به گزارش مهر؛ مظفری معتقد است دوبله برای ماندن و ادامه راهش نیاز به تلفیق قدیمیها و جوانترها دارد. در این بخش همچنین درباره دوبله فیلمهای ایرانی و جنگی در دهه ۷۰ صحبت میشود که مظفری سهم چشمگیری در دوبله آنها داشت. نمونه بارز این آثار فیلم «آخرین شناسایی» است که صدای این گوینده و یکی از دیالوگهایش هنوز در اذهان مخاطبان باقی مانده است.
- آقای مظفری شما از معدود گویندههای پیشکسوتی هستید که صدایتان نسبت به دوران جوانی تغییر نکرده است. صدای شما در حال حاضر با زمانی که مثلا به جای پرویز پورحسینی در «کمال الملک» گویندگی می کردید، تفاوت چندانی ندارد.
حنجره تنها عضو بدن است که دیر پیر می شود. منتهی یک بخشی از این مساله به شانس و اقبال ربط دارد. ممکن است صدای کسی تا لحظه مرگ تغییر نکند از آن طرف ممکن هم هست صدای فرد تغییر کند. الان مثلا صدای منوچهر اسماعیلی نسبت به ۵ سال پیش خیلی تغییر کرده است.
- یا صدای آقای خسروشاهی مثلا کمی...
گرفته تر شده است. خسرو هم مثل بهرام زند حرص و جوش میخورد.
- از سریال «کمال الملک» نام بردیم. از کارهای آقای کسمایی بود؟
نه. این کار را ناصر طهماسب دوبله کرد.
- آقای طهماسب هم از همنسلان شماست؟
نه. او یک نسل زودتر از من به دوبله آمد.
- یکی از مدیر دوبلاژهایی که شما سریالهای زیادی را با او کار کرده اید زهره شکوفنده است. یکی از سریالهای خاطره انگیزتان هم «پزشک دهکده» است که شما گوینده شخصیت سالی بودید. یا مینی سریال دیگری بود به نام «دختر ماهاراجه» و یا «مزرعه پامفیلد» که با مدیریت خانم شکوفنده کار شد. جالب است که «پزشک دهکده» از سریالهای درجه یک خارجی نبود اما در دوبله کاری با این سریال شد که در تلویزیون ایران به یکی از عناوین پرطرفدار تبدیل شد. خاطره ای از آن دارید؟
در مسیر دوبله آن فیلم من را عوض کردند.
- بله آقای یاکیده به جای شما آمد.
بله. مدیری به دلیل یک اختلاف من را ۸ ماه ممنوع الکار کرد و گفتند که نیا.
- از طرف مدیر شبکه ۲ به شما ابلاغ شد؟
نه. از طرف مدیر بخش دوبلاژ. اسم خوبی هم داشت. قبلا در رادیو مدیر بود و انصافا مدیر خوبی هم بود. بالاخره سر هرچه بود، به خاطر اختلافی من را عوض کردند. من هم گفتم باشد، بیرون کار می کنم. به همین دلیل از یاکیده برای آن نقش دعوت کردند. شکوفنده هم مقاومت کرده بود و مدیر مورد اشاره گفته بود نه خیر! این طور است که هست. خود آن مدیر بعدها که به من زنگ زد و من دوباره سر ضبط دوبله آن سریال رفتم؛ از تلفن هایی گفت که مردم زده بودند و از تعویض صدای سالی گلایه کرده بودند. کار به جایی کشیده بود که آقای محمد هاشمی رفسنجانی رییس وقت صدا و سیما به این مدیر زنگ زده بود و گفته بود چه خبر شده که این همه تلفن و شکایت می شود؟ به هر حال دوباره برای گویندگی در آن کار دعوت شدم.
- بحث شبکه ۲ شد. آقای مقامی یک مدت در شبکه ۲ خیلی فعال بودند و سریال دوبله میکردند. یکی از آنها، سریال ایرانی «مزد ترس» بود که شما در آن به جای حمید تمجیدی صحبت میکردید.
بله آن سریال را من دوبله کردم.
- عجب! فکر میکردم از کارهای ایشان بوده، چون در آن زمان آقای مقامی به جای عبدالرضا اکبری حرف میزد، فکر کردم «مزد ترس» هم کار ایشان بوده است.
نه. «مزد ترس» را با کمک ایشان دوبله کردم. هر فیلمی که حمید تمجیدی ساخت، تا لحظه رفتنش از ایران، من به جایش حرف زدم. من را خیلی دوست داشت.
- از جمله فیلمهای نسبتا متاخری که صدای آقای مقامی و شما را کنار هم شنیدیم، فیلم «لوتر» بود که شما در آن به جای شخصیت مارتین لوتر صحبت میکردید.
بله. آن فیلم، بیرون از صدا و سیما دوبله شد.
- و یا فیلم «اگه می تونی منو بگیر» در تلویزیون دوبله شد که شما به جای دی کاپریو صحبت میکردید و آقای مقامی تام هنکس را می گفت.
بله. آن فیلم در تلویزیون دوبله شد. صدای مقامی واقعا حرف نداشت که ناگهان دچار این مساله و بیماری شد. متاسفانه کم توانستیم با هم کار کنیم. همیشه از هم دور بودیم. ولی کارش خیلی خوب بود. صدای زیبایی داشت و یکی از گوینده های خوب بود. درباره آن ماجرا، تعریف می کرد که برق خانه شان رفته بود و به دنبال شمع به آشپرخانه رفته بوده. می گفت در تاریکی پایم را روی پله اول گذاشتم و تا خواستم پله دوم را طی کنم، هیچ چیز نفهمیدم. سرش گیج رفته و با سر به زمین می خورد. همسرش هم که متوجه ماجرا می شود، سریع آمبولانس خبر می کند و به اورژانس می رساندندش. در بیمارستان دکتر به او می گوید که ضربه مغزی خفیف شده و امیدوار است که به صدایش آسیب نرسد.
- که آسیب رسید!
بله. متاسفانه.
- خانم رفعت هاشم پور همسر آقای مقامی از سال ۸۲ یا ۸۳ بود که دیگر کار دوبله نکرد و کنار گذاشت.
بله. صاحب فیلم ها پول های خوبی پیشنهاد می دادند ولی دیگر نیامد.
- چرا؟ آیا دلخوری به وجود آمده بود؟
نه. نسبت به این کار دید جدیدی پیدا کرد.
- فکر میکنم آخرین کاری که خانم هاشم پور در آن صحبت کرد، سریال «معصومیت از دست رفته» داود میرباقری بود.
آخرین فیلمی که ایشان در آن صحبت کرد، یک فیلم هندی بود که من مدیر دوبلاژش بودم. آمیتاب باچان در آن بازی میکرد.
- منظورتان «گاهی خوشی گاهی غم» است؟
بله همان فیلم بود. خانم رفعت را با خواهش و تمنا آوردم تا رل همسر آمیتاب باچان را در آن فیلم بگوید. نمی آمد! ولی بالاخره آوردمش و به من گفت تو باعث شدی من قولم را بشکنم. دیگر نمی آیم زاغول! به خاطر رنگ چشم هایم به من می گفت زاغول. بعد هم رفت. بعد از رفتنش به من زنگ زدند و گفتند سعید یک تکه از دیالوگ های خانم رفعت ضبط نشده است. پای تلفن از عکس العمل من فهمیدند که ناراحت شده ام. وقتی علتش را پرسیدند، گفتم نمی دانید با چه خواهش و التماسی آورده بودمش. بعد به خانم هاشم پور زنگ زدم و گفت زاغول مگر نگفتم نمی آیم؟ گفتم خانم رفعت، این جمله به جان شما جا افتاده است، شما من را می شناسید و می دانید از این گاف ها نمی دهم. گفت حالا چه می خواهی؟ گفتم این یک تکه را دوباره بگیریم. گفت خب فردا زنگ بزن! گفتم بیایید ها! گفت فردا زنگ بزن. فردایش که زنگ زدم گفت زاغول می آیم ولی فقط به خاطر تو. به هر حال آمد و آن جمله را گرفتیم و از فردایش دیگر پا به محیط دوبله نگذاشت.
- صحبتِ سریال شد، یاد «پدرسالار» افتادم که شما در آن به جای محمود پاک نیت صحبت میکردید. مدیر دوبلاژ آن کار آقای مقامی نبود؟
نه خانم ژاله علو بود.
- که شما با ایشان «اوشین» را کار کردید. ایشان هم جزو مدیران و گویندههایی است که دیگر در دوبله نیست.
ابتدا قهر کرده بود ولی بعد از مدتی دیگر نیامد.
- آقای مظفری درباره مدیریت دوبلاژ و نوشتن دیالوگهای فیلم طوری که قابل پخش باشد حرف زدیم. در این زمینه یک شوخی بین عموم مردم باب شده که میگویند سریال «اوشین» را در ایران آن قدر عوض کردند که ژاپنیها خودشان نسخه جدیدش را از ما خریدند و پخش کردند. آیا این شوخی به واقعیت نزدیک است؟
نه. اصلا این طور نبود. تنها جایی از سریال که عوض شد، توسط واحد دوبلاژ شبکه دو تغییر کرد؛ مثل الان که ویراستار دارد. آن قسمت هم مربوط به بخش کوتاهی از زندگی اوشین و پنج یا شش خط از دیالوگ های سریال بود.
- در این کار خانم علو باعث شد که گویندهای مثل مریم شیرزاد بین مردم گل کند و شناخته شود.
بله همین طور است. خاطره ای که در این زمینه دارم این است که اول قرار بود مینو غزنوی برای نقش اوشین بیاید اما به دلیل اتفاقاتی که افتاد، خانم غزنوی قهر کرد و نیامد.
- سریال ایرانی «بوعلی سینا» یکی از سریالهایی بود که شما در دهه ۶۰ در دوبله آن حضور داشتید. یادتان هست مدیر دوبلاژش چه کسی بود؟
مطمئن نیستم ولی فکر کنم ناصر طهماسب بود. چون طهماسب آن سالها خیلی فعال بود.
- الان ظاهرا خیلی کم کار شده است.
بله دیگر تلویزیون نمی آید. بهار سال گذشته بود که خبر داد دیگر به تلویزیون نمی آید. یک سال و نیم دو سال پیش، اگر ۱۰ فیلم در تلویزیون دوبله می شد، نصف بیشترش را طهماسب دوبله می کرد بعد ناگهان این وضعیت کمتر شد.
- و بیشتر بیرون کار می کند.
به شرطی که کارش را جدا بگیرند. می آید تنها کارش را می کند و می رود.
- آقای مظفری بخشی از کارهای شما در دهه های ۶۰ و ۷۰، فیلم های جنگی و دفاع مقدسی بود.
بله. خیلی از این فیلم ها کار کردم.
- یک نمونه بارزش فیلم «آخرین شناسایی» با مدیریت ناصر طهماسب بود که شما آن دیالوگ «حاجی سیدتو کشتن!» را در آن داشتید. این جمله خیلی وارد فرهنگ و شوخی های عامیانه شد. نمونه دیگرش هم «کانیمانگا» بود که باز هم مدیر دوبلاژش آقای طهماسب بود.
آن جمله حاجی سیدتو کشتن، برای خود فیلمنامه بود، نه طهماسب در آن دست برده بود نه من. نوشته خود کارگردان بود.
- بین خود گویندهها هم سر این دیالوگ با شما شوخی میکردند؟
بله. بچه ها تا به هم می رسیدند یا با من روبرو می شدند، می گفتند حاجی سیدتو کشتن! (می خندد)
- یک فیلم شاخص دیگر جنگی، «سجاده آتش» بود که در آن به جای رضا ایرانمنش صحبت کردید.
بله آن فیلم را خودم دوبله کردم.
- نقش منفی فیلم را هم عطاالله کاملی گفت به جای حبیب الله حداد که نقش فرمانده عراقی را بازی می کرد.
و چقدر هم خوب گفت. صدایش خیلی برای آن نقش مناسب بود. کار روی این فیلم ها خیلی سخت بود چون به نظرم با صدای بچه های دوبله، جور در نمی آمدند. یعنی آن حس منتقل نمی شد. یادم می آید یک فیلم را با امیرهوشنگ زند کار می کردیم که بخش عمده دیالوگ هایش انگلیسی بود. من آمدم، ژرژ پطرسی آمد، عباس نباتی، خود زند و آنهایی که انگلیسی می دانستند، آمدند ولی آخر سر، کار از آب در نیامد و کارگردان گفت نمی شود. به همین دلیل سراغ بچه های برون مرزی صدا و سیما رفتند.
- به یاد فیلم «داستان عشق» یا همان «لاو استوری» افتادم که شما در آن با ژاله کاظمی همکاری داشتید؛ گوینده ای که از او یاد نکردیم.
يکی از آثار خوب من و خانم ژاله بود. ایشان خیلی به من کمک کرد.
- ایشان نسل اولی بود؟
بله. یادم می آید اولین رل اولی که گفتم برای خانم فهیمه راستکار بود. یک روز در استودیوی شهاب بودم که خانم راستکار من را دید و پیشنهاد کار داد. گفت چهار روز باید پیش من بیایی. آن زمان، فیلم ها یک روزه دوبله نمی شد. یک تایم صبح بود و یک تایم عصر که برای دوبله فیلم ها داخل استودیو می رفتیم. یعنی برای دوبله یک فیلم، یک هفته باید تایم صبح ( از ۹ صبح تا ۱۳ ) به استودیو می رفتیم. وقتی سر قرار کار رفتم، دیدم رل اول یک فیلم را برایم در نظر گرفته است؛ یک خواننده ایتالیایی بود به نام دومینو مدیچی. البته درباره فامیلش مطمئن نیستم. به هر حال برای اولین بار بود که رل اول را می گفتم و خیلی هول شده بودم، اما ژاله کاظمی خیلی کمکم کرد. به من می گفت بگو پسر! تو می تونی! فکر کردی اینها کی هستن؟ فکر نکن این ها آدم های گنده ای هستن! خودت را کوچک نبین! اگر خودت را حقیر ببینی از کار حذف می شی ها!
- ژاله کاظمی بعد از انقلاب خیلی کم کار شد؟
بله. بیشتر از چند فیلم صحبت نکرد. یک بار در استودیوی قرن بیست و یک با یکی از خانم های گوینده بگو مگو کرد. این ماجرا مربوط به زمانی بود که تازه از آمریکا آمده بود و گفته بودند به او کار ندهید. خیلی از لحاظ روحی به هم ریخته بود. در آن جدل به آن خانم گفته بود چه لذتی می بری از این که نقش های من را می گویی و من را خانه نشین کرده ای؟
- آن گوینده چه میگفت؟
او هم جواب هایی می داد ولی ژاله به هم ریخته بود و ناراحت بود. آن زمان خیلی دلشکسته بود. اجازه نداشت گویندگی کند؛ مدیر دوبلاژی که مطلقا. تلویزیون که برایش کاری نداشت فقط ماند بخش خصوصی که آن هم این طور شد. به نظرم می شد حداقل به خاطر ملاحظه یک همکار قدیمی، نقش هایش را نگفت.
- یکی دیگر از نقش های چند سال پیشِ شما دکتر واتسن در فیلم سینمایی جدید شرلوک هولمز است که بازیگرش جود لاو بود. در فیلم اول، افشین زینوری جای رابرت داونی جونیور (شرلوک هولمز) صحبت کرد و در فیلم دوم یعنی «بازی سایهها» چنگیز جلیلوند. افشین زینوری هم از آن گویندگان جوانی است که شاگردی پیشکسوتانی مثل شما و نسل شما را کرده است. کیفیت گویندگی این گوینده، کاملا نشان میدهد که چه کسانی تربیتش کردهاند.
بله. او با بچههای دیگر فرق دارد. کارش را که ببینید، متوجه می شوید که بین نسل جدید از همه بهتر است اما متاسفانه به نظرم این اواخر دارد کمی اشتباه می رود. نمی دانم ولی به نظرم اگر بچه های قدیم را دوست دارد باید به راه آنها برود.
- مشکلش کجاست؟
آخر دیالوگ هایش را می کشد، ته کلمات را کشش خاصی می دهد و حالت هایی به صدایش می دهد که در هنرپیشه نمی بینید. جایی که هنرپیشه دارد آرام حرف می زند او فریاد می کشد و خیلی قرص و محکم دیالوگ می گوید. به نظرم حیف است چون در جوان گو ها یکی افشین است و یکی سعید شیخ زاده.
- عاقبت کار را چطور میبینید؟
کار دوبله برای این که بماند، نیازمند این است که قدیمی ها با این بچه های جدید زیرزمینی تلفیق شوند. نمی شود فقط ما بمانیم. این کار چون اسپانسر و حامی ندارد،در خطر از بین رفتن است اما اگر جوان ها و عاشقان کار بیایند، می شود کاری کرد. اگر این جوان ها بیایند و در کنار قدیمی ها قرار بگیرند و یک اتحاد بین گویندگان شکل بگیرد، کسی که ناچار است با آنها راه بیاید، صاحب فیلم است و آن وقت دیگر نمی تواند از شرایط سوءاستفاده کرده و پول کلان به جیب بزند؛ آن هم در حالی که گویندگان دستمزد زیادی برای کارشان نمی گیرند.