وگرنه ذهن من كجا به شناختن تو ميرسيد و نگاهم كي به تماشاي تو و به ديدن زيباييهاي حضور تو قد ميداد.
خودت هم اين را گفتهاي كه دوست داشتي همه بشناسيمت و دوستت داشته باشيم. آخر تو هم ما را دوست داشتي. تو ما را دوست داشتي كه از خودت، از روحت، چيزي در درون ما گذاشتي. چيزي كه ميتواند هميشه ما را به سمت تو بكشاند. چيزي كه ميتواند هميشه ما را بيقرار و دلتنگ تو كند.
تو هميشه ما را دوست داري، براي ما وقت ميگذاري و هميشه همراه مايي. و البته در برابر اين دوست داشتن، دوست داشته شدن هم برايت مهم است. در اين دوست داشتهشدن هم هيچ همراه و شريكي نميپذيري. همهي ما را، همهي فضاي دل ما را، همهي دوست داشتن ما را، همهي وجود ما را ميخواهي و البته در مقابل، تو هم سنگ تمام ميگذاري و هركس كه اينطور خودش را برايت خالص كند، تو هم بهتمامي بر دلش ميتابي و همهي وجودش را نوراني ميكني.
تو هميشه براي ما وقت ميگذاري و هيچوقت هم از صداي ما، از صدا زدن ما، از خواستههاي گاه و بيگاه ما و حتي از نالههاي ما خسته و ناراحت نميشوي و البته ميخواهي ما هم براي تو وقت بگذاريم، هميشه به تو فكر كنيم و براي هر كاري پيش خودت بياييم و از خودت كمك بخواهيم.
اصلاً راه رسيدن به خودت را به روي ما باز كردهاي، راه را به ما نشان دادهاي و ما را به آمدن پيش خودت دعوت كردهاي. و البته از سستي و فراموشكاري و طفره رفتنهاي ما هم چندان ناراحت نميشوي كه راه را بهرويمان ببندي، كه ديگر دعوتمان نكني.
واقعاً بينظيري. تنها تويي كه هر وقت، هر كدام از ما صدايت كند، به او پاسخ ميدهي و كاري به اين نداري كه هر گاه تو ما را ميخواني، ما چه كار ميكنيم. طوري با ما برخورد ميكني انگار اصلاً نميبيني كه هر وقت ما را صدا ميزني، بسياري از ما گاهي كند و بيحال جواب ميدهند، گاه از جواب دادن طفره ميروند و گاه...
اما تو نميخواهي اينها را ببيني. تو باز هم دوستمان داري و باز هم ما را به ميهماني خودت دعوت ميكني. خب، چهطور تو را دوست نداشته باشم، وقتي اينقدر با ما مهرباني!
جز تو، كسي نيست كه هر زمان درخواستي از او داشته باشيم، به درخواست ما توجه كند و به رويش نياورد كه وقتي او از ما، آن هم براي خودمان، جمع خودمان يا يكي از ميان خودمان، قرضي ميخواهد ما چهقدر ناخنخشكي ميكنيم، خودمان را به ندانستن و نشنيدن ميزنيم و هر طور شده ميخواهيم از زير بار چنين كاري در برويم.
هروقت نيازي داشته باشم و كمك بخواهم، تو پيش مني و ميتوانم صدايت كنم. هر زمان كه رازي داشته باشم و بخواهم رازم را با كسي در ميان بگذارم يا اندوهي دلم را به درد آورده باشد و بخواهم با كسي درد دل كنم كه مطمئن باشم رازم را برملا نميكند و درد دلم را پيش ديگران نميبرد، راحت ميتوانم با تو خلوت كنم و به امانتداري تو مطمئن و به كمك تو دلگرم باشم.
راههاي كمك خواستن از تو را، خودت به روي همه هموار كردهاي و درهاي دعا را، خداوندا، خودت به روي ستمديدگان و دادخواهان و فرياد كنندگان گشودهاي. مطمئنم در جواب دادن به كساني كه چشم اميدشان به توست درنگ نميكني و براي همين جايگاه اجابت را براي خود برگزيدهاي كه هرگاه درماندهاي صدايت كند و حضورت را بطلبد، بيدرنگ پيش او باشي و به مراقبت از او
برخيزي.
جز تو چه كسي را ميتوان صدا زد و مطمئن بود كه همان لحظه ميشنود و پاسخ ميدهد؟ دست ياري به سمت چه كسي ميشود دراز كرد و مطمئن بود كه اهل ياري و نيكي و اجابت است؟ به چه كسي جز تو ميشود دل بست كه بدانم هيچگاه درها را به رويم نميبندد و نااميدم نميكند؟
وقتي تو اينقدر خوبي و اينقدر مهرباني، چرا تو را ستايش نكنم. وقتي تو با همهي بينيازي، خود برآوردن خواستهها و رفع نيازهاي مرا برعهده گرفتهاي، محترمانه به سخنانم گوش ميسپاري و كارم را به ديگران حوالت نميدهي، جز تو چه كسي را ميتوانم ستايش كنم.
تو چنان بزرگوارانه با من رفتار ميكني و بر بديهايم چشم ميبندي كه گويي هيچگاه خطا و گناهي از من سر نزده است. وقتي تو اينگونه خدايي ميكني، چهطور دوستت نداشته باشم كه خود ميدانم چهطور بندهاي هستم و چهقدر در انجام وظايف بندگي كم گذاشتهام.
خدايا، هرگاه كسي بخواهد به سوي تو بيايد، تو خود، راه را برايش نزديك ميكني و هر وقت صدايت كند، بيدرنگ جوابش ميدهي. تو هرگز خودت را از آفريدههايت پنهان نميكني و هيچوقت از ما دور نميشوي. آنچه باعث دوري ما از تو ميشود، كارهاي ناپسند و رفتار زشت خود ماست، ما خود را از تو دور ميكنيم و گرنه تو هميشه نزديكي.
چه خوش گفتهاي كه با تكيه بر بخشش و كرم خدا از او درخواست ياري كنيد كه او با شما مهربان است. وقتي خودت چنين فرمان ميدهي، چهطور ميتوان دربارهي اجابت كردن دعاها و باز بودن دست عطا و بخشش تو، ترديد به دل راه داد؟
* برداشتي از دعاي ابوحمزه ثمالي. روايت شده كه امام سجادع در شبهاي ماه مبارك رمضان، اين دعا را ميخواند.