همشهری آنلاین: احیای ارزش‌های برادری در سیاست،فعالیت هسته‌ای ایران و ... از جمله موضوعاتی بود که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های یکشنبه-۱۳ خرداد-جای گرفتند.

کيومرث اشتريان . استاد دانشگاه تهران در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«حفره‌هاي استثماري مقررات»نوشت:

در نظام سياست‌گذاري ما حفره‌هايي وجود دارد که ضعيف‌ترين اقشار به بي‌رحمانه‌ترين شکل مورد استثمار و تعدي قرار مي‌گيرند؛ رانندگان، باربران، خدمتکاران، کارگران و... از اين دسته هستند و بي‌راه نيست که سر به اعتراض برداشته‌اند. قانون و مقررات جلوه‌هاي حقوقي سياست‌گذاري هستند که معماري سياسي- اجتماعي دولت‌‌ها هستند. در اين معرکه بده‌بستاني صورت مي‌گيرد، امتيازاتي داده مي‌شود، عوارضي اخذ و تکاليفي انجام و تعهداتي سپرده مي‌شود. در اين قرارداد اجتماعي و اين بازي بزرگِ قدرتِ سياسي بازيگراني خواسته و ناخواسته، آگاهانه و ناآگاهانه درگيرند. اگر اين قرارداد اجتماعي ناقص باشد، هر آنکه قدرت بيشتري داشته باشد، در اين معرکه گليم خويش از آب برمي‌گيرد و هرکه ضعيف‌تر باشد همه هستي خويش را بربادرفته مي‌بيند. اين معرکه به «نزاع دسته‌جمعي» شبانه‌اي مي‌ماند که ضعيف‌ترين‌ها قرباني مي‌شوند بدون آنکه در اين معرکه عملا مجرمي شناخته‌شده وجود داشته باشد. در «نزاع دسته‌جمعي» نمي‌توان قاتل را پيدا کرد و خون گم مي‌شود. به مثال‌هاي زير توجه کنيد:

يکم: شرکتي در فرايند خصوصي‌سازي واگذار مي‌شود؛ فروشنده دولت است و خريدار يک سرمايه‌گذار. قرارداد فروش به‌خوبي تنظيم نشده و در قرارداد آمده است که حقوق کارگر شرکت واگذار‌شده پرداخت مي‌شود، غافل از اينکه کارگر فقط حقوق نمي‌گيرد، بلکه رفاهيت، عائله‌مندي، پاداش و... هم دريافت مي‌کند. همين غفلت سبب مي‌شود کارگر بخش زيادي از حقوق خود را ازدست‌رفته ببيند. موضوع رسانه‌اي مي‌شود. سازمان برنامه و بودجه در يک اظهار‌نظر غيرحقوقي مي‌گويد اين تعهدات بر عهده خريدار است، اما خريدار از نظر حقوقي دست بالا را دارد و حتي حقوق ماهانه کارگران را نمي‌دهد. کار به منازعات بي‌حاصل، درازدامن و زمان‌بر ديوان‌سالاري مي‌کشد و حاصلي براي کارگر ندارد. او در اين حفره‌هاي تاريک گرفتار آمده است.

دوم: بنا به مصالحي امتياز آژانس‌هاي مسافرتي درون‌شهري به شمار خاصي از شهروندان داده مي‌شد. ريشه‌هاي نخستين اين واگذاري، ارزشي و درخور احترام بود، هرچند نبايد ارزش‌ها را به چنين موضوعاتي گره مي‌زديم. اين شهروندان اغلب امتيازات خود را به ديگران فروختند. صاحبان جديد آژانس‌ها عموما با دراختيارداشتن چند خط تلفن و يک دفتر محقر و بدون استاندارد کار خود را دنبال مي‌کردند و کميسيون 20 درصدي از رانندگان مي‌گرفتند و به قيمت استثمار رانندگان به درآمد‌هاي انبوه چندده‌ميليوني در ماه دست مي‌يافتند؛ بدون پرداخت حق بيمه و امور رفاهي رانندگان. صداي رانندگان براي سال‌ها به گوش کسي نمي‌رسيد. آنها در حفره‌هاي تاريک مقررات‌گذاري ما گم شده بودند تا اينکه به مدد فناوري اسنپ و تپسي و مانند اینها تا حدودي نجات يافتند.

سوم: باربران راه‌آهن که بار مسافر را از ايستگاه تا پارکينگ تاکسي‌ها مي‌برند، پنج‌ هزار تومان دستمزد مي‌گيرند. اما دستمزد را به آنها نمي‌دهيد، بلکه به «شرکت» مي‌دهيد. مي‌پرسيم شرکت چيست مي‌گويند امور خصوصي‌سازي شده و باربري را به شرکت‌ها برون‌سپاري! کرده‌اند. نتيجه آنکه از پنج هزار توماني که بايد به آنها داده شود، دو هزار تومانش مي‌پَرَد يعني حدود 40 درصد! مي‌پرسم آيا اين شرکت شما را بيمه مي‌کند، مي‌گويند نه خودمان بيمه پرداخت مي‌کنيم. باز هم استثمار پايين‌ترين طبقات در حفره‌هاي تاريک مقررات‌گذاري.

چهارم: پرداخت‌هاي روزانه ما از طريق دستگاه‌هاي «پوز» انجام مي‌شود، اين دستگاه‌ها عملا در انحصار چند شرکت بزرگ است که به‌مثابه نمايندگي فروش کارت‌خوان براي بانک مرکزي و شرکت‌هاي آن عمل مي‌کنند. سالانه ميلياردها تومان سود اين شرکت‌هاست. هزينه اين تراکنش‌ها را بانک‌ها پرداخت مي‌کنند، چيزي در حدود دو هزار ميليارد تومان در سال. بانک‌ها هم اين هزينه را از مردم مي‌گيرند به‌مثابه هزينه تمام‌شده خدمات. در خاموشي بزرگ، هزينه‌اي هنگفت از جيب مردم مي‌رود درحالي‌که «کيف پول» و شرکت‌هاي فناوري مالي راه‌حلي مناسب براي اين هزينه بزرگ فراهم کرده‌‌اند، اما مقررات‌گذاري رانتي مانع تحقق اين مهم است.

پنجم: آموزشگاه‌هاي رانندگي هرساله هزينه‌هاي هنگفتي را بر مردم تحميل مي‌کنند و خود نيز مورد استثمار رانتي قرار مي‌گيرند، چراکه نوع مقررات‌گذاري و اعطاي مجوز به آنها به‌گونه‌اي تنظيم شده که بايد «بالاسري» به شرکتي بدهند که خود را در زير ظواهر دولتي پنهان کرده است.

ششم...

از اين نمونه‌ها فراوان مي‌توان نشان داد که در زير لايه‌هاي اجتماع فريادهاي خفته‌اي را پنهان کرده است که آتش زير خاکسترند. اين نمونه‌ها نمود رسانه‌اي ندارند، در شبکه‌هاي اجتماعي ديده نمي‌شوند، سخنگو ندارند، معمولا فقيرترين اقشار جامعه‌اند، اما کافي است يکي، دو نمونه اعتراضي ببينند تا از خواب بيدار شوند.

دولت بايد هرچه‌سريع‌تر با تشکيل ستادي به شناسايي و رفع و رجوع اين بي‌عدالتي‌ها بپردازد. گفت‌وگوهاي چندجانبه را در عرصه عمومي دنبال کند و سره را از ناسره جدا کند، چراکه در اين ميان به اعتراض‌های زياده‌خواهانه نيز دامن زده مي‌شود و دولت مجبور مي‌شود به خواسته‌هاي ناحق نيز تن دردهد. تنها راه چنين چالش‌هايي رسانه‌اي‌کردن موضوع و نشان‌دادن حق از ناحق براي مردم است تا بتوان به مطالبات استثمارشدگان پاسخ داد.

البته راه‌حل اساسي ريشه‌کني اقتصاد سياسي رانتي-دولتي- استثماري است که در زير لايه‌هاي سنگين سياسي سنگر گرفته است.

  • احياي ارزش‌هاي برادري و برابري

سيدرضا اكرمي در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:

هنوز يك دهه از انقلاب نگذشته بود كه برخي روحانيون تصميم گرفتند به دليل اختلاف نظرهايي كه در تشكل جامعه روحانيت مبارز ايجاد شده‌بود، ‌راه جدايي پيش گيرند و تشكل مجمع روحانيون مبارز را تشكيل دهند. پس از اين اتفاق بود كه امام خميني(ره) خطاب به روحانيون توصيه‌نامه‌اي نوشت كه به منشور برادري شهرت يافت؛ منشوري كه توصيه‌هاي آن با گذشت چند دهه همچنان براي مردم و مسوولان كارساز است. ما روح‌الله الموسوي‌الخميني را امام مي‌دانيم هم در گذشته و هم در حال و هم در آينده چرا كه ...

امام به گونه‌اي سخن مي‌گفت كه فراتر از زمان بود. از همين روي هميشه و در همه زمان مي‌شود از بيانات و رهنمود‌هاي امام استفاده كرد. منشور برادري امام دايره‌المعارفي است كه اگر امروز واقعا به آن توجه شود بسياري از كدورت‌ها و كينه‌ها از بين خواهد رفت. امام نه‌تنها در اين منشور برادري بلكه در فرازهاي مختلفي از سخنراني‌هاي‌شان به فضاي ارزشي برادري‌ها و برابري‌ها تاكيد داشتند. ارزش‌هايي كه احياي آن لازمه امروز ما است. هر چه جلو مي‌رويم و زمان مي‌گذرد، هم به دليل وجود ارتباطات و هم به دليل افزايش اطلاعات ونيازمندي‌هايي كه جز با ارتباطات و اطلاعات ميسر نمي‌شود به اين جمع‌بندي مي‌رسيم كه امروز بيشتر از ديروز نيازمنديم و فردا بيشتر از امروز نيازمند. در چنين شرايطي يك حقيقت مي‌تواند افراد را به هم نزديك و يك تشكيك، تشتت و ترديد فاصله‌ها را افزون كند. از همين رو تاكيد بر ارزش‌هاي برادري و برابري كه امام بر آن باور داشتند و از آن ياد مي‌كردند در زمانه حال بسيار به كار خواهد آمد. در همين راستا بايد اول بر آگاهي و دانايي خود بيفزاييم و دوم اينكه دشمنان‌مان را بهتر بشناسيم و از آنها فاصله بگيريم تا خدشه‌اي به وحدت و انسجام ما وارد نشود. در اين راه نبايد تفاوتي ميان مسوولان و مردم قائل بود. در اين راه هر فردي مي‌تواند كارساز باشد و تك‌تك ما اگر به اين راه بي‌تفاوت باشيم، مي‌توانيم در اختلافات اثر بگذاريم. ما بايد ملت و امت و مكتب را در كنار هم قرار دهيم. پيرو مكتب باشيم. در ميان امت اتحاد ايجاد كنيم و واقعا ولايت را رهنمود زندگي خود قرار دهيم.

اتحاد و وحدت و همدلي از نقاط كانوني گفتمان امام در دهه ٦٠ بود. در همه سال‌هاي پس از انقلاب امام خميني به واقع بر روي اتحاد تاكيد داشتند و به‌شدت از تفرقه و تقابل بيزار بودند و همواره توصيه مي‌كردند در همه كار اتحاد را در نظر گرفته و از تقابل بپرهيزيم.

وصيتنامه عبادي- سياسي حضرت امام هم منشور ٢٩ صفحه‌اي است كه در جاي جاي آن بر موضع اتحاد و وحدت تاكيد شده است. البته فراز آخر وصيت امام هم بسيار دلچسب و دل‌نشين است. آنجايي كه مي‌فرمايند «اكنون با دلي آرام و قلبي مطمئن و روحي اميدوار به رحمت الهي از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوي جايگاه ابدي سفر مي‌كنم.» اين فراز تا پايان بسيار دلپذير ودلچسب است. امام سمبل رحمت الهي بود و همواره توصيه مي‌كردند در همه زندگي خدا را در نظر داشته‌ باشيم؛ توصيه‌اي كه هم‌پاي توصيه به وحدت و اتحاد مي‌تواند در شرايط امروز براي مردم و مسوولان بسيار كارساز باشد.

  • راز هسته‌های مقاومت در منطقه

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

«قدرت منطقه‌ای ایران» از جمله موضوعاتی است که بی‌اغراق هر روز درباره آن لااقل یک مقاله در سطح نشریات و سایر رسانه‌ها نوشته می‌شود و اغلب این مقالات نیز توسط مخالفان جمهوری اسلامی نوشته می‌شوند و از این رو در پشت طرح بحث قدرت منطقه‌ای ایران، دشمنی مرموزانه‌ای وجود دارد. البته این که ایران دارای اقتدار منطقه‌ای است، جای بحث ندارد. اما میان آنچه دشمن از آن یاد می‌کند با آنچه درباره ایران صدق می‌کند تفاوت بنیادین وجود دارد و اساساً دو چیز است. در این باره گفتنی‌هایی وجود دارد:

1- بعد از شکستی که به واسطه 8 سال دفاع مقدس ملت ایران بر دشمنان اسلام تحمیل شد، آنان متوجه قدرت جمهوری اسلامی شده و در صدد برآمدند تا ریشه‌های انقلاب اسلامی را از ایران برکنند و از این رو بود که «کاسپارواینبرگر» وزیر دفاع آمریکا در دوره دوم ریاست جمهوری رونالد ریگان با صراحت از لزوم خشکاندن ریشه ملت ایران سخن گفت. حضرت امام خمینی با درک توطئه روزافزون آمریکا و عوامل آن علیه انقلاب اسلامی و ملت‌های منطقه از لزوم به وجود آمدن «هسته‌های مقاومت» در تمامی جهان سخن گفته و در تاریخ دوم آذرماه 1367 به یک راهبرد اشاره و فرمودند: «باید بسیجیان جهان اسلام در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند و این شدنی است، چرا که بسیج منحصر به ایران اسلامی نیست. باید هسته‌های مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد... شما در جنگ تحمیلی نشان دادید که با مدیریت صحیح و خوب می‌توان اسلام را فاتح جهان نمود».

آنچه بعدها در منطقه پیش آمد بر دقت نظر حضرت امام صحه گذاشت. برابر اسناد، نئوکان‌های آمریکا از میانه دهه 1370 یعنی حدود 8 سال پس از فراخوان امام راحل از مسلمانان جهان برای تشکیل هسته‌های مقاومت، از یک توطئه حساب شده پرده برداشتند. در این سالها یک کمیته 300 نفره از متخصصین برجسته آمریکایی به ریاست «پل ولفوویتس» در نیروی دریایی آمریکا مشغول رایزنی پیرامون جزئیات طرحی بودند که با پیروزی جرج بوش دوم در انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 به اجرا گذاشته شد. خلاصه این طرح این بود: «تجزیه کشورهای غرب آسیا» که با دو دستور کار یعنی راه‌اندازی انقلاب‌های مخملین و اشغال مستقیم نظامی دنبال می‌شد به زودی کشورهای مختلفی در معرض دو لبه این طرح قرار گرفتند و بعضی دچار آسیب جدی گردیدند.

2- وقتی طرح آمریکا برای تغییر جغرافیای غرب آسیا دنبال می‌شد، در ایران دو نوع برخورد وجود داشت. یک برخورد مبتنی بر پذیرش شرایط بود یعنی افراد، گروه‌ها و حتی دستگاه‌هایی در ایران از یک طرف با بروز انقلاب‌های رنگی در کشورهای آسیایی همراهی کرده و به آن نام «توسعه دموکراسی» دادند و حال آنکه آنچه در گرجستان (2003) اوکراین (2004) و قرقیزستان(2005) و... پیش آمد، کودتای سیاسی بود که با هزینه کم آمریکا و کارگزاری نیروهایی در داخل این کشورها به وقوع می‌پیوست. وقتی قضیه اشغال نظامی کشورهای افغانستان و عراق توسط آمریکا نیز پیش آمد، نیروهایی در داخل ایران توصیه کرده و بر اساس آن اقدام هم کردند که بله چاره‌ای جز همراهی نداریم در واقع در این ماجرا همان کاری را کردند که رضاخان ذلیلانه در جریان تهاجم مشترک قوای متفق و متحد به ایران انجام داد. یعنی «بی‌طرفی» و این در حالی بود که از یک سو برخلاف زمان رضاخان این بار نه ایران که کشورهایی در همسایگی ایران در معرض تهاجم نظامی غرب قرار گرفته بودند و از سوی دیگر نام این کار در این زمانه بی‌طرفی نبود و در واقع آقایان در مجلس و دولت ایران را دعوت به تسلیم در برابر غرب می‌کردند و بر آن اصرار داشتند. اما در مقابل این نگرش و راه‌حل ذلیلانه، رهبر معظم انقلاب اسلامی همه را به نسخه حضرت امام یعنی «تشکیل هسته‌های مقاومت در جهان اسلام» توجه داده و خود دست به کار مدیریت، سازماندهی و تغذیه آن شدند. حضرت امام خامنه‌ای -دامت برکاته- در مواجهه با انقلاب‌های رنگین ملت‌ها و دولت‌ها را به مقابله فراخوانده و بالاخره موفق شدند ماشین این به اصطلاح انقلاب‌ها را از کار بیندازند. در مواجهه با اشغال نظامی افغانستان و عراق نیز، رهبری ملت‌های منطقه و بخصوص برادران افغانستانی و برادران عراقی را به مقابله فراخواندند و در عمل هم موفق شدند با کمک ملت‌های این دو کشور اهداف آمریکا و انگلیس در حمله به عراق را به شکست بکشانند.

وقتی امروز به قضاوت و داوری می‌نشینیم در می‌یابم که اگر به نسخه ذلت‌بار بعضی از جریانات سیاسی مرعوب در دو  ماجرای انقلاب‌های رنگی و تسخیر نظامی کشورهای منطقه توسط آمریکا- که ظاهری دلسوزانه هم داشتند- عمل می‌شد امروز ملت‌های منطقه زیر سیطره نظامی آمریکا دست و پا می‌زدند و حال آنکه رهبری انقلاب در یک دوره کوتاه موفق شدند با هزینه‌های کم توطئه سیطره دوباره آمریکا به منطقه را با شکست مواجه گردانند. در واقع نسخه‌ «هسته‌های مقاومت در جهان اسلام» که در دوم آذر 1367 توسط حضرت امام نوشته شد، با کارگزاری و مدیریت رهبری معظم انقلاب توانست پیش از آنکه دشمن دست به کار شود زمین و  فرصت‌ها را از او بگیرد.

3- نظریه یا دکترین «هسته‌های مقاومت جهان اسلام» بر مبنای دینی استوار بوده و تفسیر عینی «محمد  رسول‌الله والذین معه  ‌اشداء علی الکفار رحماء بینهم (29 سوره فتح) است. در واقع وقتی کشوری براساس یک تعهد دینی به آماده‌سازی ملت‌ها و دولت‌های دیگر برای دفاع از خود در برابر هجوم کفار اقدام می‌نماید وظیفه برادری دینی» خود را انجام داده است. در این میان آنچه اساسا مطرح نیست، سیطره یک کشور یا یک دولت به یک کشور یا دولت دیگر است. اما از آنجا که در دنیای مادیت چنین کمک بی‌چشمداشتی معنا و مفهوم ندارد، اقدام به توانمندسازی یک ملت و یک دولت در برابر تهدیدات بنیان‌کن‌ خارجی که با آن مواجه است، یک حیله سیاسی تعبیر شده و از آن به قدرت‌طلبی و مداخله‌جویی یک کشور و دولت تعبیر می‌شود. این در حالی است که اگر ما این را در فضای عینی منطقه نگاه کنیم چیزی به جز رفق و دوستی و اهتمام به حل مشکل برادر دینی نمی‌بینیم. در فضای لبنان، اسرائیل برای خود نیروی قابل ذکری نمی‌دید و از این رو لبنان را ابتدا از طریق سیطره دادن عناصر وابسته به خود- جریان کتائب- و بعد از طریق اشغال مستقیم نظامی به حیاط خلوت خود تبدیل کرده بود. کار انقلاب اسلامی در این بین این بود که به این ملت رشید کمک کند تا بتواند به یأس ناشی از قدرتمندنمایی رژیم اسرائیل غلبه کرده و برای آزادسازی کشور خود از سیطره اسرائیل و عوامل آن دست به کار شود. ایران به این کار مبادرت ورزید ولی هیچ‌گاه چشمداشتی به لبنان نداشت هر چند برای رسیدن لبنان به این مرحله که باعث هراس اسرائیل شود، شهدایی هم تقدیم کرد. امروز ایران حتی بر یک روستای لبنانی سیطره ندارد اما البته محبوب مردم این کشور است و قلوب آنان را تسخیر کرده است.

در عراق وقتی آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها به بهانه حذف صدام حسین از قدرت وارد این کشور شدند «هنری کیسینجر» اعلام کرد که ارتش آمریکا حداقل 100 سال در عراق باقی خواهد ماند. خب معلوم است که اشغال یک کشور برای ملت آن چه آثار تلخی دارد. در این میان ایران به عراقی‌ها کمک کرد تا بر ایده «اشغال دائم نظامی» توسط آمریکا غلبه نمایند که در زمان کوتاهی غلبه کردند و از خاکستر رژیم فروپاشیده صدام حسین و اشغال نظامی این کشور یک دولت مستقل مردمی پدید آمد که حدود یک ماه پیش چهارمین انتخابات پارلمانی خود را در شرایطی امن برگزار کرد. همین عراق زمانی که با فتنه سنگین و رعب‌انگیز داعش مواجه گردید چشم به کمک ایران دوخت و در عمل هم دریافت که کمک‌کننده‌ای غیر از ایران ندارد. بر همین اساس عراق از اشغال داعش نیز رهایی یافت و اداره بخش‌های آزاد شده آن به دست دولت این کشور افتاد. ایران به عراق کمک کرد و برای آزادی آن از اشغال نظامی غرب و تروریسم مورد حمایت غرب، شهدایی را نثار کرد اما چشم به یک روستای عراقی هم نداشت با این وجود ایران در قلوب مردم عراق جا دارد و این علاقه قلبی آنان را در جبهه مقابل دشمنان ایران قرار می‌دهد بدون آنکه از این همسویی عراق با ایران بوی وابستگی ملتی به ملت دیگر یا هژمونی -سیطره- کشوری بر کشور دیگر به مشام برسد.

4- غرب تلاش می‌کند تا با ادبیات سلطه‌طلبانه خود درباره محبوبیت منطقه‌ای ایران به داوری بنشیند و در تبلیغات فراوان خود وجهی استعماری به نفوذ  ایران بدهد آمریکا می‌خواهد بگوید ایران نیز مثل آمریکا دنبال هژمونی خود است و حال آنکه از نظرگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، یک چنین سیطره و هژمونی از هر کس باشد، ممنوع است.

در واقع غرب از قدرت مسلمانان می‌هراسد اما به جای آنکه به طور واضح بگوید قدرت اسلام، از قدرت ایران سخن می‌گوید تا مافی‌الضمیر خود را مخفی کند و البته گاه و بیگاه دم خروس او بیرون می‌زند چنان‌که در ماجرای حمایت قاطع غرب از فتنه سلمان رشدی و اهانت به پیامبر رحمت در مطبوعات اروپایی و قرآن‌سوزی کشیش جونز در آمریکا شاهد آن بودیم. غرب نمی‌تواند خود و اغراض خود را از چشمان تیزبین و پرتجربه ملت‌های منطقه بپوشاند از این رو علی‌رغم تبلیغات گسترده علیه ایران، محبوبیت جمهوری اسلامی در غرب آسیا همواره سیر صعودی داشته است.