خورخه والدانو كه سابقه بازي در رئالمادريد و سرمربيگري اين تيم را هم در كارنامه دارد، در يادداشتي براي بخش ورزشي سايت گاردين به مقايسه فوتبال با علم پرداخته و دليل عشق خود را به فوتبال «متناقض، بدوي و احساسي» بودن آن در مقابل علم دانسته است. متن كامل يادداشت والدانو از اين قرار است:
«بيايد نگذاريم غيرمنتظره بودن نتايج، احساسهاي ميهنپرستانه كه فوتبال برميانگيزد يا پولهايي كه از اين صنعت شگفتانگيز به دست ميآيد ما را از توجه به تكامل بازي بازدارد. تاكتيكهاي كاهنده نسبت به تاكتيكهاي نوآورانه با سرعتي بيشتر پيشرفت ميكنند و علاقه وسواسگونه به آمار و ارقام هم سهمي اساسي در آن دارد.
در اين دوره جامجهاني بيش از تمام دورههاي گذشته همه ما ميخواهيم در جريان همه چيز آن هم با دقت رياضيگون قرار بگيريم؛ حتي اگر بدانيم فوتبال وقتي زيباست كه در آن دو ضرب در دو مساوي چهار نميشود يا به عبارت ديگر، كرهجنوبي ميتواند بر قهرمان جهان غلبه كند.
ما ميخواهيم درست بودن محاسبههاي آماري و رياضي حتي پيش از آغاز شدن بازي ثابت شود. آمارهاي بزرگ و پيشبينيهاي رياضي راه خود را به زمين بازي باز ميكنند تا اطلاعاتي به ما بدهند كه نميخواهيم بدانيم. ما به فوتبال عشق ميورزيم چون بازي كمبودهاست، چون نبوغ و اشتباه در به دست آمدن نتيجه نهايي در آن دخيل است و چون دفاع چپ به دليل دعوايي كه با نامزدش داشته، خوب بازي نميكند. از اين رو، هيچ گفتهاي نميتواند آن را توضيح بدهد.
البته كه آمار به درد ميخورد اما در دنياي بازي، بسان هنر ما بايد آن را محدود كنيم. فوتبال و هنر هر دو قلمرو آزادياند. مشكل بزرگ اين است كه با هر قدم نزديك شدن ما به «يافتههاي ترديدناپذير علمي»، بازيكنان اندكي از آزاديشان را از دست ميدهند. آزادي براي چه؟ براي انديشيدن. اين همان دليلي است كه آنها قهرمانان ما هستند.
بگذاريد اينجا كمي شفافسازي كنم تا بدانيد چه كسي دارد با شما از فوتبال حرف ميزند. من فوتبال را دوست دارم بيش از تيم و هر بازيكني را بيش از بزرگترين مديران و مربيان تحسين ميكنم. توپ مرا به اندازه «علم» بازي افسون ميكند. در واقع، معتقدم فوتبال از آن رو در نقطه مقابل فناوري قرار ميگيرد كه در آن شرايط انساني به شدت دخالت دارد: متناقض، بدوي و احساسي بودن. به همين دليل است كه من [براي مثال] كمكداور ويدئويي VAR را يك نكته انحرافي ميدانم. اگر ما خواهان عدالتيم، بايد براي آن مبارزه كنيم؛ در زندگي واقعي، نه زمين فوتبال. فوتبال فرزند زمانه خود است، همان لحظه و هويت بدوي بودن آن را از نياز به امروزي و پيشرفته شدن بازميدارد. بله، ميدانم كه اين يك نبرد از پيش باخته است...
اين روزها ديگر همه ميدانند كه يك بازيكن مثلا 12 هزار و 345 متر دويده است. از نظر ورزشي، اين يك عدد تحسينبرانگيز است اما آيا دويدن او به درد تيم خورده است؟ آنجا كه بايد دويده است؟ توپ را با بازيكن خودي رسانده است يا به بازيكن حريف؟ براي نظم بخشيدن بوده يا آشفتگي ايجاد كردن؟ هنگام دويدن فكر هم كرده است؟ ما نياز به متن داريم و در غير اين صورت بهتر است آمار و ارقام را رها كنيم.
از آنجا كه من هميشه دوست دارم بازيكنان را پا به توپ ببينم، بيايد يك آمار ديگر را هم تحليل كنيم؛ آماري كه نشان از دقت 95 درصدي بازيكن در ارسال بيش از 100 پاس دارد. خاوير ماسچرانو بازيكني بود كه در بازي آرژانتين مقابل ايسلند 140 بار توپ را لمس كرد؛ بيش از همه بازيكنان در مرحله گروهي. آيا ماسچرانو خوب بازي كرد؟ اين يك داستان جداگانه است. دومين و سومين بازيكن آن بازي با بيشترين لمس توپ دفاعهاي وسط آرژانتين بودند كه يعني پاسها معمولي، غيرموثر و بدون هدف بوده است. هيچكدام از پاسها حريف را تهديد نكردند و از لايههاي دفاعي رد نشدند. اين يعني بازيكنان نخستين قانون هر حركت تهاجمي را رعايت نكردهاند: از ميان برداشتن رقيب. تحليل بازي فوتبال با عدد و رقم در مقايسه با تحليل با حروف و واژهها كار كارشناسان را راحت كرده است. هستند بازيكناني كه كسي آنها را نگرفته اما همچنان ميدوند؛ شايد به اين دليل كه كيلومترهاي مقابل نامشان باعث ميشود چندان بد به نظر نرسند.»