البته از پارک تنها نامش مانده و خبری از آن محوطه سرسبزی نیست که لقب نخستین پارک تهران را گرفت و اعتمادالسلطنه دربارهاش نوشت: «... وپارک جناب مستطاب میرزاعلیخان امینالدوله که حقا در روح و ریحان با جنت نعیم سهیم است.»
در چوبی ورودی قدمت زیادی دارد و شاید اگر جان داشت راوی اتفاقات و اشخاص زیادی از این خاندان بود؛ از علیخان امینالدوله که لقب نخستین اصلاحطلب را در ایران از آن خود کرد تا پسرش محسن امینالدوله که چیزی از جسارت پدر به ارث نبرد و در دوران مشروطه، پناهندگان به باغش را تسلیم محمدعلیشاه کرد.
و البته همسر پرجربزهاش فخرالدوله خانم که رضاخان قزاق در وصفش گفت: «این طایفه یک و نیم مرد داشت. یکش فخرالدوله و نیمش، آغامحمدخان.» به بهانه این محله و سردر قدیمی، زندگی امینالدوله را مرور میکنیم که برای ایران تلاش کرد، هرچند برخی تلاشهایش ناکام ماند و خودش هم از اصلاح امور، ناامید. آن قدر که «لرد کرزان» در خاطرات خود علیخان امینالدوله را فردی وطندوست اما ناامید از اصلاح آن توصیف میکند.
امینالدوله در زمان ناصرالدینشاه پیشکار آذربایجان بود. البته پیشکاری که نوعی تبعید محسوب میشد. او قبل از اینکه به آذربایجان برود، ملازم ناصرالدینشاه در سفرهای فرنگیاش بود. ناصرالدینشاه اردیبهشت 1275سر روی خاک گذاشت، پسرش مظفرالدین میرزا به تخت نشست. ولیعهدی مریض احوال عرضه و جنم پدر را نداشت، اما همدردی میدانست و در جریان عقبماندگی ایران بود و تأکید داشت باید به سرعت اوضاع بسامان شود و اصلاحات آغاز. مردم هم که بعد از داستان تحریم تنباکو تکانی خورده بودند و حواسشان به مسائل کشور جمع شده بود به این همدردی شاه دل خوش کردند.
شاه هم چون امینالدوله را مرد نیکو و خیرخواهی میدانست او را از آذربایجان به تهران آورد و صدراعظم کرد. البته قبل از علیخان امینالدوله، امینالسلطان یک سالی صدراعظم بود و برای همین بین امینالدوله و او جدل و دعوای پنهانی شکل گرفت.
امینالدوله به تهران آمد و وقتی شاه را موافق اصلاحات دید، برنامههایی برای تهران و ایران ریخت. او دلیل اصلی عقبماندگی در ایران را آشفتگی در زمینه قانون و اجرای آن میدانست. برای همین نخستین فکرش ریختن یک قانون درست و حسابی برای اداره کشور بود و گرفتن پذیرش آن از طرف شاه. او تلاشهایی هم در جهت جلوگیری از رشوه و ستمگری حکمرانان و درباریان داشت.
یکی از اقدامات مهم آن هم فراخواندن حاجیمیرزاحسن رشدیه به تهران بود. میرزاحسن به سبک کشورهای پیشرفته چندباری در تبریز مدرسه راه انداخت تا مردم جای مکتب، بچهها را به مدرسه بفرستند و ناموفق بود. حتی او را به خارج از کشور راندند. رشدیه به تهران آمد و مدرسه را به راه انداخت. امینالدوله هم شاه را به مدرسه برد و از او و دیگران 36هزارتومان پول برای گسترش مدرسه گرفت. مردم هم که دیدند شاه و صدراعظمش مدرسه را دوست دارند با میل و رغبت، بچههایشان را به مدرسه فرستادند.
- مقرری شاه بسامان شود، بعد بقیه...
جالب اینکه اوایل روی کار آمدن مظفرالدینشاه و صدراعظمی علیخان امینالدوله، روزنامه حبلالمتین گفتوگویی را که بین شاه و علیخان رد و بدل شده بود، چاپ میکند. ناگفته نماند که امینالدوله از طرفداران گسترش روزنامه و جراید بود. در حبلالمتین آمده که مظفرالدینشاه به امینالدوله تأکید میکند ایران از دولتهای دیگر عقب افتاده و هرچقدر زودتر برای اصلاحات اقدام کنیم، باز دیر است. برای همین هیچگونه تعلل و تاملی جایز نیست و باید دو اسبه تاخت تا به منزل رسید.
بعد هم تأکید میکند «ما خود سبب تعلل و تامل شما را در اجرای اصلاحات میدانیم که به ملاحظات اختیارات مطلقه ماست. این نکته را خودمان کاملا دانستهایم و هرگاه رضا به محدودیت خود نبودیم، چنین تکلیفی به شما نمینمودیم.» بعد هم میگوید با کمال اطمینان به شما امر میکنیم که با قوت قول و استقامت رأی و اندیشه به اصلاحات لازمه، بپردازید حتی اگر منافی اختیارات مطلقه ما باشد!
این نامه نشان میدهد شاه برای همه نوع اصلاحاتی پشت صدراعظم خود ایستاده بود. این درخواست جالب و عجیب شاه و تا این حد همراهی او برای ایجاد اصلاحات در آن زمان بیسابقه است و امینالدوله هم در جوابش میگوید، این اصلاحات باید از اداره مالیه کشور شروع شود و برای این کار از داخل نمیتوان قرض کرد و سعی دارد از کشور بیطرفی مثل بلژیک قرض کند... بگذریم. بگذریم و فقط یادمان بماند که انگار کلمه «اصلاحات» و «اصلاحطلبی» با صدراعظمی علیخان امینالدوله بیشتر باب شد و از همان موقع دغدغه قانون بوده.
- برنجکاری بعد از صادرات!
عمر صدارت امینالدوله بهدلیل همین اقدامات کوتاه بود. در «تاریخ بیداری ایرانیان» آمده که بدخواهان از همه طرف به دروغگویی پرداختند و هرکسی را که توانستند دشمن امینالدوله کردند. این بدخواهان هم همان مقربان دربار بودند که جیره و مواجبشان کم شده بود و عدهای دیگر هم دل خوش کردند به وعدههای امینالسلطان؛ مثلا محسنخان مشیرالدوله به شاه گفت اگر امینالدوله یکماه دیگر سر کار بماند، حکومت قاجار را برمیاندازد.
عدهای دیگر هم گفتند تا به حال شاه به رعیت مواجب میداد و حالا طوری شده که رعیت به شاه مواجب میدهد! همین یعنی امینالدوله میخواهد دودمان را به باد بدهد. داستان هم از این قرار است که صدراعظم لایحهای را نزد شاه میبرد و میگوید: «نخست باید ماهانه شده به اندازه باشد تا بتوان به دیگران هم ماهانه به اندازه داد.» همین میشود که بانگ وااسفای اطرافیان بلند میشود که امینالدوله سودای براندازی قاجار را دارد و نشستن خودش برتخت.
عدهای هم قرآن بهدست جلوی شاه میروند و عجز و لابه میکنند و گله امینالدوله را. همین میشود که او را سال 1278از کار برکنار میکنند و امینالسطان را به جایش مینشانند. او هم به لشتنشا میرود و به کشاورزی مشغول میشود! میگویند برنج امینالدوله را نخستین بار او کاشت و به این نام مشهور شد.
مانند پیچ یا یاس امینالدوله که برای نخستین بار به ایران آورد. امینالدوله بعد از ازدواج پسرش محسنخان با فخرالدوله (دختر مظفرالدینشاه که علی امینی را به دنیا آورد؛ نخستوزیر محمدرضا پهلوی) بخش لشتنشا شهر رشت را که 42پارچه آبادی حاصلخیز بود با پرداخت هدیهای از شاه گرفت؛ آبادیهایی حاصلخیز برای کاشت برنج. برای همین میتوان این حدس را زد که امینالدوله نشاء برنج امینالدوله را در همین زمینها برای نخستین بار کاشت.
- پسری که مانند پدر وطندوست نبود
اما برسیم به پارک امینالدوله که همان ابتدا ذکرش رفت. پارکی که شاهد اتفاقی شوم بود، آن هم برخلاف روحیه صاحبش. این پارک را امین الدوله ساخت و بعد هم رسید به پسرش محسنخان. محسنخان امینالدوله بویی از صلابت پدر نبرده بود، اما چون فخرالدوله همسر او بود، توانست ارث پدر را حفظ کند.
در زمان محسن امینالدوله این پارک یک اتفاق تاریخی مهم بهخود دید. وقتی محمدعلیشاه مجلس را به توپ بست، بعضی از نمایندگان و روزنامهنگاران مشروطهخواه گریختند و به پارک امینالدوله پناه آوردند و تلفنی ماجرا را به محسن امینالدوله گفتند. او از ترس شاه، مخفیگاه مشروطهخواهان را لو داد و عملههای شاه هم آمدند و با وضع بدی همه را به باغشاه بردند.
همین شد که دیگر مشروطهخواهان تره هم برای محسن امینالدوله خرد نکردند و بعد از انقلاب مشروطه هم هیچ کار دولتی به او نسپردند. اما همسر او، فخرالدوله همیشه خوشنام و نیکوکار بود و به یادبود پدر شوهر خود؛ علی امینالدوله، مسجدی را روبهروی پارک امینالدوله ساخت.
- اقداماتی که ناکام ماند...
امین الدوله در ایام کوتاه صدارت خود سعی کرد اصلاحاتی داشته باشد و چون علاقهمند به اندیشه امیرکبیر و حاجمیرزا حسینخان سپهسالار بود، خواست طرحهای روی زمینمانده آنها را پیش ببرد.
ازجمله دغدغههایش اداره منظم مالیه و گمرک بود.
او حامی و پشتیبان چاپ و رشد روزنامهها بود و تعدادشان را بیشتر کرد.
از ایجاد دبستانها پشتیبانی کرد.