تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۰:۴۴

خانه فیروزه‌ای > «زمین اگر چشم داشت بزرگواری تو این‌سان غریب نمی‌ماند

...اي معنويت نامحدود

زود است حتي در زمين

نام تو برده شود

زمين فقط

پنج تابستان به عدالت تن داد

و سبزي اين سال‌ها

تتمه‌ي آن جويبار بزرگ است...»1

حكومت تو چه کوتاه بود. مثل نسيمي آمدي، وزيدي و رفتي. انگار به‌قول سلمان هراتي، زمين اصلاً بيش‌تر از اين هم ظرفيت اين‌همه پاکي، اين‌همه عدالت را نداشت. دنياي ما عادت کرده بود به ريخت‌وپاش. عادت کرده بود به ظلم. عادت کرده به...

دنيا براي درك تو، بايد خودش را ارتقا مي‌داد و براي نگه‌داشتن تو، بايد توانش را بالا مي‌برد. آخر نمي‌شد تو باشي و از عدالت خبري نباشد. نمي‌شد تو باشي و واليان هر کاري دلشان مي‌خواست بکنند. نمي‌شد تو باشي و دست‌ها  به راحتي بدزدند، چشم‌ها خودشان را به نديدن بزنند، صداها در گلو بمانند، فقيرها در گوشه‌هاي تاريک بميرند...

مگر نه اين‌كه قرن‌ها بعد، درباره‌ات گفتند كه به‌خاطر شدت عدالتش در محراب عبادتش به قتل رسيد2. سلام بر تو، روزي كه به دنيا آمدي و روزي كه چشم بر دنيا بستي.

 

 

1. سلمان هراتي. «از آسمان سبز». سطرهايي از شعر «صبح انعكاس لبخند توست»

2. تعبيري از «جرج جرداق»، اديب مسيحي لبناني

 

 

عكس: اثر محمدعلي حليمي/ آرشيو عكس همشهري