فکر میکنم چندین دلیل وجود دارد؛ مثل مضمون و آنچه هدفگذاری خندوانه بود؛ یعنی شادبودن یا حالخوبداشتن که نیازی همگانیاست؛ مانند حضور در یک مهمانی. شما برای رفتن به مهمانی، اهداف پیچیدهای ندارید بلکه صرفا به این دلیل به مهمانی میروید که حالتان خوب شود و با دیگران معاشرت و گفتوگو کنید.
اگر در این مهمانی کسی آواز خواند یا جوک گفت، چه بهتر. در مهمانی کسی شما را قضاوت یا نصیحت نمیکند و به همین دلیل در فضای آن احساس امنیت و آرامش میکنید. اساس خندوانه بر این چند عامل گذاشته شده. واقعیت این است که ما در تلویزیون کمتر شویی داشتهایم که قصدش فقط زدن و خواندن باشد و اینکه مردم کنار یکدیگر لذت ببرند. در کنار این هدف اصلی، اهداف ثانویهای هم شکل گرفتهاند که گاهی این اهداف ثانویه، بنا به تشخیص خودمان یا بنابه جبری که در جامعه وجود دارد، اولویت پیدا میکنند.
- ولی برنامههای دیگری هم هستند که چنین ایدهای دارند؛ صرفنظر از موفقبودن یا نبودنشان. منظورم این است که فکر نمیکنید در موفقیت خندوانه کنار این هدف، عوامل دیگری هم مؤثرند؟ خندوانه از خنداندن مخاطب فراتر رفته و یک پدیده اجتماعی شده؛ به این معنا که رخدادهایی داشته و کسانی که در پی تفریح و خنده بودهاند، متوجه شدهاند که چیزی فراتر از آن هم وجود دارد؛ مثل کمپین قطرهقطره؛ یا حتی در دعوتکردن مهمانان خاص. شما زمانی بچههای افغان یا سندروم داون را دعوت کردید که کار درخشانی بود؛ یعنی فقط سراغ خندیدن صرف از سر بیدردی یا بیغمی نرفتید. به نظرم خندوانه میگوید ما میدانیم مشکلاتی هست ولی برای حلکردنشان با حال خوب تلاش میکنیم. فکر میکنید این موضوع چقدر به جذب مخاطب بیشتر کمک کرده است؟
حتما همین است و همه نکاتی که گفتید، وجود دارد. اتفاقا بسیار خوب است که برنامهای مانند خندوانه تحلیل شود تا مشخص شود کدام ویژگیهایش باعث جذابیت آن شده و در چه بخشهایی دچار ضعف است. این تحلیل، هم خیلی به کار ما میآید و هم برای دیگر برنامهسازان مفید است. در ادامه نکاتی که مطرح میکنید، این را هم بگویم که یکی از کارهایی که ما انجام دادیم این بود که تلاش کردیم همه کسانی که میتوانند بیننده ما باشند، از خودشان سهمی در این برنامه ببینند.
برای رسیدن به این هدف دنبال چیزهای تازهای رفتیم که در تلویزیون تجربه نشده بود ولی بسیار مهم است؛ مانند توجه به خانواده شهدای ادیان که در تلویزیون اتفاق نیفتاده بود و ندیده بودیم که مثلا یک مادر زرتشتی که فرزندش در جنگ شهید شده به برنامهای دعوت شود و حرف بزند و احساس کند از او و فرزندش هم یاد میشود. یکی از نکاتی که برای ما اهمیت بسیاری داشته و دارد این است که موضوع جنگ و اتفاقات نشأتگرفته از آن و بازماندههای آن، متعلق به مردم است نه دولت؛ یک حماسه ملیاست که همیشه دولتها از آن بهرهبرداری کردهاند. یعنی ما همیشه دولت را سردمدار و صاحب اتفاقات منسوب به جنگ میبینیم؛ درحالیکه صاحب اصلی آن مردماند. این چیزیاست که سعی کردهایم آن را جا بیندازیم و همین موضوع مهمیاست.
- آنچه برای خود من جذاب است ـ صرفنظر از اینکه خنده خوب، بسیار خوشایند است ـ اتفاقاتیاست که باعث میشود خندوانه از سطح یک برنامه سرگرمکننده صرف فراتر برود؛ البته احتمالا بههمان اندازه هم واکنشها و حساسیتها نسبت به آن بیشتر میشود و توقعات، بالاتر میبرد. موفقیت این برنامه چقدر به جاهطلبی حرفهای خود شما برمیگردد؟
این جاهطلبی را همه داریم.
- ولی پایآنایستادن مهم است. در گفتوگویی بیان کرده بودید میخواهم استودیوی بزرگی داشته باشم و این کارها را در آن انجام بدهم. به نظر میرسد خندوانه ماجرای بزرگی باشد. گویی این ظرفیت را خودتان کشف کردهاید و کمکم آن را گسترش دادهاید.
این کار را انجام میدهم (آن استودیو را خواهم داشت)؛ شاید ۵ یا ۱۰سال دیگر، ولی این اتفاق حتما باید رخ بدهد؛ چون من به حرفهام و گسترش آن و بالابردن کیفیتش فکر میکنم. آنچه هماکنون در خندوانه رخ داده این است که یک گروه خیلی خوب، بسیار منسجم و حرفهای دور هم جمع شدهاند و کار میکنند.
- از گروه اولیه چقدر باقی ماندهاند؟
فکر میکنم بهراحتی ۸۰درصد؛ یعنی بیشتر اعضای اصلی از اول حضور داشتهاند و این تجربهای بسیار موفق و مثبت است. میخواهم این را بگویم که هرچه بتوانید تیم و شرایط کارکردن خود را گسترش، افزایش و ارتقا بدهید، به کیفیت حرفه خود بیشتر کمک میکنید. مثلا یکی از موضوعاتی که به آن فکر میکنم این است که چند روز در ماه کارآموزانی را به برنامه بیاوریم تا جوانانی که دانشجو یا علاقهمندند، پروسه تولید این برنامه را از نزدیک ببینند و هر کس بنا به علاقه خود در کنار اعضای گروه سازنده ما کار یاد بگیرد. این کار به معنی انتقال تجربه است؛ چون کاملا معتقدم که تیم ما بسیار باتجربه شده و اصلا شبیه دیگر تیمها نیست بلکه تیم کاملا استانداردیاست؛ بنابراین شاید راهاندازی آن استودیو که گفتم، در همین مسیر برای ما اتفاق بیفتد... قطعا اتفاق میافتد.
- درست است که بسیاری از ما جاهطلبیم ولی بیشتر افراد همان اول دلسرد میشوند.
من بسیار باحوصلهام. سال۸۰ خندوانه را به شبکه دو تلویزیون دادم که طرح را رد کردند و گفتند چنین برنامهای را همه میسازند؛ بیا به جایش سریال بساز.
- از اول فکر میکردید قلابش اینطور بگیرد؟
میدانستم ولی نه این اندازه؛ حالا ابعاد بسیار عجیبی پیدا کرده است. شاید به این دلیل که ما جامعه خود را بهدرستی نمیشناسیم.
- و هیچ امکانی هم در قالب تیم تحقیقاتی وجود ندارد که به برنامهسازان کمک کند.
باید وارد ساخت برنامه شوید و ببینید چه پیش میآید. باور کنید در خندوانه چیزهایی دیدهام که گاه وحشت کردهام. درک اینکه حتی یک واژه یا یک جمله ساده «ما خیلی باحالیم» گاه چه تأثیر عجیبی بر ذهن برخی بینندههایمان دارد، من را به حیرت وامیدارد؛ مثلا باعث میشود که بینندهای تصمیم بزرگی در زندگیاش بگیرد یا خودش را نکشد؛ تا این حد! خیلی اوقات در استودیو با مردم صحبت میکنم چون حرفهایشان برایم خیلی جالب است.
در یکی از برنامهها یکی از تماشاگران که خانمی حدود ۵۰ سال بود، بدون اینکه هیچ ابایی داشته باشد، دستش را بلند کرد و توضیح داد با وایتکس خودکشی کرده که نجاتش دادهاند اما ریه و معدهاش آسیبهای جدی دیده است. همسر و دختر بزرگ داشت و میگفت با این حال تصمیم داشته دوباره خودکشی کند اما از وقتی خندوانه را دیده، از این تصمیم منصرف شده و حتی به خانوادهاش هم گفته است. او گفت که همسر و دخترانش ما را دعا میکنند.
از این اتفاقات عجیب و غریب، بسیار میبینیم. کسی اعتیاد را ترک کرده، کسی بعد از ۲سال به کار خودش برگشته، دیگری از جدایی منصرف شده، بسیار بسیار قرص اعصاب را ترک کردهاند و... . خوب است یک روز موقع ضبط به استودیو سر بزنید؛ چون افرادی که میآیند همین مردم کوچه و بازارند. این است که میگویم برنامه، ابعاد دیگری پیدا کرده که خود من هم فکرش را نمیکردم؛ چون ما جامعه خود را نمیشناسیم. واقعیت این است که برای من خندوانه چیزی بیش از ساخت یک برنامه است؛ همانطور که برای تماشاگرش هم چیزی بیش از تماشای صرف یک برنامه است.
- یک جریانسازی اجتماعیاست و چه احساس مسئولیت عجیبی هم به همراه دارد!
همین! وادارت میکند ادامه بدهی. خیلی اوقات دوست دارم برای مدتی، ساخت برنامه را متوقف کنم ولی مردم، خواهان آن هستند و در کوچه و خیابان پیگیر میشوند.
- امیدوارم مدیران فرهنگی ما بهویژه مدیران رسانه، متوجه باشند که با رسانه میتوان چه کارهای بزرگی انجام داد و متأسفم که اغلب نمیدانند سوار چه اسب چموشی شدهاند. اسماعیل میرفخرایی حرف خوبی میزد؛ میگفت ما که در رسانه این اندازه اشتباه میکنیم، اگر خلبان هواپیما بودیم هر روز سقوط میکردیم! مدیران رسانه ما باید بدانند که هر روز میتوانند باعث خسارتی بیش از سقوط یک هواپیما باشند. چرا تلویزیون ما باید فقط ۳ـ۲برنامه پربیننده مثل خندوانه داشته باشد؟ نود، خندوانه، دورهمی و همین! با این حجم عظیم هزینه و کارکنان، خیلی غمانگیز است... بگذریم! الان گروهتان چند نفر است؟
۷۰نفر. بیشترین تعداد همکار را در دوره فصل۳ داشتیم که در سالنی بزرگ بودیم. فکر میکنم به ۱۰۰نفر رسیده بودیم.
- چه شد که در فصل چهار فضای برنامه کوچک شد؟
بسیار دشوار بود. فکر کردیم که حضور اینهمه جمعیت، لزومی ندارد. هر برنامه ۵۰۰مهمان داشتیم. مگر استودیوی برنامه، استادیوم ورزشی است؟! (خنده) مهم این است که نمایندگان تماشاگران حضور داشته باشند.
- سروساماندادن به تماشاگران هم خود حکایتیاست.
هر روز کلی آدم مأمور این کار بودند.
- یکی از اتفاقات برنامه اصلاح خودتان است؛ مثل اضافهکردن بخش «خندانندهشو» که اتفاق عجیبی را رقم زد.
ما فرمولهایی داریم؛ فرمولهای تجربهشده خودمان یا برگرفته از تجربیات دیگر همکارانمان؛ بهویژه در ایران و گاهی در خارج از کشور. میدانیم مثلا وقتی ۶-۵شب در هفته روی آنتن هستیم، نباید ۶شب عالی داشته باشیم؛ چون عالیبودن، دیگر برای تماشاگر عادی میشود و بهترکردن آن بسیار سخت خواهد بود؛ بنابراین حتما باید در هفته یک شب معمولی داشته باشیم؛ بهویژه در میانه هفته و بعد دوباره در آخر هفته انرژی برنامه را بالا ببریم.
این اتفاق در فصلبندی برنامه هم باید رخ بدهد؛ یعنی خوب شروع کنید، کمکم شیب روبهپایین بگیرید و دوباره بالا بروید تا انتهای برنامه با سطح بالای انرژی تمام شود و شما و تماشاگر با خاطرهای خوش یکدیگر را ترک کنید. بنابراین ارائه خندانندهشو جزو طراحیمان بود که با ادابازی به پایان رسید.
- این اتفاق افتاده است که در طول فصل هم خودتان را اصلاح و بعضی چیزها را اضافه یا کم کنید؟
حتما؛ ما کلیت را میچینیم. مثلا برای شروع فصل، کنداکتور طراحی میکنیم. در ضمن در فصل جدید هفتهای ۳شب پخش داریم و این تعداد بنا به خواسته خودمان بود تا کیفیت برنامه حفظ شود و درعینحال خیلی هم خسته نشویم؛ چون اصلا برای خودمان کم نمیگذاریم. مثلا مسابقاتی که برگزار میکنیم خودشان یک برنامه مستقلاند؛ حالا فکر کنید اینها فقط بخشی از یک برنامهاند و بهسرانجامرساندنشان چقدر دشوار است! جنابخان هم به ما اضافه شده که اتفاق خوبیاست. چیدمان و چگونگی جلوبردن مسیر را از قبل مشخص کردهایم.
- نقشهراهتان معلوم است.
کاملا؛ مثلا میدانیم فلان مسابقه که قرار است کلی سروصدا به پا کند از چه تاریخی باید روی آنتن برود ولی ممکن است لابهلای برنامهها مثلا نیما شخصیت جدیدی ارائه دهد؛ دراینصورت ضبط میکنیم و اگر حدس بزنیم درصد متوسطی قابلقبول است، آن را پخش میکنیم. بعد از گرفتن فیدبکها شروع به اصلاح میکنیم؛ یا مانند آن چهار عروسک که حذفشان کردیم. یا تیم خودمان ممکن است ناگهان ایده تازهای بدهد؛ مثلا گروه، اینروزها روی یک مسابقه خیلی جذاب کار میکند. فکر میکنم این مسابقه آنقدر جذاب است که سروصدای تازهای راه میاندازد.
- پس مثل تئاتر عمل میکنید که در هر اجرا خود را بازسازی میکند.
بله. همه برنامههای شبانه همینطورند؛ مثل سریالهای شبانهای که مهران مدیری متخصص آن است.
- تیم نویسندگانتان هم از اول همین گروه بودند؟
نه. متغیر بودهاند. یک تیم ایدهپردازی داریم که تعدادی مهره اصلی دارد و از اول بودهاند؛ مثل خود من، بهراد جوانبخت (کارگردان بصریمان) و... .
- گاهی از برنامهسازهای دیگر هم کمک گرفتهاید؛ مثل رضا شهیدیفر.
بله، بله. رضا از اواسط فصل یک به ما اضافه شد. بههرحال یک تیم ایدهپرداز داریم که ثابت است؛ مثلا سجاد افشاریان که هم مینوشت و هم جزو تیم ایدهپردازی بود اما از اوایل فصل۳ دیگر همکاری نکرد. تعداد تیم نویسندگان اضافه و کم شده ولی تیم فکری، از اول ثابت بودهاند.
- مسابقه خندانندهشو خیلی سروصدا کرد و فکر میکنم پرماجراترین و پرحاشیهترین اتفاق برنامه بود. ممکن است از آن تیم و آن بچهها کسی با شما کار را ادامه بدهد؟
بله، حتما؛ اصلا قرارمان این بوده که بچهها روی آنتن این تجربه را انجام دهند و عضو کمدینهای خندوانه شوند و تقریبا همه آنان حضور دارند.
- گفتید سال۸۰ برای نخستین بار خندوانه را به تلویزیون ارائه دادید که رد شد. در این مدت چه سیری را طی کردید؟
خیلی ساده است. وقتی شما به ساختن فکر میکنید، به فرمولها و فرمهای گوناگون برای کارتان میاندیشید. من اصولا همیشه با خودم اینطور قرار گذاشتهام که منتظر نمیشوم تا برای کاری خبرم کنند؛ به همین دلیل است که فاز بازیگریام را کمرنگ کردهام؛ چون اصولا بازیگر خیلی خوبی نیستم و برای آنکه پیشنهاد بازی بدهند باید مدام منتظر بمانی، بعد افسرده شوی؛ دوست داری به همه ناسزا بگویی و اخلاقهای بد پیدا میکنی و حالت بد میشود (خنده).
برای اینکه مدام منتظر نمانم شروع کردم برای خودم کاردرستکردن؛ مثلا اینکه کارگردان بشوم و پروژه راه بیندازم. با این روحیهای که داشتم، یکی از آیتمهایی که به آن فکر میکردم، ساختن یک شوی تلویزیونی بود و برای اینکه فرمولهای آن را پیدا کنم، خیلی درباره شوهای فرنگی تحقیق کردم که ساختار مشخصی دارند. ما هم سعی کردیم برنامه را خیلی استاندارد برگزار کنیم؛ مثلا حتما باید یک گروه موسیقی در استودیو حضور داشته باشد و تماشاگر احساس کند در این مکان، موسیقی با او ارتباط لحظهای برقرار میکند؛ یا یک نفر به عنوان آدم اصلی همهچیز را بگرداند که اینجا رامبد است؛
کسی دیگر باید حرف مردم را بزند، پارازیت بیندازد، غر بزند و حتی خود پروژه را مسخره کند که نیماست. ضمنا برنامه حتما به تماشاگر حاضر در استودیو نیاز دارد تا تماشاگر داخل خانه احساس کند خودش در استودیو حضور دارد. خیلی جالب است که بارها در نظرات خواندهام: «تماشاگری که در استودیو نشستهای! شما نماینده مایی»! انگار مجلس است! و این خیلی جذاب است؛ کمدین و مهمان، موضوعات روز جامعه، گفتوگو و... میخواهد.
اگر بشود باید تصاویری از بیرون و خیابان و مردم هم داشت تا مردم احساس نکنند آنجا جزیرهای دورافتاده از جهان است بلکه با خودشان بگویند که این برنامه به میان ما هم میآید. همه این آیتمها را کنار هم گذاشتیم که استاندارد باشد و بعد به این فکر کردیم که کیفیت را چگونه ایجاد کنیم، چه حرفهای بزنیم و چگونه بزنیم. تمام اینها را به دست آوردیم.
- اگر شبکه نسیم راهاندازی نمیشد باز هم امکان ساخت و پخش این برنامه را داشتید؟
واقعیت این است که نمیدانم. شاید از آن پروژههایی بود که برای من به بایگانی رفته بود تا روزی اتفاق بیفتد اما به محض اینکه از شبکه نسیم مرا خواستند، این برنامه را پیشنهاد کردم. نسیم شبکه بسیار خوبیاست و در طول این ۷ـ۲۶سالی که با تلویزیون کار میکنم، واقعا مدیریتی به خوبی مدیریت این شبکه ندیدهام. خدا را شکر که مدیریت اول این شبکه و مدیریت فعلی آن بسیار درجهیکاند. خوشبختانه چنین شبکهای با این اهداف عالی راه افتاد و در را روی ما باز کردند تا بتوانیم کار کنیم.
- از اول هم زیر بار ساخت برنامه زنده نرفتید؟
هم من نرفتم و هم تلویزیون نخواست؛ چون کنترل چنین برنامهای بسیار سخت است.
- آنها چرا برنامه زنده نخواستند؟
دورهای بود که آقای ضرغامی ساخت برنامههای زنده را ممنوع کرد؛ چون در این برنامهها یکسری گاف داده بودند و حتی صحبتی شد که نود هم زنده پخش نشود. ساخت خندوانه در این دوره آغاز شد.
- برنامه جدید چه تفاوتهایی دارد؟
سعی میکنیم تازگی داشته باشیم ولی درعینحال مسئلهای هم وجود دارد و آن این است که برنامه، المانها و قالب ثابتی دارد. مثلا یکی از ویژگیهای جدید برنامه این است که اگرچه ما هفتهای ۳روز در تلویزیون برنامه داریم، بچههای تیم با خودشان قرار گذاشتهاند که شبهای دیگر در اپلیکیشن، برنامهای داشته باشیم که اسم آن را «قاچ» گذاشتهایم؛ یک قاچ خوشمزه از خندوانه. این ایده خیلی نو و جذابیاست که ارتباط ما را با مخاطب خیلی زیادتر میکند.
نکته دیگری که در این فصل داریم، مسابقه نوزادان است که خیلی اتفاق بامزهای است. در دنیا، اتفاقی به نام مسابقه نوزادان وجود دارد و ما هم قرار است در خندوانه آن را بومیسازی و اجرا کنیم. به نظرم این هم از آن اتفاقاتیاست که مخاطب خیلی دوستش خواهد داشت.
- دقیقا در«قاچ» چه اتفاقی میافتد؟
ما طبق روالی که تلویزیون برای برنامهها مشخص کرده، سکنداسکرین خندوانه را راهاندازی کردیم. بر همین اساس، علاوه بر اتفاقات برنامه که در بخش خندوانه در اپلیکیشن گذاشته میشود، به این فکر کردیم که نباید ارتباط هفتگی و مستمرمان با مخاطب، فقط به پایان هفته خلاصه شود. «قاچ» قرار است این خلأ را پر کند؛ به این معنی که ما هر شب ساعت۱۰ در یک برنامه اینترنتی که مخاطبان زیادی هم دارد، به همه قسمتهای پشت صحنه برنامه سر میزنیم، آیتمهای باحال برای آن میسازیم و با بچههایی که اینجا دارند زحمت میکشند، حرف میزنیم.
ضمن آنکه تلاش میکنیم که قاچ، نفس به نفس با مخاطب حرکت کند؛ یعنی اینکه دوربین قاچ همانجایی میرود که مخاطب میخواهد، به همان سؤالی جواب میدهد که مخاطب میپرسد و کلی هم ایده جالب برای آن داریم؛ چون بچههای تیم مدام در حال فکرکردن و اتودزدن هستند و از همین اتودزدنها، چیزهای بامزهای بیرون میآید که مخاطب هم دوستش دارد.
- برگردیم سراغ خندوانه. در بسیاری از برنامههای تلویزیونی، سراغ یک ورزشکار، خواننده یا بازیگر میروند و در واقع رفتن به سمت سلبریتیها آفتی برای برنامههای ما شده ولی شما در انتخاب مهمانها رویکردهای دیگری هم دارید؛ مثلا حشرهشناس، ستارهشناس، رئیس خانم فدراسیون چوگان و... را هم دعوت میکنید. اینها را چگونه پیدا میکنید؟
تیمی داریم که مدام در حال جستوجوست؛ مثل رئیس اتحادیه کفشسازان که خیلی جالب بود و کل برنامه درباره کفش بود و همه درگیر کفشهایشان شده بودند.
- ۳شبشدن پخشتان به چه دلیل است، کمشدن فشار کار؟
هم این و هم خستگی؛ ضمن آنکه ما داریم در ۴شب دیگر، ۳۰دقیقه برنامه زنده اینترنتی پخش میکنیم که خودش میتواند یک برنامه سرگرمی مستقل باحال باشد.
- برنامه شما اسپانسر مالی خوبی دارد و برخی جاها مدام شما را متهم کردهاند که از این اسپانسر، مستقیما هم پول میگیرید.
تلویزیون پول میگیرد و ما فقط دستمزدمان را از شبکه میگیریم.
- وقتی هم اسپانسر جذب میکنید باز همین وضعیت است؟
بله، و این بدبختی ماست! خیلی جالب است. وقتی کسی برای تلویزیون اسپانسر جذب میکند، تلویزیون ۱۰درصد آورده میدهد ولی همین را هم به خندوانه نمیدهند؛ چون معتقد هستند که این برنامه نیازی ندارد و اسپانسر برایش فراوان است. اگر از بیرون هم کسی بهعنوان رابط برای خندوانه اسپانسر بیاورد، باز هم ۱۰درصد را نمیدهند. ما فقط برآوردمان را ارائه میدهیم و آنها هم مانند همه برنامههای تلویزیونی همین مبلغ را تکهتکه میکنند و با زور و یقهگیری پرداخت میکنند؛ درحالیکه اسپانسر پول زیادی به تلویزیون میدهد. ما فقط بودجه کارمان را میگیریم؛ همین! هیچ پول اضافهتری وجود ندارد.
- از اینستاگرام یا کانالهای تلگرام هم نمیتوانید درآمد جذب کنید؟
اجازه نمیدهند. قبلا که شروع به درآمدزایی نکرده بودیم اما ۳ماه اولی که این کار را انجام دادیم یقهمان را گرفتند و آن را ممنوع کردند.
- یعنی اجازه ندارید هیچ درآمد جنبی به نام خندوانه داشته باشید؟
نه، چون برند خندوانه متعلق به تلویزیون است؛ یعنی حتی من نمیتوانم با آن تیشرت بزنم و بفروشم یا کافهای به نام خندوانه بزنم. جالب است که تعداد زیادی کافه، سوپرمارکت و میوهفروشی به نام خندوانه وجود دارد که کارشان را انجام میدهند و تلویزیون یقه آنها را نمیگیرد چون وقتی برای این کارها ندارد ولی ما طبق قوانین تلویزیون چنین اجازهای نداریم. شبکه، پول را از اسپانسر میگیرد و برآوردمان را پرداخت میکند. رقم ما هم شاید کمی گرانتر از برنامههای متداول اینچنینی باشد؛ چون برنامه ما ترکیبیاست. البته سریالها چندین برابر ما دریافت میکنند.
- یعنی هیچ برآورد ویژهای هم برای شما نمیبینند؟
نه! تازه باید در جلسه برآورد چانه هم بزنیم.
- چرا؟ با چه متر و معیاری؟ برنامه شما که پرهزینه است.
بله، کاملا. تا بهحال در این برنامه مقدار زیادی از جیب خودمان هم خرج کردهایم؛ مثلا اگر هفتهشتاد (۷۸۰) نبود باید یکسری از جوایز را از جیب خودمان میدادیم! باور میکنید جایزه مسابقه پرتاب صدمیلیونی را که ایرانسل باید میداد، به دلیل دعوای آقای... از تلویزیون با ایرانسل و خروج ایرانسل از کل برنامههای تلویزیون، خودمان دادیم؟ حتی تلویزیون هم متقبل نشد! خیلی جاها از جیبمان خرج کردهایم فقط به این دلیل که برنامه سرپا باشد.
- یعنی برخلاف تصورات و شایعاتی که وجود دارد، خندوانه آنقدرها عایدی برای تولیدکنندگان ندارد؟
خندوانه پولساز هست ولی برای تلویزیون، نه ما. ما دستمزدمان را میگیریم. بدیهیاست کسی مثل من بعد از ۲۷سال کار بهعنوان طراح، کارگردان، مجری، سرپرست تیم ایدهپردازی و... نباید دستمزدش کم باشد. خندوانه برنامه موفقی هم هست؛ پس باید از برنامه و این تیم مراقبت کرد.
- چرا در تلویزیون اینقدر کمبود برنامهساز داریم؟
نه، کمبود نداریم؛ این افراد وجود دارند ولی ما بسیاری از آنها را مایوس و خسته کردهایم، بسیاریشان را راندهایم و دیگر انگیزه کار ندارند. مثلا رضا عطاران بهعنوان یک سریالساز موفق تلویزیون چرا نباید در این رسانه باشد؟! مهران مدیری که اینهمه سال نبوده و «دورهمی» نشان داد تفاوت بین بودن و نبودنش بسیار زیاد است، چرا باید اینهمه سال غایب باشد؟ بیژن بیرنگ چرا نباید با آرامش و راحتی کار کند؟ و خیلیهای دیگر.
- مدل و جنس خودش...
دقیقا! مگر قبلا اینها اعتبار تلویزیون نبودند؟! یا رضا شهیدیفر یا دیگران؟!
- جالب است که اینها تارانده شدهاند درحالیکه نیروهای جایگزین زیادی برایشان نداریم.
نه و مدام هم دستمان خالیتر شده است.
- البته هیچجای دنیا ستارگان بیشماری در برنامهسازی ندارند ولی از همانهایی که دارند مراقبت میکنند.
آنها را نگهمیدارند و در کنارشان نیروهایی را برای آموزش میگذارند تا رشد و انشعاب پیدا کنند.
- برنامههای مشابه دیگری هم از روی برنامه شما ساخته شده که موفق هم نبودند؟
هرگز از ما مشورت نخواستند و هیچ چیزی هم از این برنامهها بیرون نمیآید! نه برنامه، موفق میشود نه خروجی خوبی دارد.
- تجربیات منتقل نمیشوند؟
دهها بار در خندوانه گفتهام ما آمادهایم با همه برنامهسازان جلسه بگذاریم و تجربیاتمان را به هم منتقل کنیم؛ ما به آنها، آنها هم به ما. ۵سال است مدام خندوانه ساختهایم؛ ۵۹۵برنامه ساختهایم و بدیهیاست که تجربیات بسیار زیادی داریم؛ اما ظاهرا برای کسی مهم نیست.
- شما که به مسائل اجتماعی توجه میکنید، گرفتار ممیزی هم شدهاید؟
بدیهیاست که تلویزیون بهعنوان یک رسانه جمعی بسیار پرمخاطب، اصولا نگران اتفاقاتیاست که در خروجی آن رخ میدهد. در کشور ما بهویژه در چندین سال گذشته اصلا یکدستی وجود ندارد؛ چه یکدستی مدیریتی، چه سیاسی، چه اجتماعی... و ما در همه این بخشها انواع و اقسام آدمهای موافق و مخالف را داریم؛ پس برخی حرفها میتوانند در این رسانه باعث آشوب شوند.
مدیران ما هم طبعا میترسند که این ریتم از وضعیتی که هست- دستکم از لانگشاتی (نمای دوری) که آن را نگاه میکنیم- خارج شود؛ پس مدام سعی در مراقبت دارند تا مبادا چیزی گفته شود که همهچیز را به هم بریزد؛ مثلا جملهای که ممکن است به یک قوم یا شهر یا اصلا ناگهان به یک طیف سیاسی بربخورد؛ به همین دلیل مدیران رسانه خیلی محافظهکار میشوند.
این درجه از محافظهکاری همیشه به این منجر میشود که هر کس حرفی بزند، تعابیر گوناگونی از آن بکنند و خواستار حذفش شوند. شاهد بودهام مدیران پخش که وظیفهشان مدیریت مضمونی یک برنامه یا سریال است، گاه دچار این شک و تردید میشوند که فلان جمله یا مضمون دردسرساز است یا نه و درنهایت به این نتیجه میرسند که حذفش کنند. این اتفاق میافتد.
- تولید چنین برنامهای قطعا دشواریهای زیادی دارد و تهیهکنندهای همراه میطلبد. تأثیر سیدعلی احمدی در خندوانه چقدر است؟
زیاد! ببینید، همانطور که گفتید خندوانه برنامه سختیاست که نزدیک به دهها نفر برای تولید آن زحمت میکشند و مخاطب فقط خروجی نهایی را میبیند. چنین برنامهای عملا از چندین برنامه مختلف تشکیل شده؛ اتفاقات و طراحیهای داخل استودیو دارد؛ آیتمهای زیاد و متنوع باید برای آن ساخته شود؛ مهمانان متعدد و زیاد داخل استودیو باید دعوت شوند که هرکدام نکاتی دارند؛ تولید هر قسمت آن چندین ساعت طول میکشد؛ مسائل مالی و اسپانسری پیچیدهای دارد و از همه مهمتر، تولید چنین برنامهای نیاز به تعاملات پیوسته و گسترده با شبکه و سازمان دارد. در واقع اگر تهیهکننده قدرتمندی پشت صحنه برنامه وجود نداشته باشد، خیلی از این بخشها میتواند دچار مشکل شود.
سیدعلی احمدی خیلی دوست، رفیق و همراه است؛ بهمعنای واقعی کلمه با بچهها رفیق است. ایشان با اینکه در فصل سوم به برنامه اضافه شد و طراحی من برای خندوانه، از چند سال قبل از آن شکل گرفته بود اما بهسرعت با مدیریت دوستانه و هوشمندانه با برنامه همراه شد و چیزهایی را به خندوانه اضافه کرد. اصولا خندوانه محل رفاقت آدمهای باحال در پشت صحنه است؛ واقعا اگر اینطور نبود، برنامهای با این حجم از کار و ایده جدید و متفاوت، نمیتوانست تا این حد موفق شود.
- درباره نحوه انتخاب مهمانان خیلی از برنامههای تلویزیونی، درست یا غلط حرفوحدیثهای مختلفی در فضای مجازی یا حتی توسط اهالی هنر و رسانه مطرح شده اما این حرفها درباره خندوانه خیلی کم بوده است. در این مورد خود شما نظارت کامل دارید؟
حتی میشود گفت اصلا نبوده است! همه کارهای ما خیلی شفاف است؛ از دعوت مهمانان داخل استودیو گرفته تا مهمانانی که قرار است با آنها معاشرت کنیم و مخاطب، حال خوبی پیدا کند. اصولا همهچیز در خندوانه واقعیاست؛ یعنی اگر میگوییم که مخاطبان برای حضور در استودیو در اپلیکیشن ثبتنام کنند، واقعا مخاطبان را از میان آنها انتخاب میکنیم و اجازه نمیدهیم پسرخاله و دخترخاله فلانی، مهمان به برنامه بیاورد. همین باعث شده است که مخاطب هم به ما و چیزی که میگوییم اعتماد کند.
در دعوت مهمانها هم سعی میکنیم سراغ خیلی از حوزهها برویم و محدودیت خاصی نداشته باشیم. اصولا قرار است آدمهایی را جلوی دوربین بیاوریم که مردم از معاشرت متفاوت ما با آنها لذت ببرند؛ یعنی مخاطب میداند که حتی اگر یک گیاهشناس یا متخصص طب سنتی هم به برنامه میآید، قرار است حرف تکراری نشنود و شاهد یک گفتوگوی جذاب باشد. همین نگاه هم باعث شده است که مهمانان با روی باز دعوت خندوانه را بپذیرند.
- یک اتفاق حیرتانگیز
در شروع یکی از برنامههای فصل دو، خانمی حدودا ۳۰ساله دست بلند کرد و گفت: «امروز نخستین سالروز پخش خندوانه است». ما از این موضوع بیخبر بودیم و بچهها بررسی کردند، دیدند درست است و کیک و جشن گرفتیم. از همانجا هم ایده کیک و جشن پیش آمد. آن خانم خواست بعد از ضبط با من حرف بزند و توضیح داد:
«پسری یکساله داشتم. بعد از دیدن نخستین قسمت برنامه که آن را خیلی هم دوست داشتم، بچهام در اثر سوختگی با آب جوش فوت کرد و دلیل اینکه تاریخ سالگرد برنامه را به یاد داشتم، همین اتفاق بود». من کلا موقعی که حرف میزد شوکه بودم اما او به من گفت: «نگران نباش! حالم خوب است. ببین! امشب سالگرد پسر من است اما من اینجا هستم. فقط خندوانه توانست مرا سر پا نگه دارد. هر شب برنامه شما را میدیدم».
- اهمیت شادبودن
اصولا برای من موضوع خندیدن و شادکردن و شادبودن بسیار مهم است؛ در نتیجه روزی که فکر میکنم سال۸۲ بود، با دکتر عباس اردکانیان که دکتری اوقات فراغت دارد، موضوع را مطرح کردم و گفت: «چه جالب»! ایشان فرنگ درس خوانده و بسیار منضبط است. بعد از ۴ـ۳ماه مرا به دفترش دعوت کرد. تا آن زمان فقط طرح موضوع کرده بودم اما در دفتر ایشان کوهی از مقاله، کتاب و... بود. بیش از ۲هزار مقاله در جهان درباره موضوع خنده تولید شده است؛ آن هم به وسیله مؤسسات بسیار معتبر.
گفت: «فکرش را نمیکردم که چنین اتفاقی بیفتد! موضوع بسیار مهمیاست و ما هیچ چیزی درباره آن نمیدانیم. حاضرم با تو همکاری کنم تا مقالهها را ترجمه کنیم و هر حمایت علمیای هم که لازم باشد، انجام میدهم». من هم با خواندن مقالات متوجه شدم که قضیه بسیار جدیاست. اینها با هم ترکیب شدند؛ یعنی موضوع شادبودن و خندیدن با موضوع یک برنامه تلویزیونی کنار هم قرار گرفتند که شد خندوانه.
- عمل به وعدهها
بینندههای خندوانه متوجه میشوند آنچه در این برنامه رخ میدهد، سفارشی نیست. در کنار اینها راستگویی و صداقتی که سعی میشود رعایت شود و وعدههایی که به سرانجام میرسد و عملیشدنش نشان داده میشود، کمک بسیاری میکند که مخاطب این برنامه با آن احساس نزدیکی داشته باشد. در کنار اینها آیتم موسیقی، رنگ و... هم مخاطب را جذب میکند.