ماه رمضان است و آرليندا روزه گرفته است. همراه او به مدرسه آمدهايم تا ببينيم روزهداري در اين وضعيت چهطور است.
- داري تند راه ميروي. مثل اينکه دير شده است.
- نه، دير نشده. دوستان من کمي زودتر از ساعت شروع درس، در کلاس جمع شدهاند و نُتهاي هفتهي پيش را با هم تمرين ميکنند. من هم بايد در جمع آنها باشم.
معلم وارد کلاس ميشود و آنها درسهاي هفتهي پيش را يکييکي اجرا ميکنند. آرليندا که بهتازگي وارد اين مدرسه شده، با کمي خجالت و ترس قطعهاي را که از قبل آماده کرده، اجرا ميکند.
بر اساس ساعات شرعي شهر اوزويل سوئيس، مدت روزهداري در ماه رمضان امسال، حدود 18 ساعت طول ميكشد و کار براي آرليندا کمي سخت به نظر ميرسد.
- دوستانت چيزي در مورد روزهگرفتن ميدانند؟ آنها از اينکه روزه هستي تعجب نميکنند؟
- در روزهاي اول ورودم به مدرسه، در مورد ماه رمضان و روزه براي دوستانم توضيح دادم. از نظر آنها اين کار کمي عجيب به نظر ميرسد، اما براي من عادي است.
- البته در عين عاديبودن، سخت است که در کلاس و در زمان درسخواندن، روزه باشي. مگر نه؟
- من طور ديگري فکر ميکنم. بهنظرم زمان در مدرسه زودتر ميگذرد و مشغوليتهاي روزانه در مدرسه باعث ميشوند احساس گرسنگي و تشنگي را فراموش کنم.
حالا نوبت کلاس رياضي است. هرچند آرليندا روزه است، اما معلم رياضي از او انتظار دارد تمرينها را به خوبي انجام دهد. آرليندا که عاشق رياضي است، تمرينهاي کلاسي را پابهپاي همکلاسيهايش انجام ميدهد. زنگ رياضي کمي طولانيتر ميگذرد.
- رياضي، انرژي زيادي ميگيرد. حالا کمي احساس گرسنگي ميکنم.
حالا زمان استراحت و ناهار است. دوستان آرليندا براي ناهار و او براي خواندن نماز و خوابي کوتاه به خانه برميگردند.
- غذاي امروز با آرليندا
کلاس بعدي در آشپزخانهي مدرسه تشكيل ميشود؛ جايي که بچهها درس آشپزي ياد ميگيرند. آرليندا هم بايد کنار همکلاسيهايش آشپزي کند.
- پخت غذاي اصلي امروز بر عهدهي من است. فکر ميکنم بايد بيش از پيش از حس بوياييام استفاده کنم تا غذاي خوشمزهاي بپزم.
بوي غذا همهي سالن را فرا گرفته و او همچنان مشغول آشپزي است. آرليندا و دوستانش غذاها را روي ميز ميچينند. معلم كه كار را تأييد ميكند؛ بچهها شروع به خوردن ميکنند. آرليندا هم کنارشان مينشيند و تماشا ميکند.
تقريباً 12 ساعت از سحر گذشته است و او به شش ساعت باقي مانده فکر ميکند.
- ديگر کاملاً خسته به نظر ميرسي.
- با اين حال به نظر من روزه براي روح و بدن انسان لازم است و چون اين کار را براي خدا انجام ميدهم، سختيهايش را به جان ميخرم.
آرلينداي 15 ساله از بينش عميقي برخوردار است و عجيبتر از او خواهران کوچکش هستند که گرچه هنوز به سن بلوغ نرسيدهاند، کنار او و پدر و مادرشان روزه ميگيرند.
- تمام کارهاي لذتبخش
خورشيد کمکم پايين ميآيد و رنگ سرخش را از لابهلاي حفاظهاي پنجره به راهروهاي مدرسه ميرساند. آرليندا وسايلش را از کمد برميدارد و راهي خانه ميشود.
در خانه حال و هواي دلنشيني در جريان است. آرليندا همراه مادرش ميز افطار را ميچيند. صداي اذان به گوش ميرسد. همه دعا ميخوانند و روزهشان را باز ميکنند. آرليندا بعد از افطار به برنامهي درسياش نگاهي مياندازد: «شب بسيار کوتاه است و من بايد همهي تکاليفم را قبل از خواب انجام بدهم.»
از نظر آرليندا، روزهگرفتن فقط نخوردن غذا نيست. روزهگرفتن يعني گذراندن وقت در کنار خانواده به هنگام سحر، افطار و دعاخواندن کنار آنها و تمام اينها کنار هم براي آرليندا بسيار لذتبخش است.