استادیومها مثل میدان مغناطیسی عمل میکنند. انرژی مثبت هزاران نفر متراكم میشود و جوی پديد میآورد که هرجنبندهای را در خودش حل میکند! حالا فکر کن مسابقهي تیم ملی کشورت باشد! آنهم توی جامجهانی، در استادیوم چندمیلیارد نفری دنیا كه هزارانهزار نفر درحال تبادل انرژیاند!
همیشه سینما محیط آرامی برای فیلم دیدن بوده، اما اینبار قضیه فرق میکند! از لابیِ سینما تأثير میدان مغناطیسی محسوس است. لابی پر از جوانان و نوجواناني است با لباس و پرچم ایران و صورتهای رنگ شده، صدای بوق و شیپور و هرازگاهی فريادِ ایران... ایران! حضور چشمگير پدر و مادرها و نوجوانان دركنار هم خبر از تجربهاي متفاوت در سالنهاي قبلاً آرام سينما ميدهند.
احساس میکنم هیجان، تمام وجودم را گرفته و الآن است که توی فضای سینما شناور شوم! این همه انرژی از کجا میآید؟
هنوز بازی شروع نشده. چند لیدر مثل استادیوم در حال رهبری تماشاگران برای تشویق بازیکنان هستند. سروصدا زیاد است و متوجه سخن لیدر نمیشوم، اما دستها را دور دهانم حلقه میکنم و همراه جمعیت میشوم: «آهای سردار آزمون...»
نزديك 20 دقیقه است بازی شروع شده. استرس گرفتهام و با هربار از دستدادن توپ ناخودآگاه عکسالعمل نشان میدهم. صدای شعارها خوابیده، انگار همه با استرس تماشا میکنند.
تا اينجا وضعیت خوب نبوده. تیم مراکش یکسره در حال فشار آوردن روی دروازهي ما بوده و نگرانیم گل نخوریم! هربار که توپ به بیرون میرود یا دست بازیکنان خودی میافتد، همه دست میزنند. انگار اینطوری ميتوانند نفس حبس شده توی سینه را بیرون دهند.
از دقيقهي 20 به بعد، كمكم اوضاع تغيير ميكند. وقتي سردار آزمون موقعیت مناسبي برای گلزدن پیدا میکند همه نیمخیز میشوند، اما... گل نمیشود!
نیمهي اول كه تمام ميشود برای هواخوری و پایین آمدن استرسم، بیرون سینما ميایستم. از گوشه و کنار صدای تحلیل و پیشبینی میآید.
- نیمهي دوم بهتر میشه. ترس بچهها ریخته!
- خدارو شکر تو اون 20 دقیقه گل نخوردیم!
نیمهي دوم بهتر بازی میکنیم. مراکش مثل 20 دقیقهي اول بازي نیست و ما بیشتر حمله میکنیم. نیمهي دوم راحتتر نفس میکشم و جمعیت خوشحالتر است. مصدومیتها زیاد شده و جمعيت حاضر، بازیکنان مصدوم تیم را طوری تشویق میکنند انگار صدایمان به روسیه میرسد.
90 دقیقه تمام ميشود. داور شش دقیقه وقت اضافه اعلام میكند. نفسها سنگین میروند و میآیند که مبادا در اين دقايق توپی از خط دروازهمان رد شود.
دقیقهي 94 سمت چپ زمین خطایی رخ ميدهد و داور دستور ضربهي كاشتهاي به نفع ایران میدهد. منتظریم ضربه زده شود. شاید این آخرین شانس ما برای گل زدن باشد. جمعیت یکسره شعار ميدهند: «این گله... این گله».
توپ فرستاده میشود روی دروازه و... سالن منفجر میشود. آنقدر صدا زیاد است که حس ميكنم گوشهایم دارند منفجر میشوند. هیچچیز نمیشنوم. کل سالن درحال بالا و پایین پریدن هستند: گل!
بازی تمام میشود: ایران1 مراکش0، اما تأثير میدان مغناطیسی تمامشدنی نیست. بیرون سالن سينما جشن خیابانی در انتظار ماست.