اتفاق قابل پیشبینی بود. آنهایی که حوادث این روزهای پاکستان را دنبال میکردند و نیمنگاهی به تاریخ پر از ترور این کشور داشتند، میتوانستند حدس بزنند در چند روز مانده به انتخابات مجلس اتفاقاتی میافتد.
دور سفره حکومت در پاکستان همیشه شلوغ بوده است اما این بار با همیشه فرق داشت. انفجار راولپندی- شهری در جنوب اسلامآباد، پایتخت پاکستان- یکی از این فرقها بود که دست بوتو را از سفره کوتاه کرد. اما بینظیر بوتو بهجز پاکستان در بقیه کشورها و حتی در ایران هم چهرهای شناخته شده و تا حدی نوستالژیک و خاطرهانگیز بوده؛ هم به خاطر اصفهانی بودن مادرش و شیعه بودن خودش و هم به خاطر سفرهایش به ایران و حواشی جالب آن و بازگشتش به پاکستان، این خاطرات را دوباره زنده کرده بود.
بینظیر بوتو 54سال قبل از انفجار راولپندی، در کراچی- مهمترین بندر پاکستان - به دنیا آمد. مادرش- بیگم نصرت- اصفهانی بود و پدرش ذوالفقار علی بوتو از چهرههای فعال سیاسی. بینظیر با 2 برادرش- شهنواز و مرتضی- خوشحال و شاد بود و دوران دبستان و دبیرستان را در کراچی گذراند و بعد برای ادامه تحصیلات به انگلستان رفت؛ بینظیر سال 1973 (1352 شمسی) از دانشگاه هاروارد لیسانس مطالعات سیاسی گرفت.
در این سالها که او درس میخواند، در پاکستان پدرش چهرهای بههم زده و نخستوزیر شده بود. بینظیر بهعنوان دختر نخستوزیر به پاکستان برگشت. اوضاع به نظر خوش و خرم میرسید و بهرغم گیس و گیسکشی با هند در مورد کشمیر، باز هم «بابا ذوالفقار» در پاکستان آرامش درست کرده بود.
دختر کوچولوی بیتربیت
اما در راستای اینکه قرار نیست در همیشه روی یک پاشنه بچرخد سال1977 (1356) حکومت روی دیگرش را به خانواده بوتو نشان داد. به نظر میرسید ذوالفقار علی بوتو این بار هم در انتخابات پیروز شده اما نظامیان به رهبری ضیاء الحق دبه کردند که او در انتخابات دست برده بعد هم کودتا کردند و ذوالفقار را فرستادند زندان تا 6 سال نخستوزیری از دماغش دربیاید. مدتی بعد نظامیها ذوالفقار بوتو را در زندان راولپندی - شهری که 30سال بعد قربانگاه دخترش شد- اعدام کردند.
بینظیر 24ساله، 5سال در بازداشت خانگی بود و ضیاءالحق با حرفهایی مثل «دختر کوچولوی بیتربیت» او را خفت میداد. این وسط، 2برادر بینظیر که داغ کرده بودند از پاکستان دررفتند و در افغانستان گروه «ذوالفقار» را درست کردند و از آنجا توی کار قاتل پدرشان میگذاشتند. بینظیر هم در یکی از روزهایی که ضیاءالحق سرش به بمب اتمی درست کردن گرم بود، جیم زد و دوباره برگشت لندن.
الگوی فمینیستهای سیاسی
سال1986 (1365) سال خوبی برای ضیاءالحق نبود؛ هواپیمایش در آسمان ترکید و چون خودش هم داخل هواپیما بود چیز قابل ذکری از او باقی نماند. راست یا دروغ، نسبت دادن بمبگذاری در هواپیما به برادران بوتو، هر چی بود به نفع بینظیر تمام شد.
او در 33سالگی با کلی سلام و صلوات و بین دود و اسفند به پاکستان برگشت و به عنوان رهبر حزب مردم پاکستان (ppp) سر و سامانی به حزب داد و 2 سال بعد در انتخابات مجلس پاکستان پیروز شد تا غلاماسحاقخان -رئیسجمهور وقت پاکستان- برای اولین بار در تاریخ پاکستان و جهان اسلام، پست نخستوزیری را به یک زن بدهد.
بینظیر بوتوی 35ساله که جوانترین نخستوزیر جهان هم بود،یکباره سمبل زنان سیاسی جهان شد. او در اولین اقدام، همسرش- آصف علی زرداری- را به عنوان وزیر دارایی معرفی کرد. زرداری که سال قبل از نخستوزیری، قلب بینظیر را تسخیر کرده بود، یک سرمایهدار پاکستانی بود که اتفاقا بعدها مایه دردسر بینظیر هم شد. حاصل زندگی زناشویی این دو، 2 دختر (آصفه و بختآور) و یک پسر (بیلاوال) است که الان لباس سیاه تنشان است.
الاکلنگ با نواز شریف
شوهر خانم نخستوزیر بالاخره مایه دردسر شد و بعد از 2سال، تشت رسوایی مالی، رشوه و آدمرباییاش افتاد. این وسط لاپوشانی بینظیر باعث شد تا محبوبیت او سقوط کند و خود اسحاق خان در سال1990 (1369) پای برگه عزل بوتو را امضا کرد و جای او، نواز شریف- رهبر حزب مسلم لیگ - را نشاند.
بینظیر به خانه برگشت و گافهای شریف را در بوق و کرنا میکرد؛ ضمن اینکه نواز شریف هم آنقدر سوتی داد که نخستوزیریاش به 3سال نرسید. صندلی نخستوزیری دوباره به بینظیر بوتو پیشنهاد شد و او هم از خدا خواسته روی صندلی نشست. بوتو این دفعه پیشرفت کرد و توانست یک سال بیشتر از دوره قبل- یعنی 3 سال- نخستوزیر بماند اما باز همسر مهربانش، رشوه، فساد مالی، چرک کف دست و جیفه بیمقدار دنیا- همه و همه- کاری کردند که رئیسجمهور تازه پاکستان- فاروتو احمد لغاری- در سال 1996 (1375) او را از کار برکنار کرد و چون سیاست در پاکستان مثل دنیای کامپیوتر فقط صفر و یک داشت، تنها گزینه جانشینی باز هم نواز شریف بود!
و ناگهان مشرف!
در این اوضاع، نواز شریف 4 حساب مالی بینظیر- که 50میلیون دلار در آن گذاشته بود- را بست تا هم ژست مبارزه با فساد مالی بگیرد و هم دست و پای بینظیر را ببندد. بوتو در انتخابات سال1997 شرکت هم کرد اما شکست خورد و بیخیال شد. 2 سال بعد وقتی همه منتظر بودند تا نواز شریف سوتی بزرگی بدهد و بوتو برای بار سوم برگردد، یکهو پرویز مشرف- فرمانده ارتش- را جو کودتا گرفت و کودتا کرد. نواز شریف تبعید شد و بینظیر هم که اوضاع را قاراشمیش دید، با زبان خوش بلند شد رفت انگلستان تا مشرف خفتش را نگیرد؛ درنتیجه پاکستان ماند و یک مشرف.
فقط غیرنظامیها
ژست دموکراتیک مشرف که برای حفظ ریاستجمهوری و حتی سند زدن دائمی آن به اسم خودش بود، باعث شد تا تابستان امسال روی خوشی به دو مخالفش- بوتو و شریف و علیالخصوص بوتو- نشان بدهد. در این شرایط، حزب مردم پاکستان هنوز وجهه و مجبوبیت داشت. بوتو هم شرطش را درآوردن لباس نظامی مشرف اعلام کرد؛ شرطی که تا مدتها نقل محافل شده بود و مشرف هم قبول کرد. بالاخره مشرف با هر ترفندی که بود و با هر ضرب و زوری که شد، توانست از مجلس رأی بگیرد و حکومتش را حفظ کند؛ بنابراین پیگرد بوتو را بیخیال شد تا او و خانوادهاش که در دوبی بودند، بار و بندیل را برای بازگشت ببندند و بلیت یکطرفه ابوظبی- کراچی را بگیرند.
دلم میخواهد به پاکستان برگردم
لحظه ورود بوتو به زادگاهش- کراچی- و استقبال پرشور چند صدهزار نفری از او را تمام خبرگزاریها به طور زنده پخش کردند. کارگردانهای تلویزیونی آن برنامه مدام اطراف را کنترل میکردند؛ چون تجربه نشان داده بود تجمعهای چند صد هزار نفری در پاکستان و هند معمولا انفجارخورشان ملس است.
بوتو در میان مردمی بود که 10سال قبل او را به جرم بالاکشیدن پول پاکستان تف و لعنت میکردند. فراموشی مردم موهبتی بود که این بار نصیب یک سیاستمدار دیگر شده بود. مراسم استقبال 18 اکتبر (26مهر) با انفجار مهیبی کنار خودروی بوتو تمام شد؛ با 140 کشته و 650 زخمی. بوتو برای مشرف رو ترش کرد و او را مسئول حادثه خواند. چند روز بعد رقیب قدیمی هم برگشت؛ نواز شریف هم آمد با چند انفجار و چند استقبالکننده کشته شده.
هیاهو برای صندوق
8 ژانویه 2008 (18 دی) موعد انتخابات مجلس پاکستان انتخاب شد تا اولین انتخابات در سال جدید میلادی باشد. فعالیتهای انتخاباتی شروع شده بود. انفجار در تجمعات، چاشنی همیشگی میتینگها بود. دو رقیب قدیمی که فیلشان یاد پاکستان کرده بود، مدام و در ملأ عام تو کار مشرف میگذاشتند.
القاعده و طالبان هم از کوههای مرزی (با افغانستان) تهدید میکردند که همه جا را میترکانیم. اعتصاب و درگیری وکلا و قشرهای دیگر مردمی با پلیس پاکستان هم پای ثابت خبرهای خبرگزاریها شده بود. حالا انتخابات برگزار میشد؛ یا دوباره الاکلنگ بوتو و شریف شروع میشد یا مشرف به راهش ادامه میداد یا باید کیک پاکستان تقسیم بر 3 میشد و یک چیزی هم به طالبان و القاعده میدادند اما نشد که بشود...
پایان بینظیر
ظهر پنجشنبه 6 دی (72 دسامبر) در حالی که شیعیان به استقبال عید غدیر رفته بودند و مسیحیها هم سرگرم تزئین کاجهای کریسمس بودند و عملا خبرهای دنیا با مرور حوادث سال2007 راکد بود، بینظیر بوتو بدون اینکه بخواهد، یکی از مهمترین حوادث سال را در راولپندی رقم زد. سخنرانی بوتو بین مردم شهر تمام شده بود و همه قانع شده بودند که 13 روز دیگر باید اسامی نامزدهای حزب مردم را داخل صندوقها بیندازند.
بینظیر با همان روسری رهای سفید همیشگی که معمولا باد آن را روی شانهاش میانداخت، از سن سبز و قرمزرنگ پایین آمد و سوار اتومبیل سفیدرنگی شد اما چند لحظه بعد، انفجار بزرگ، صدای تیراندازی و مردمی که به هر سو میدویدند تنها تصاویری بود که با زیرنویسهای فوری، عاجل و Breaking news از شبکهها پخش شد. اولین خبرها سوءقصد دوباره به بوتو بود. این خبر با توجه به خبر صبح که تیراندازی در سخنرانی نواز شریف بود، تازه نبود اما خبرهای بعدی گوشها را تیز کرد؛ بوتو زخمی شده است... بوتو در اتاق عمل بیمارستان راولپندی... حال بوتو وخیم است... بوتو درگذشت.
خبر آخر ساعت 6:15بعدازظهر بهوقت پاکستان اعلام شد تا اول بهت و حیرت و بعد اغتشاش سراسر خاک همسایه شرقی ایران را فرا بگیرد. به جز بوتو، حدود 80 کشته و 60 زخمی هم در محل تجمع، پخش و پلا شدند که البته زیر خبر سنگین ترور بوتو به چشم نیامد. قیمت نفت هم بشکهای 47سنت بالا رفت و هر اونس طلا هم 5 دلار بالا کشید.
روایات از نحوه ترور بوتو متفاوت و عجیب بود؛ یکی این بود که فرد انتحارکننده که کمربند انفجاری بسته بود، هنگام سوار شدن بوتو از 20 متری او تیراندازی کرده، 5 تیر به بوتو خورده و بعد برای محکمکاری خودش را ترکانده؛ دیگر اینکه گلولهها در کمربند جاسازی شده و همزمان با انفجار شلیک شده- خداییش این سیستم واقعا خفن است- و فرد انتحاری لباس پلیس داشته.
در این روایتها، بوتو بر اثر اصابت گلوله به گردن زخمی شده، نه بر اثر انفجار و بعد در اتاق عمل به دلیل خونریزی شدید میمیرد. اما روایت دیگر که دولت پاکستان بر آن تاکید دارد، این است که گلولهای در کار نبوده، بلکه انفجار باعث شده سر بوتو به طاق ماشین بخورد و همین کار او را تمام کرده. البته شنبه، یکی از همان دوربینهای دستی، تصاویر واضحتری نشان داد؛ نیمتنه بوتو از سقف پاترول سفید بیرون بود و دست تکان میداد، ناگهان از سمت چپ ماشین و کنار پنجره عقبی، کلتی بالا آمد و به سمت بوتو که بیرون کادر بود شلیک کرد و بلافاصله انفجار، تمام کادر را بههم ریخت. با همه این حالات، سوءقصدکنندگان به هدفشان رسیدهاند و بینظیر نه برای شوهرش آصف زرداری- که به شدت زخمی شده- نه برای 3 فرزندش و نه برای پاکستان برنمیگردد.
زمستان داغ راولپندی
ترور بوتو جز محکومیت جهانی، باعث 3 روز عزای عمومی و اعلام حالت فوقالعاده در پاکستان شد. در همان روزهای اول، بیشتر از 40نفر در درگیریها کشته شدند و احتمالا انتخابات به تعویق میافتد. دولت پاکستان، فرد انتحارکننده را کرامت الله بلال و عضو القاعده معرفی کرد تا انگشت اتهام به مشرف نشانه نرود اما القاعده این ماجرا را تکذیب کرد و طرفداران بوتو هم حرف او را قبول نکردند. جسد بینظیر، جمعه در آرامگاه خانوادگی بوتو در منطقه لارکانای ایالت سند دفن شد تا آخرین برگ حضور خاندان بوتو در تاریخ پاکستان ورق بخورد.
حذف انفجاری
ترورهای انفجاری - بهخصوص در سالهای اخیر- طرفداران بیشتری پیدا کرده چون به سوژه طوری صدمه میزند که با وجود پیشرفت علم پزشکی، امکان زنده ماندن وجود ندارد. تازه این کار ضمن کشتن اطرافیان و جانشینان احتمالی، شایعه جان سالم به در بردن سوژه را از اساس منتفی میکند. در اینجا نگاهی داریم به چند مورد از این نوع ترورها. طبیعتا فهرست طولانیتر از این حرفها بوده.
محمدعلی رجایی:
رئیسجمهور ایران، در شهریور 1360 (1981) بعد از 28 روز ریاست جمهوری همراه با نخستوزیرش- محمدجواد باهنر- در انفجار ساختمان نخستوزیری در تهران شهید شدند. بمب آتشساز توسط گروهک منافقین جاسازی شده بود. این گروهک 2 ماه قبل از آن هم آیتالله بهشتی و 72 چهره انقلابی را در انفجار بمبی از ایرانیها گرفته بود.
رفیق حریری:
نخستوزیر سابق لبنان و مرد میلیاردر محبوب این کشور، در سال 1384 (2005) در حالی که نقش میانجی را در ماجرای خروج نیروهای سوری از لبنان بهعهده داشت، در غرب بیروت منفجر شد. انفجار اتومبیل او بهجز حریری 60ساله، 23نفر دیگر را هم کشت. ماه قبل در انفجاری مشابه، فرانسوا الحاج- نامزد فرماندهی ارتش لبنان- هم کشته شد. در سالهای 1982 (1361) و 1987 (1366) هم به ترتیب بشیر جمیل- رئیسجمهور- و رشید کرامی- نخستوزیر- در انفجاراتی کشته شدند.
محمدباقر حکیم:
رهبر 64ساله مجلس اعلای عراق، چند ماه بعد از سقوط صدام، وقتی بعد از نماز جمعه در حرم امام علی(ع) در نجف میخواست سوار اتومبیل شود، در انفجاری مهیب داخل یک فولکس شهید شد. در انفجار 29 اوت 2003 (7 شهریور 82) 125 نفر دیگر هم کشته شدند.
شیخ احمد یاسین:
بنیانگذار حماس، در سحرگاه یکی از روزهای فروردین 83 (2004)، بعد از نماز صبح با 3 موشک هلیکوپترهای اسرائیلی ترور شد. صهیونیستها چند ماه بعد، رنتیسی - جانشین یاسین - را با وضعی مشابه ترور کردند.
سیدعباس موسوی:
اولین رهبر حزبالله لبنان، سال92 در تفا حتا توسط موشکهای هلیکوپتر اسرائیلی همراه با خانوادهاش شهید شد. بعد از آن سید حسن نصرالله جانشین موسوی شد.
راجیو گاندی:
نخستوزیر اسبق هند، در بهار 1370 (1991) وقتی همه از پیروزی دوباره او در انتخابات مجلس هند مطمئن شده بودند، در جنوب این کشور منفجر شد.