بيخبر از خيلي چيزها، يکدفعه پشتم را خالي ميکند و آدمهايي را که هميشه حس ميکردم دوستشان دارم، از من جدا ميکند و به دوردستها ميفرستد. من نميتوانم مخالفتي کنم اما همين که تو هرگز به دوردستها نميروي، خيلي خوب است. همين که هيچوقت فراموشم نميکني، حتي اگر فراموشت کرده باشم.
هيچکس نميتواند مثل تو، از قلبم حمايت کند. مهربانترينِ آدمها نيز وقتي به نقطهاي برسند که ديگر دل و دماغي نداشته باشند، محترمانه از هم فاصله ميگيرند و دردسر دوستي را به جان نميخرند. اما همين که نام ديگر تو «آه»1 است، مطمئنم ميکند که در سختيها، بيشتر کنار مني. من براي همين نام ديگر توست که هميشه ناله ميکنم.
براي روزهايي که نتوانستهام بيشتر دوستت داشته باشم، معذرت ميخواهم. براي نفسهايي که فروبردهام اما نام تو را نياوردهام، پشيمانم. تو بعد از روزهاي دشوار تنهايي، بهترين انگيزهها و دليلها را به من دادهاي، دليلهايي براي دوباره خنديدن.
من تو را حس ميکنم و خوب ميدانم که منتظري به سوي تو برگردم. پس به سوي تو برميگردم؛ مثل قطرهاي به آبي دريا، مثل غباري به هواداري آسمان و شبيه عشقي که به آغوش آدم مينشيند2، درست در همان لحظهاي که فکر ميکند دوستداشتن ديگر ممکن نيست. من بهسوي تو برميگردم، وقتيکه همهچيز را ممکن ميکني.
بهتر از پيداکردن دوستي قديمي در شهري دور يا لطيفتر از لحظهي آشتي آدمها با يکديگر، شنيدن صداي ظريف توست که قلب همه را تسخير ميکند. من بعد از کشف تو فهميدهام که زندگي دايرهي کوچکي است و مثل ديوار مرگ، براي وحشت آدمها بازي در ميآورد. کسي که در اين گردش بيهوده، تو را در قلب خودش ميشنود، چرا بايد از بازي روزگار وحشت کند؟
هميشه دوست داشتم دنيا جاي بهتري ميبود. دوست داشتم وقتي که از تو مينويسم، دلتنگ آدمهاي رفته نباشم. اما «هرکسي که درِ سراي محبت را ميزند، محنت است که بر او در ميگشايد»3 و من از اين که تو را دارم، خشنودم؛ حتي اگر هميشه محزون بمانم.
1. در روايتي در كتاب «التوحيد»، اثر شيخ صدوق (باب اسماءالله...) به نقل از امام صادقع آمده است كه «آه» يکي از نامهاي خداوند است و هرکسي که آه بگويد از او استمداد کرده است.
2. اشاره به عبارت «کل شي يرجع الي اصله: هرچيزي عاقبت به اصل خودش برميگردد»
3. اشاره به سطري از کتاب «مرصاد العباد» اثر نجمالدين رازي
تصويرگري: نسترن شريفيراد