مهدی فصیحیهرندی، پژوهشگر حکمرانی آب دانشگاه دلفت هلند و مدرس مدعو دانشگاه تهران در ستون سرمقاله شرق با تيتر«روز صفر آب اصفهان؟» نوشت:
سرعت تحولات و مسائل مربوط به بحران آب اینقدر زیاد است که حتی واژهها هم توان پاسخ به آن را ندارند. قرارداشتن در بحران، کمآبی یا بیآبی مطلق و نسبی و اینکه تا چندی قبل برای کمآبی و کمیابی دنبال سناریوهای اجرائی رفتند اما اکنون باید دنبال سناریوهای بیآبی باشند، وخامت شرایط را نشان میدهد. چندروزی است كه شهر اصفهان و ماههاست شهرها و قصبات کوچک و بزرگ که وابسته به آب سد و رودخانه زایندهرود هستند، در بیآبی نسبی و مطلق به سر میبرند؛ هرچند اخبار آن احتمالا به دلایل متعدد کمتر همگانی شده است. قطعا به مجالی دیگر برای پرداختن به این موضوع که پنهانکاری در مورد مسائل آب به مدیریت آن کمکی نمیکند، نياز است. آنچه باید بر آن متمرکز شد و قطعا باید به آن پرداخت و به خرد جمعی سپرد، راه علاج این بیآبی است؛ آن هم در کوتاهمدت. بیآبی مطلق در یک بازه کوتاه در سال ۱۳۸۶ در اصفهان اتفاق افتاد، زمانی که آب زایندهرود بر اثر تخریب خط لوله نفت آلوده شد. در آن زمان، کوتاهبودن مدت بیآبی به کمک مدیریت استان آمد و از بحران گذر کردند؛ البته به مدد بطریهای آب معدنی (که یکباره قیمتی چندین برابر پیدا کرده بودند). بیآبی فعلی استان اصفهان که نشانههای جدیبودن آن روزبهروز هویدا میشود، با آب معدنی و حفر چاه کمکی جبرانشدني نیست؛ چراکه دیگر حفر چاههای کمکی با عمق ۳۰۰ متر به دلیل تلخبودن آب آنها راهگشا نیست. بنابراين با وجود اینکه مدیریت آب و فاضلاب استان تأکید دارد که هیچ سناریویی برای جیرهبندی آب ندارند، نگارنده قویا معتقد است باید به تنها راه باقیمانده یعنی جیرهبندی آب توجه جدی کرد. البته نه به روش سنتی آن و آبرسانی با تانکر. جیرهبندی باید مکانیزه شود. چگونه؟ در بهمنماه ۱۳۹۶ در جلسهای غیررسمی با یکی از مشاوران استاندار محترم اصفهان، عنوان کردم بیآبی مطلق شهر کیپتاون آفریقای جنوبی جلوی چشم ماست و اخبار آن روزانه (در آن زمان) مخابره میشود. میتوان از آن مدل برای بیآبی محتمل شهر اصفهان استفاده کرد. در آن زمان هنوز شش ماه تا تابستان فرصت بود که البته آن فرصت سوخت. کیپتاون «روز صفر» را برای ماه می میلادی یعنی همین ایام پیشبینی کرده بود.
یکی از سناریوها که آن را اجرائی کرد، تعبیه 200 ایستگاه توزیع آب در چهارراههای سطح شهر بود. بنابراين به جای اینکه آب به خانه اهالی شهر برود، اهالی شهر به محل توزیع آب میرفتند (و احتمالا همچنان میروند). شهر قم سالهاست از این مکانیسم برای تحویل آب شیرین در بسیاری از مناطق خود بهره میگیرد. آقای استاندار! اجرای این ایستگاههای کارتی توزیع آب را هرچه زودتر آغاز کنید.
- هياهو براي هيچ
محسن بهاروند در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
ملاقات رييسجمهور امريكا و رهبر كره شمالي مدتي است كه توجه جهاني را بهخود جلب كرده است. پيشبينيهاي بسيار زيادي در مورد اين مذاكرات صورت گرفت. پس از اين نيز دونالد ترامپ، رييسجمهور امريكا بسيار به آن افتخار كرده و سعي خواهد كرد كه آن را به عنوان يك دستاورد بزرگ معرفي كند.
ولي واقعيت اين است كه اين فقط يك ملاقات جنجالي بود و دستاورد واقعي براي امريكا نداشت. جاي تعجب است كه دونالد ترامپ و تيمش توافقي به جامعيت برجام با داشتن مكانيسم بينظير نظارت و ارزيابي را نوعي شكست تفسير كرده و توافق خود كه پس از چند ماه رفت و آمد حاصل آن يك بيانيه چهار مادهاي است - كه در خوشبينانهترين حالت مشحون از ابهام است- را يك پيروزي معرفي ميكنند. صادقانه بايد گفت كه بسياري از تحليلگران به هيچوجه انتظار چنين نتيجه ضعيفي از تيم مذاكراتي امريكا نداشتند. روشن است كه امريكا نتوانسته است رهبر كره شمالي را قانع كند كه از مواضع خود كوتاه بيايد و ميتوان گفت چشمانداز روشني براي آينده و تداوم اين مذاكرات متصور نيست و حتي اين بيانيه امريكا را در وضعيت دشواري قرار خواهد داد. من سعي ميكنم بندهاي اين توافق را يكبهيك به اختصار تحليل كنم تا سخنم بيشتر براي مخاطب روشن شود. طرفين در بند اول توافق كردهاند كه روابط دوجانبهاي برقرار كنند. بلافاصله پس از اين جمله گفتهاند «مطابق خواست مردم دو كشور» براي ايجاد صلح و سعادت. از نظر تكنيكي اراده بدون قيد و شرط دو كشور براي برقراري روابط كامل بيان نشده است، زيرا بلافاصله بهنحوي بسيار ظريف و غيرمستقيم چنين روابطي مشروط شده است به خواست مردم دو كشور. اگر قصد بر انجام قطعي اين كار بود بيانيه بايد بهصورت ساده مينوشت روابط برقرار ميشود يا حداقل مينوشت «در راستاي خواست مردم دو كشور» اين روابط برقرار ميشود. بهلحاظ تكنيكي ميتوان گفت كه طرفين در اين مورد به نتيجه قطعي نرسيدهاند. گذشته از آن، اين بند امريكا را در موقعيت دشواري قرار خواهد داد. بعيد است امريكا به زودي اين بند را اجرا كند بدون اينكه به خواستههاي ديگر خود برسد، زيرا در واقع تحريمهاي امريكا و سلاح هستهاي كره شمالي مانع برقراري روابط نزديك دو كشور هستند. اگر ترامپ در برقراري روابط جديد جدي باشد چارهاي جز لغو تحريمها ندارد. اين دقيقا چيزي است كه كره شمالي به آن نياز دارد و قصد دارد از اين طريق به انزواي طولاني خود پايان دهد. اگر ترامپ تحريمها را رفع نكند، مجبور است به مواضع قبلي برگردد و دو كشور مجددا در نقطه صفر متقابل قرار خواهند گرفت. در مجموع اين بند از آنجا كه امريكا را در موقعيت دشواري قرار خواهد داد، به نفع كره شمالي است. در بند دوم بيان شده كه امريكا و كره شمالي تلاشهاي مشتركي انجام خواهند تا يك «رژيم» صلح در شبهجزيره كره برقرار كنند. جاي سوال دارد كه چرا به جاي انعقاد موافقتنامه يا توافق صلح از كلمه رژيم استفاده شده است. مشخص است كه توافق كامل و روشني در مورد انعقاد توافق صلح بين دو كره صورت نگرفته است. كلمه رژيم يك كلمه مبهم است و معمولا به معني مجموعهاي از توافقات يا اقدامات سياسي و حقوقي است. اهميت موضوع در اين نكته است كه توافق صلح ميتواند به زيان امريكا تمام شود. در صورتيكه توافق صلح بين دو كره صورت گيرد امريكا بهانه قابل قبولي براي حفظ نيروهاي نظامي خود در كره جنوبي و در آبهاي ساحلي آنكه به مقصود ديگري كه بخشي از آن مرتبط با چين است را نخواهد داشت. توافق صلح بالقوه ميتواند قطعنامههاي شوراي امنيت را عليه كره شمالي لغو كرده و بعضي از بهانهها را براي تحريم آن كشور از بين ببرد. روشن است كه مطلوب كره شمالي انعقاد توافقنامه صلح بوده است ولي كلمه «رژيم صلح» در آينده ميتواند شامل توافق صلح، حضور نيروهاي امريكايي و ساير موارد هم باشد. معمولا براي جلوگيري از شكست مذاكرات كلمات مبهم و چند پهلو بهكار گرفته ميشود.
در اينجا ميتوان گفت كره شمالي تا حدودي از خواسته اصلي خود اندكي عقبنشيني كرده است ولي واقعيت اين است كه كره شمالي با واقعگرايي ميدانسته است كه در بهترين وضعيت هم نميتواند براي روابط امريكا و كره جنوبي تصميمگيري كند. در بند سوم تعهد شده است كه كره شمالي طبق «بيانيه پانمونجوم» در راستاي غيرهستهاي شدن شبهجزيره كره فعاليت كند. اين بند قصد اصلي انجام مذاكرات بود. ولي با كمي دقت ديده ميشود كه كره شمالي تعهد جديدي متقبل نشده است. كره شمالي اصولا مشكلي با تعهد مندرج در اين بند ندارد. اولا بيانيه تعهدي روشن براي كره شمالي براي غير هستهاي شدن بيان نكرده است. كره شمالي تنها تعهد داده است كه در اين راستا اقدام كند. ثانيا اقدام كره شمالي در راستاي غير هستهاي شدن «شبهجزيره كره» است نه فقط كره شمالي. يك تفاوت بسيار آشكار بين نظر امريكا و كره شمالي وجود دارد. امريكا به دنبال غيرهستهاي شدن كره شمالي است. در حالي كه كره شمالي در پي غيرهستهاي شدن شبهجزيره كره است. پيامد اين بند چيست؟ اگر غير هستهاي شدن شبهجزيره كره را بپذيريم آنگاه بايد بپذيريم كه اولا همزمان با انهدام سلاح هستهاي كره شمالي امريكا هم بايد تجهيزات خود اعم از هواپيما، ناو و زيردريايي مسلح به سلاح هستهاي را از زمين، هوا و آبهاي شبهجزيره كره خارج كند. دوم اينكه منظور از «غيرهستهاي شدن» در لغت انگليسي كه ملاك اعتبار بيانيه است صرفا از بين بردن سلاح هستهاي است نه تاسيسات هستهاي كه صلح آميز باشد. بيانيه در مورد دو موضوع در اين چارچوب مسكوت است. اول برنامه صلحآميز هستهاي كره شمالي و دوم موشكهاي قارهپيما. مشخص است كه كره شمالي حتي اگر سلاح هستهاي خود را امحا كند سعي ميكند يك برنامه صلحآميز هستهاي در سطح كره جنوبي را حفظ كند. كره جنوبي اكنون اورانيوم را در سطوح بسيار بالا حدود شصت درصد خلوص غنيسازي ميكند. اگر كره شمالي چنين درصدي از غنيسازي را حفظ كند و موشكهاي قاره پيماي خود را نيز داشته باشد در آينده و در صورت نياز به سلاح هستهاي با توجه به تجربه و تخصص خود رسيدن مجدد به سلاح هستهاي براي اين كشور كار بسيار آساني خواهد بود. امريكا در واقع در اين بند نتوانسته است خواسته خود را به كره شمالي تحميل كند. بلكه اين كره شمالي است كه با زيركي هيچ تعهد مشخصي را نپذيرفته و مواضع قبلي خود را تكرار كرده است. بند چهارم بيانيه در واقع ناظر بر يك كار روتين پس از ترك مخاصمه مسلحانه است. در اين بند طرفين تعهد كردهاند كه براي بازگرداندن باقيمانده جنازههاي ناشي از جنگ اقدام كنند و براي شناسايي اجساد باقيمانده هم تلاش كنند.
اين كار در واقع بايد بيش از نيم قرن پيش صورت ميگرفت. بلافاصله پس از آتشبس بايد مطابق حقوق بينالملل بشردوستانه اين اقدام صورت ميگرفت. لذا گرفتن يك نتيجه خاص از يك امر معمول بين كشورها خيلي مد نظر نبوده و اينكار صرفا يك اقدام بشردوستانه است و بدون اين بيانيه هم طرفين ملتزم به انجام اين اقدام بودند. در مجموع و به عنوان نتيجهگيري ميتوان امريكا و شخص ترامپ را بازنده اين دور از مذاكرات دانست. روشن است كه ترامپ نياز به اين توافق داشته و در بيشتر موارد مجبور شده است از خواستههاي اوليه خود چشم پوشي كند يا آنها را در ابهام نگه دارد. اگر دونالد ترامپ به روش معمول خود مدعي پيروزي در اين مذاكرات شود موجب تعجب خواهد شد. برعكس ترامپ، بايد يك نمره مثبت به طرف كرهاي داد كه بدون جنجال يا ايجاد حاشيه با قاطعيت خوبي وارد مذاكرات شد و تحت تاثير تبليغات و صحنهسازيهاي امريكا و شخص ترامپ قرار نگرفت و با وجود برداشتهاي اشتباه خيلي از مفسران بهصورت كاملا حرفهاي توانست چنين مذاكرهاي را در قدم اول و تا اين مرحله به سود خود انجام داد. اما اگر من بخواهم توصيهاي به طرف كرهاي بكنم حتما به دو مورد اشاره خواهم كرد؛ اول اينكه امريكا ممكن است بازنده متن باشد ولي الزاما نميتوان گفت در نهايت و در فرامتن هم بازنده خواهد بود. اصولا روش امريكا اين است كه متني را به نتيجه رسانده و پس از پايان مذاكرات با انجام اقداماتي و تحميل تفسير و تاويلهاي يكجانبه و خودسرانه سعي ميكند نتيجه نهايي را به سود خود تغيير دهد. كره بايد مراقب اين روش امريكا باشد. دومين توصيه اين است كه در يك نگاه سطحي و با احتياط ميتوان گفت كه نفع كره شمالي بيشتر در اجراي تعهدات مندرج در اين بيانيه به ترتيبي است كه در بيانيه نوشته شده است. امريكا ممكن است ابتدا بهسدنبال اجراي بندهايي در آغاز كار باشد كه به نفع اوست و در نهايت ميتواند از اجراي تعهداتي كه به نفع كره است شانه خالي كند.
- سراب سیراب نمیکند
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- اردوگاه دروغ پس از آشکار شدن خسارتهای اعتماد یکطرفه به غرب، به هر دستاویزی چنگ میاندازد تا واقعیت ملموس در زندگی مردم را پنهان سازد. عکس مذاکرات گروه هفت را که سران 6 کشور روبه روی ترامپ ایستادهاند، بزرگنمایی میکنند و میگویند «دیدید! بین آمریکا و اروپا شکاف افتاد؛ این هم عایدی برجام»! و توضیح نمیدهند که مگر آنها قبل از برجام اختلاف نداشتهاند یا اختلاف و دعوای آنها بر سر برجام است؟ اختلاف سیاسی و تجاری دیرپای آنها چه دخلی به ایران دارد؟ یعنی با این شکاف، تحریمها لغو میشود؟ شرکتهای اروپایی برمی گردند؟ یا لااقل، قطعنامهای علیه آمریکا به شورای امنیت میبرند؟!
2- همینها، با برجسته کردن مذاکرات کره شمالی و آمریکا که نتایج عملی و سرانجام آن در هالهای از ابهام است، میکوشند به منطق مرده اعتماد به آمریکا تنفس مصنوعی بدهند. کره شمالی و آمریکا تا به حال چند بار توافق کرده و هر بار زیرش زدهاند. اما غربگرایان باید پاسخ دهند آیا ادعای آمریکا درباره دادن تضمین امنیتی به کره، مفیدتر از «معاهده نظامی» است که تونی بلر نخستوزیر انگلیس با قذافی امضا کرد تا در صورت وقوع هر نوع حملهای از لیبی دفاع کند اما انگلیس، پیشگام حمله به لیبی بود؟! البته سخنگوی دولت به درستی گفت «کره شمالی با چه کسی میخواهد مذاکره کند؟ آیا این فردی که در هواپیما با یک توییت، نشست سران گروه هفت را دچار اخلال میکند، قابل اعتماد است؟ ارزش وقت بیشتر از صحبت کردن با شخصی مانند ترامپ است».
3- استخوان گیر کرده در گلوی آمریکا، ایران است نه کره شمالی. طبق گزارشهای متعدد محافل غربی، ایران هجدهمین قدرت اقتصادی، هشتمین قدرت نظامی، سیزدهمین قدرت سیاسی دنیا و سرجمع، قدرتی است که توانسته ترمز آمریکا و اعوانش را در عراق و سوریه و لبنان و یمن بکشد و حتی روسیه منفعل در چند سال قبل را در سوریه پای کار آورد. نشریه آمریکن اینترست یک سال قبل از قول استراتژیستها نوشت «ایران در سال 2017 در کنار آمریکا، چین، ژاپن، روسیه ، آلمان و هند، هفتمین قدرت بزرگ دنیاست». طی دهه اخیر، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، اقتصاد ایران را هفدهمین یا هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا ارزیابی کردهاند. همچنین در نظرسنجی از 21 هزار نفر از سیاستمداران، مدیران و نخبگان آمریکایی که هرسال توسط US News انجام میشود، جمهوری اسلامی ایران در رتبه 13 قدرتمندترین کشورها قرار گرفت. مراکز معتبر بینالمللی، سرعت رشد علمی ایران را 13 برابر متوسط جهانی اعلام کردهاند و مقامات رژیم صهیونیستی میگویند ایران پس از انقلاب 1979، بیست برابر سرعت اسرائیل، رشد فنی و علمی داشته است.
4- چالش و مشکل واقعی از آنجا آغاز شد که طیفهایی در اثر وسوسه و تهدید دشمن و برخی ریزشهای روحی و اعتقادی، دشمن را قویتر از آنچه هست دیدند و توانمندیهای جبهه خودی را یا ندیدند و یا به خاطر عملیات روانی دشمن، تهدید و زحمت و دردسر پنداشتند. در این فرآیند، دولت با عدم اعتماد به نفس لازم و منفصل فکری از اقتدار جمهوری اسلامی پای مذاکره رفت. وسوسه خناسان هم -مبنی بر وقوع معجزه در صورت بستن با غرب- در این روند معیوب موثر بود. اکنون بعد از 5 سال فرصتسوزی و آرزو اندیشی، نسبت آرزو با واقعیت، همان مثال آیه 39 سوره نور است. «كَسَرَابٍ بِقِيعَهًْ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا... مانند سرابی در بیابان بیآب که شخص تشنه، آن را آب پندارد؛ تا زمانی که به آن رسید، هیچ نیابد».
5- امروز کمتر کسی در سراب بودن معامله با شیطان بزرگ تردید دارد. اکنون حباب "رونق اقتصاد از مسیر بیعملی و بستن با شیطان بزرگ" ترکیده است. واگذاری 95 درصد دستاوردهای برنامه هستهای به کنار؛ دلار 3300 تومانی سال 92، ظرف چند ماه به 7 هزار تومان در اسفند 96 رسید؛ سکه طلا که تابستان پارسال 2/1 میلیون تومان بود، به دو میلیون و چهار صد هزار تومان صعود کرد و قیمت مسکن ظرف یک سال، از صدقه سر برجام 35 درصد افزایش یافت. مدیران ذیربط میگویند تورم بازار مسکن و ارز و سکه و طلا و خودرو، حباب است. بله قطعا حباب است اما این اعتیاد روانی را چه کسانی زیر پوست جامعه تزریق کردند؟ و چرا امروز به جای عمل به مسئولیت ، فقط تماشاچی شدهاند و همه چیز را به حباب نسبت میدهند؟ به یاد بیاوریم نیش و کنایههای رئیسدولت را که در سفرهای تبلیغاتی انتخابات 96 میگفت «صبح نمیدانستیم ساعت ۱۱ یا ۱۲ ظهر قیمت دلار چقدر میشود (کف و سوت حضار:... دوسِت داریم). نمیدانستیم قیمت سکه چند میشود». او پیش از انتخابات 92هم درباره افزایش قیمت ارز گفته بود «مشکل کجاست؟ مشکل، عدم مشورت، خودشیفتگی وعدم استفاده از ابزار علمی برای مدیریت است».
6- اکنون نه تنها از 150 میلیارد دلار پولی که باید به کشور باز میگشت، خبری نیست بلکه به واسطه اتکا به دیوار دشمن و تشجیع او به خباثتهای جدید ، اقتصاد ملی با وجود ظرفیتهای فراوان، آسیب پذیر شده است. سراب یعنی اینکه برخی مقامات دولتی تصور یا وعده میکردند با برجام 200 میلیارد دلار سرمایه خارجی به کشور میآید اما طبق گزارش اخیر روزنامه دولت (ایران) «سال گذشته 30 میلیارد دلار سرمایه از کشور خارج شد. طبق محاسبه صندوق بینالمللی پول، رکورد خروج سرمایه سال 89، در سال 96 شکسته شد»! حباب یعنی 7 هزار تومان شدن دلار به جای رویای دلار 1000 تومانی، دو برابر شدن قیمت سکه، افزایش 35 درصدی قیمت مسکن و بیسر و سامانی بازار خودرو در تاخت و تاز دلالان و محتکران غیردولتی و دولتی! آیا با تعلیق دولت و تکالیف و مسئولیتهای آن روبرو هستیم؟ یا بدخواهان مایلند با سرگرم کردن مدیران اجرایی به حاشیهها و رسیدگی نکردن به مشکلات، ضرورت ادامه روند واگذاری امتیازهای یکطرفه و جدید به دشمن را ثابت کنند؟!
7- زمانی بحث بر سر این بود که آیا برجام، عایدی برای کشور دارد یا نه؟ اما امروز باید بررسی کرد خسارتهای آن به کشور چه قدر بوده است؟ دم دستیترین پاسخ، تصاعد انفجاری قیمتها در یک سالی است که قرار بود باغ برجام به ثمر بنشیند و مردم شیرینی میوه آن را بچشند. اما عمق فاجعه آنجا بود که مدیران و فعالان اقتصادی و تولید کنندگان و صاحبان سرمایه، به خاطر هیجان تبلیغات برجامی، گرفتار بیعملی و تعلیق و انتظار شدند و قدرت اقتصاد ملی به اعتبار کاهش تدبیر و تولید و تجارت، دچار ضعف شد. تصور کنید اگر از قهرمان دوی صد متر بخواهند هیچ حرکتی نکند و منتظر بماند -یا بترسانند و مجبورش کنند هیچ حرکتی نکند- آیا بعد از پنج سال میتواند از جایش تکان بخورد؛ دویدن و مسابقه پیشکش؟! رخوتی که ظرف پنج سال اخیر تزریق شد، چرخ کُند اقتصاد و تولید را از حرکت انداخت و روحیه و رمق تدبیر و طراحی و تولید را تضعیف کرد. گشودن دروازه واردات برای طمطراق بخشیدن به بازار و پر کردن چشم مردم، ضربه بعدی را به اقتصاد ملی زد و میلیونها شغل را از بین برد.
8- در همین حیص و بیص که مردم انتظار تلاش شبانهروز برای گشودن گرههای قابل حل اقتصاد و کسب و کار را دارند، خبر میرسد هیئت دولت وقت گذاشته و محلهای مناسب تجمعات را مشخص کرده است! آیا منطقا باید برای تبدیل مخالف و معترض به موافق تلاش کرد یا با بدعملی و کم توجهی به مطالبات تودههای موافق نظام، آنها را ناراضی و معترض نمود؟! واقعا برای مسائل اولویتدار چارهاندیشی کردهاند که تعیین مکان برگزاری تجمعات را اولویت میدهند؟ در شرایطی که تقریبا به حال خود رها شده و دلالان حرف اول را میزنند، آیا دولت، مشکلات کارمندان و کارگران و معلمان و کشاورزان و... را نمیداند و میخواهد با تمهید تجمعات مطلع شود؛ تجمعات که همواره بیمزاحمت دایر بوده است؟!
9- اکنون که بدعهدیهای اروپا و اعلام بازگشت برخی شرکتها علنی شده، تکلیف چیست؟ باز هم گردن کج کنیم و بازه زمانی مهم دیگری را از دست بدهیم و به دشمن اجازه بدهیم زمان بخرد؟ یا اینکه بر مبنای ناامیدی از غرب که منطقی واقعنگر دارد، امید حقیقی را بارور سازیم؟ ما اگر در کره جنوبی و ژاپن هم زندگی میکردیم، نسخه بیبدیل، اقتصاد مقاومتی درونزا بود. از دولت سازندگی به این سو هر وقت بحث احیای ظرفیتهای معطل به میان آمده، تکنوکراتهای سهلاندیش گفتهاند کدام ظرفیت بالفعل وجود دارد که بتوانیم به خدمت بگیریم؟ همواره با روحیه آمادهطلبی و حاضریخوری (نگرش فستفودی) که از بیطاقتی و نگرش نوک دماغی بر میخیزد، به جذب محصول و سرمایه خارجی چشم دوختهاند. متاسفانه غالبا رویکرد چشم پرکن که در آن رونق بازار با واردات انبوه و بیزحمت کالا، حرف اول و آخر را میزند، همواره بر درمان آمیخته با زحمت بیماری اقتصاد طفیلی چربیده است.
10- در حالی که 6-7 سال پیش چوب وابستگی خودرویی را در ماجرای بدعهدی شرکتهای پژو و رنو خورده بودیم و بازار با آن کنار آمده بود، بلافاصله پس از برجام سراغ همان شرکتهای فرانسوی رفتیم و بازاری را که میتوانست از وابستگی خود بکاهد ، مجددا معتاد کردیم تا جایی که تحریم دشمن به جای اینکه در صورت درگیر شدن با معیشت مردم، خود را نشان بدهد، از طریق بازار خودرو خودنمایی میکند! بهراستی چرا حتی یک قرارداد که دانش فنی یا فعالیتهای مبتنی بر ارزش افزوده را به ایران بیاورد، منعقد نشد اما آمریکا به فرانسه و دیگران اجازه داد در حوزه صادرات مصرفی به ایران، بیدریغ فعال باشند؟
11- آلمان و ژاپن و کُره و هند برای بازسازی اقتصاد خود تا مدتها درِ واردات را بهویژه آنجا که ارز و سرمایه و فرصت اشتغال را نابود میکرد، بستند. بلکه همچنان پنجره واردات را با سختگیری و به شکل محدود باز میکنند. اما دو سه سال پیش خبرنگار نشریه اسپانیایی پس از سفر به تهران با تعجب نوشت «چه کسی میگوید ایران تحریم است؟ من اثری از تحریم ندیدم. مگر میشود کشوری تحریم و دچار محدودیت منابع باشد اما جزو رکوردداران واردات لوکس مثل پورشه و لوازم آرایشی و انواع گوشیها و ساعتهای گرانقیمت در خاورمیانه قرار گیرد؟!».
12- پروفسور هاجون چَنگ شهروند کره جنوبی که از سال ۱۹۹۰ دانشگاه کمبریج تدریس میکند، درکتاب «نیکوکاران نابهکار» مینویسد «صادرات کره جنوبی در دهه 1950 تنگستن و ماهی بود و شرکت سامسونگ ماهی و سبزیجات و میوه صادر میکرد... در مدارس به ما میآموختند وظیفه میهنی ما حکم میکند کسانی را که سیگار خارجی میکشند، گزارش کنیم. ارز بهراستی خون و عرق جبین سربازان صنعتی ما در جنگ صنعتی بود. کسانی که با خرید بیهوده ارز را هدر میدادند، خائن بهشمار میرفتند.هزینه کردن غیرضروری ارز ممنوع بود، حتی خرید خودروهای کوچک و نوشیدنی و شیرینی. این کار از طریق اعمال ممنوعیتهای وارداتی و عوارض سنگین گمرکی صورت میگرفت. سفر خارجی جز با مجوز معامله تجاری یا تحصیل ممنوع شد... کره دههها از حمایتهای تعرفهای و یارانهای استفاده کرد تا صنایع بتوانند در رقابت بینالمللی دوام بیاورند. دولت روی ارز کمیاب کنترل مطلق اعمال کرد و تخلف از آن میتوانست مجازات مرگ در پی داشته باشد... ژاپن زمانی خودروی بنجل تولید میکرد و با شکست روبهرو شد. بسیاری گفتند تویوتا باید به همان تولید ماشینهای ساده نساجی و ابریشم برگردد و بعد 25 سال ناتوانی، تولید خودرو را رها کند. اما دیگران گفتند هیچ کشوری بدون ایجاد صنایع مهم به جایی نرسیده. حالا تویوتا نه تنها از ورشکستگی درآمده بلکه برند لکسوس در دنیا تولید میکند... سرمایهگذاری خارجی به مثابه معامله با شیطان، بیش از آنکه مزایایی با خود بیاورد، با خطرات همراه است و میتواند توسعه را با مشکل مواجه کند». آیا عبارات یک پروفسور لائیک کره ای، رگ غیرت برخی مدیران غافل ما را میجنباند؟