آفاق دوردست حق و عدالت چشم ميدوزم.
- دو گرفتاری اصلی دولت روحانی
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
1-آخرین روز تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری بود؛ 27اردیبهشت 97. آقای روحانی در اردبیل با طعنه و کنایه گفت «بابا جمعه تموم میشه و شنبه میاد. چه جور آب و صابون بیاریم، رویتان را بشوریم؟... کاسبان تحریم! ناراحتید که تحریمها رفت؟ تحریمها دیگر بر نمیگردد. شما میخواهید مذاکره کنید؟ شما زبان مذاکره با دنیا را بلد نیستید». اما یک سال بعد، آمریکا بدون پرداخت کمترین هزینه، رسما زیر میز برجام زده و اکنون عوام و خواص میپرسند تیم آقای روحانی، چهقدر دست و رو شسته و بیدار، پای میز مذاکرات رفته بودند و چرا مفاد توافقی را پذیرفتند که تعهدات سنگیناش برای ما بود و خروج بیهزینهاش برای آمریکا؟!
2- مردم، طبعا از اینکه وعدههای اقتصادی برجامی کاملا برعکس از آب درآمده - هم امتیاز دادهایم و هم چالشهای اقتصادی سختتر از ماقبل برجام را بهجان خریدهایم- ناخرسند هستند؛ تا آنجا که آقای «صادق-ز» بهعنوان مجلس گرمکن ستادهای انتخاباتی روحانی به ستوه آمده و میگوید «تعداد قابل توجهی، دچار احساس تلخ پشیمانی شدهاند. پشیمانی از رای به روحانی، آن قدر بالا گرفته که شاید اگر فردا انتخابات مجدد برگزار شود، روحانی شاید 10 میلیون رأی هم نیاورد. مدتهاست در هر جمعی، بهخاطر تلاش در انتخابات، مورد شماتت قرار میگیرم... دولت ظرف 10 ماه گذشته به شدت و به شکلی باور نکردنی، اعتبارش را از دست داده است... سرعت پشیمانی و ریزش آرای روحانی حیرتانگیز است. کسر قابل توجهی احساس میکنند سرشان کلاه رفته است».
3- عباس-ع یکی دیگر از حامیان روحانی در انتخابات 96، به روزنامه ایران گفته است «موقعیت دولت، ضعیفتر شده. زیرا شعارهایی درباره برجام داده شد که واقعی نبود. نباید برای عبور از مشکلات، برجام را بیش از ظرفیت آن، برجسته میکردند... مردم کاری به صحبتهای رئیسجمهور و دیگران ندارند، میخواهند بدانند وضعیت روال زندگی آنان چگونه خواهد بود... وقتی قول قطعی داده میشود که ارز افزایش یا نوسان نخواهد داشت، اما بلافاصله آن اتفاقات میافتد، این دیگر ربطی به جناح مقابل ندارد».
4- آقای روحانی در تبلیغات انتخاباتی، بر حجم وعدههای قبلی افزود و بر اثر برخی مشورتهای مسموم، مواضع بهشدت رادیکال اتخاذ کرد تا آنجا که از ژست اعتدالی وی تقریبا هیچ نماند. افراطیون مدعی اعتدال و اصلاحات میدانستند کارنامه 4 ساله دولت، تقریبا پر از خالی است. بنابراین پوست خربزه رفتار رادیکال را زیر پای روحانی گذاشتند. این طیف، مصیبتی بزرگ هستند. خود را همراه نشان میدهند اما تاثیری جز آشفته حالی، سوء مدیریت، غفلت از اولویتها، حاشیهزدگی و ضعف عمومی دولت ندارند. بارها با گستاخی گفتهاند «روحانی، نه گفتمانی از خود دارد و نه رایی، رای هایش متعلق به ماست» و «دولت روحانی، رحم اجارهای ما اصلاحطلبان است»! چالش سوءمدیریت و ناکارآمدی به جایی رسیده که روحانی اخیرا دوبار در محافل عمومی، برخی وزیران و مدیران ارشد دولت را تخطئه کرد؛ حال آنکه ریشه اصلی گرفتاری، اعتماد بلا وجه به دشمن خارجی و طیف افراطیون مدعی اصلاحطلبی در داخل است. بدون غلبه بر این دو چالش خودساخته و تغییر مسیر راهبردی، گره فروبسته ناکارآمدی دولت گشوده نخواهد شد.
5- طبیعتا باید در مواجهه با فشارهای دشمن، همبستگی و اتحاد در جبهه داخلی را تقویت کرد.اما وحدت حول کدام محور، با چه کسانی و برای کدام هدف؟ افراطیون مدعی اصلاحطلبی میگویند حالا که شرایط کشور ویژه و حساس است، بیایید گفتوگوی ملی کنیم و آشتی ملی راه بیندازیم و از گذشتهها بگذریم و وحدت کنیم. کدام آشتی ملی؟ مگر اینجا سودان یا آفریقای جنوبی است؟ و مگر ملت با هم قهراند یا در بیاعتمادی نسبت به آمریکا تردیدی دارند؟ بله، جماعتی در برابر مردمسالاری و حاکمیت قانون یاغیگری کردند و مجرماند. وطن فروشی کردند و در روزهای سخت کشور، کنار دشمن ایستادند، بلکه آدرسهای دقیق برای کارگر شدن حربه کُند دشمن به او دادند. در بیتالمال دست بردند و برای سیاست و مدیریت طاغوتوار اشرافی خیز برداشتند. منطقا باید آنان را دشمنتر از دشمن دانست، چون از پشت خنجر زدهاند.
6- چگونه میشود با جماعتی آشتی و وحدت کرد که نه تنها در گذشته مرتکب فتنهگری، تحریک به آشوب، ساختارشکنی، تعدی به مقدسات و ارکان قانون اساسی کرده و همواره مورد حمایت قدرتهای مستکبر قرار داشتهاند، بلکه همین سالها و ماههای اخیر نیز قطعات پازل دشمن را میچینند یا حتی بعضا نقشههای دشمن، توسط آنها بهروزرسانی میشود؟! برخی طیفها که ادای دلسوزی درمیآورند و دم از نجات کشور میزنند، خود، اصل مسئله هستند و نابسامانیهای اقتصادی و دیپلماتیک امروز، زیرسر خود آنهاست.
7- از یک طرف برخی دست اندرکاران فتنه 88، هر چند وقت یک بار نسبت به نظام جمهوری اسلامی اظهار دلسوزی میکنند و میگویند «مسئله فراتر از اصلاحطلبی و اصولگرایی، مسئله ملی است. باید به نجات ملی و نجات جمهوری اسلامی که حاصل انقلاب است، بیندیشیم. ما نگران سرنوشت جمهوری اسلامی هستیم. هدف ما تقویت حاکمیت و نگاهبانی از آثار انقلاب و خط امام است» و از طرف دیگر، امثال تاج زاده و سحرخیز بهعنوان مدیران ارشد دولت اصلاحات، مافیالضمیر همطیفان خود را اینگونه بیرون میریزند که «اکثریت اصلاحطلبان، اعتقادی به جمهوری اسلامی ندارند» یا «اصلاحطلبان برخلاف اول انقلاب، دیگر علاقهای به آقای خمینی ندارند».
8- وحدت با مسخ شدگان و تغییر هویتدادگانی که به اغیار و اضداد جمهوری اسلامی پیوستهاند، نقض غرض است. روزنامههای زنجیرهای و تحریفگر وابسته به این طیف، پارسال همزمان با هیجان چند نماینده سستعنصر برای سِلفی گرفتن با موگرینی، عکس این مقام اروپایی را بر صفحه اول خود نشاندند و به دروغ از قول او تیتر زدند «هرچه تهران بگوید»! حالا هم که اروپاییها در قول و فعل میگویند برای حفظ تعهدات برجامی خود نمیتوانند به ایران تعهد بدهند، به بزک کاری مشغولند و از ضرورت ادامه یکطرفه برجام -این بار با اروپا- و گشودن باب مذاکرات جدید سخن میگویند. چرا؟ کدام ماموریت بر عهده آنهاست؟
9- ریچارد هاویت (تهیهکننده سند راهبردی اتحادیه اروپا درباره روابط ایران) بهمن 95 گفت «توافق هستهای، یک نقطه عطف بود؛ هرچند که همه مشکلات ما با ایران درباره اسرائیل، دموکراسی و حقوق بشر حل نشده... ما باید دفتر نمایندگی اتحادیه اروپا را در تهران افتتاح کنیم و گفتوگو درباره حقوق بشر را از سر بگیریم. نیروهایی در داخل ایران، در حال اعمال فشار بر حاکمیت هستند و ما امیدواریم گزارش ما نیز باعث پیشرفت در این زمینه شود. اروپا در ایران نفوذ دارد ولی آمریکا از این نفوذ برخوردار نیست. ما میخواهیم از این اهرم استفاده کنیم و به جنگ در سوریه و یمن پایان دهیم و به سوی ساختار جدید امنیتی در خاورمیانه حرکت کنیم».
10- میبینید که برای برخی گروهکهای سیاسی نشاندار و سابقه دار در فتنه 78 و 88، نقشی مشابه داعش و جبهه النصره برای به هم ریختن ساختار امنیتی منطقه و ایران تعریف شده است. اگر داعش در سوریه و عراق، سر سوزنی به نفع ملتهای منطقه کار کرد، اینها نیز در ایران، به مردم و دولت خیر خواهند رساند. آمریکا میگوید فشارها بر ایران را تشدید میکند؛ چون روی عملیات تحلیل قدرت دولت جمهوری اسلامی توسط طیف نفوذی حساب کرده است. این، از پایههای محاسبات استراتژیک دشمن است که تا به هم نخورد، محرک تشدید فشارها خواهد شد. دولت در این میان نمیتواند هم بخشی از حاکمیت باشد که هست و هم به عناصر نشان شده اروپا و آمریکا میدان بدهد. چنین رویکردی، همچنان که دولت را فشل میکند، در موضع اتهام نیز قرار میدهد.
11- این روزها اگر باید رگ غیرت سیاسیون بیرون بزند، صرفا در مقابل اراجیف آمریکاییانی نظیر مایک پمپئو نیست. آمریکاییها که دست شان کاملا رو شده است. عیار واقعی غیرت را باید در مقابل رفتار فریبکارانه برخی دولتمردان اروپایی سنجید. مرور مواضع دولتمردان اروپایی، از بازسازی سناریوی برجام در قالب جدید حکایت میکند. اروپا با «وعده» نجات برجام و مقابله با تحریمهای آمریکا، از دولت روحانی میخواهد پای مذاکرات درباره برنامه موشکی، نفوذ منطقهای و دایمی کردن برجام بیاید.
12- امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه هفته گذشته گفت «اولویت ما در دفاع از برجام، تضمین صلح و ثبات در منطقه است. تلاش میکنیم همه طرفها به سمت برقراری مذاکراتی برای انعقاد یک توافق گستردهتر حرکت کنند... ما به خاطر ایران، درگیر جنگ استراتژیک و تجاری با آمریکا نخواهیم شد. ما شرکتهای آمریکایی را به خاطر ایران تحریم نکرده و با آنها به مقابله تجاری نخواهیم پرداخت. هدف نهایی، رسیدن به یک توافق گسترده است.» صدر اعظم آلمان نیز در سخنان مشابهی گفته است «برجام کامل نیست و باید مذاکرات موشکی را با ایران آغاز کنیم... ما نمیتوانیم [ضرر] کل اقتصاد را جبران کنیم. نباید در این مورد توهم ایجاد کرد». مرکل چند روز پیش هم در مجلس آلمان تصریح کرده بود «ماندن در برجام، برای مذاکره با ایران بر سر مسائل دیگر مانند برنامه موشکی و سیاست این کشور در قبال اسرائیل بهتر است».
13- در واقع، فارغ از تعارفات لفظی مقامات اروپایی، قرار نیست آنها به خاطر ایران و تعهدات خود در برجام، با آمریکا درگیر شوند و مقابل تحریمها بایستند. در عین حال مایلند به بازی فریبکارانه دعوت به مذاکرات فرسایشی جدید (زمان خریدن برای توطئههای جدید آمریکا) ادامه دهند و دولت ایران را با کمک برخی عناصر داخلی (همانها که دولت روحانی را رحم اجارهای، دولت گذار و کاتالیزور و نردبان خود معرفی کرده اند)، به قمار مذاکراتی جدید ترغیب کنند! نه برای اروپا و نه طیف داخلی وابسته، اعتبار و آبروی روحانی کمترین اولویتی ندارد. مهم، نقشه راهبردی خلع یا کاهش توانمندیهای بازدارنده ایران است.
14 - آنها البته کور خواندهاند. حرکت پیش رونده انقلاب اسلامی، واقعیتی است که خود را به دشمن تحمیل کرده است. سخنان توام با لافزنی وزیر خارجه آمریکا، از همین حقیقت حکایت میکند. جان کلام سخنان مایک پمپئو در بنیاد هریتیج همین چند جمله است «ایران در عراق و سوریه اقدام به حمایت از گروههای تروریستی کرد. برجام نتوانست جاه طلبیهای ایران را متوقف کند... آمریکا مانع از تسلط ایران در خاورمیانه خواهد شد... ایران باید به حمایت از شورشیان یمنی پایان دهد و نیروهای خود را از سوریه خارج کند». آنها خیال میکردند با برجام، دست و پای ایران را میبندند و میتوانند عقده ناگشوده بلعیدن منطقه را به واسطه انفعال حاصل از برجام، باز میکنند اما در برابر درایت و شجاعت مقتدای انقلاب اسلامی به زانو در آمدند.
15- آمریکاییها همواره در تبلیغات پر حجم خود سعی میکنند جمهوری اسلامی ایران را ضعیف نشان دهند اما لابهلای اظهارات خود اذعان میکنند ایران، قدرتمند است و این اقتدار منطقهای، بدیل ندارد. اکنون 18 سال از آغاز قرن 21 میلادی که قرار بود «قرن جدید آمریکایی» باشد و غرب آسیا (خاورمیانه) را یکسره زیر یوغ آمریکا بکشد، میگذرد. اما همین چند ماه قبل، پمپئو رئیسوقت سازمان سیا، واقعیتی را با شبکه MSNBC باز گفت که جواب لاف اخیر خود اوست: «نفوذ ایران در منطقه در مقایسه با ۷سال گذشته بسیار بیشتر شده است. امروز، این کشور نفوذ بسیار زیادی در خاورمیانه دارد، نفوذی که فراتر از نفوذ آنها در شش یا هفت سال گذشته است».
16- دولت یا باید در تراز اقتدار بیبدیل جمهوری اسلامی ظاهر شود و از موضع قدرت، دیپلماسی تهاجمی و طلبکارانه و در عین حال موثر در حوزه اقتصادی را پیش ببرد و یا اینکه خدای ناکرده، نسخه تجویزی مسموم در قواره «دیپلماسی التماسی» را ادامه دهد؛ عایدی نسخه دوم، آینده فروشی، اقتدار فروشی و ضعف اقتصادی مفرط است.