زغال: باد می‌زد گرم می‌شد یاد تابستان گرم

ياد آن گنجشك روي شاخه‌اش افتاد

صورتش گل داد

 

 

  • پل

ايستاده بودي آن طرف

روي پل كه پا گذاشتم

باز جر و بحث چوب‌ها

باز جيغ‌هاي يك طناب نيمه‌پاره

پل خراب شد به يك اشاره

 

 

  • جنگل

آرايشش را پاك كردند

او را

هم‌رنگ سنگ و خاك كردند

موهاي سبزش را تراشيدند

چندين پرنده

وقتي كه برگشتند

ديگر لانه‌هاشان را

نديدند