قدمت لقب دادن به افراد سرشناس و صاحبمنصب به قبل از اسلام برمیگردد. القاب، نامهای مستعار و غیررسمی و ثانویهاند که علاوه بر نام اصلی و قانونی فرد به وی داده میشود. لقب یا عنوان، واژهای است که برای بیان موقعیت اجتماعی افراد در ابتدا یا آخر نامشان به کار میروند. در روزگار قاجار القاب نشاندهنده جایگاه و اهمیت افراد بود.
«حسن ذوالفقاری» عضو فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی و دانشیار دانشگاه تربیت مدرس 46کتاب درسی و غیردرسی تألیف کرده است که در میان آن فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، ادبیات مکتبخانهای ایران و زبان و ادبیات عامه به چشم میخورد. او درباره انواع القاب و چگونگی لقب گرفتن از پادشاهان قاجار به ما توضیح میدهد.
- میگویند نام هر فرد محور شخصیت اوست. با این وجود پرسش این است که چرا تا قبل از دوران پهلوی این همه روی القاب تأکید میشد و هر فردی میکوشید برای خود لقبی دست و پا کند؟
در آن روزگار داشتن لقب از نان شب هم واجبتر بود. هر فردی میکوشید سریع برای خود لقبی دست و پا کند. در غیراین صورت به لقبی نه چندان ناخوشایند ملقب میشد که دوستان و آشنایان برایش انتخاب میکردند. یکی از فایدههای داشتن لقب، شناخت سریع افراد بود؛ چون نامها در قدیم شبیه هم بود. «خواجه نظام الملک» در «سیاستنامه» مینویسد: «غرض از لقب آن است تا مرد را بدان لقب بشناسند.» لقب گاهی بهعنوان فحش و ناسزا و گاهی برای تفنن و شوخی به کار میرفت.
یکی از موارد مهم هدف لقبدهی، احترام و بزرگداشت و تشخص دادن به افراد بود که به واسطه هنر و مهارت و قدرت به آنها داده میشد. «احمداشرف» در کتاب «القاب رجال» در دوره قاجاریه مینویسد: «شاید بتوان ایرانیان را در این کار سرآمد ملل و اقوام دیگر دانست. رواج روزافزون القاب و عناوین در تمدن اسلامی نیز کار ایرانیان است.»
- با این وجود باید القاب را دستهبندی کرد؟
القاب به 2دسته کلی القاب خاص و عمومی دستهبندی میشود. القاب خاص از جمله القاب سیاسی مثل اردشیر درازدست، دینی مثل منیرالدین یا عزالدین و القاب نظامی و اجتماعی بود. القاب عمومی میتوانست همیشگی یا دائمی باشد. مثل آقا، خانم، حجتالاسلام، شیخ، استاد، پروفسور، علامه، دکتر، مهندس، جناب و عنوانهای دولتی مثل رئیسجمهور، دادستان و...
- القاب خاص در همه دوران رواج داشت یا فقط در دوران قاجار این همه اهمیت پیدا کرد؟
سلجوقیان به وزرای خود لقبهایی با مضافالیه ملک، دین و دوله میدادند مثل نظام الملک. در دوره خوارزمشاهیان به وزرا لقبهایی با مضافالیه ملک(به ضم میم) و دین داده میشد مثل ضیاءالملک و علاءالدین. اوج لقبدهی در دوران قاجار بود که لقبهایی از جمله الدوله،السلطنه،الملک و الملوک به رجال و خویشاوندان دربار داده میشد.
افراط در لقبدهی به سرحد خود رسید. کار به جایی رسید که برای داشتن آن حاجتی به صدور دستخط شاه نبود. چنان کار به فضیحت کشید که امیرکبیر آوردن القاب در مکاتبات اداری را که گاهی یک خط میشد ممنوع کرد. امیرکبیر کارهای بزرگی انجام داد. او فقط دارالفنون نساخت.
- این افراط در زمان ناصرالدین شاه از کجا ناشی شد که حتی افراد برای داشتن القاب خاص به دربار پول میدادند و به اصطلاح لقب میخریدند؟
القاب در شأن و رتبه و جایگاه اجتماعی و دستمزد افراد تأثیر داشت. در ابتدا ناصرالدین شاه لقب فرد را با دستخط خود مینوشت و اعطا میکرد. کمکم برای سفرهای خارجی پول کم آورد. علاوه بر فروش امتیازات به کمپانیهای خارجی و گرفتن خراج از ولایات شروع کرد به لقبفروشی و از همین طریق هم خرج سفر به فرنگ را جور میکرد.
القاب برای اشخاص اعتبار میآورد. به همین دلیل افرادی که توان مالی داشتند برای لقب خریدن هزینه میکردند و بعد از ملقب شدن چند برابر پول درمیآوردند. واژههایی که در ترکیب ساخت القاب قاجاری با بیش از یک پسوند (سلطنه، دوله و...) استفاده شدهاند عبارت بودند از: آصف، اختر، ادیب، ارفع، اعتضاد، اعتماد، اعلم، اقبال، اکرم، امین، بدیع، بهادر، جلال، حشام، حشمت، حکیم، ذکاء، رکن، ساعد، سالار، شجاع، شمس، فخر، مستوفی، مشیر، نصیر، وکیل و...
- مردم عادی چطور برای خود لقب انتخاب میکردند؟
لقب گزینی ریشه فرهنگی دارد. هر فردی به هر مضاف و مضافالیهی که میخواست اسم خود را تغییر میداد. اول قوم و خویشها و بعد رفقا و دوستان، او را به لقب میخواندند و بعد معروف میشد. مثلاً کسی که منزلش در پامنار بود لقب پامناری را برای خود بر میگزید. محل سکونت یا شغل افراد ملاک انتخاب لقب بود.
گاهی لقب را از خاندان خود میگرفتند؛ مثل پسر حاجی که گویای خانوادهای متمول بود. شغل و هنر و مهارت و گاهی شکل و قیافه هم در لقب فرد تأثیر داشت. مثلاً حسن زاغی کسی بود که چشمان زاغ داشت یا اسمال غاز لقب فردی به نام اسماعیل بود که گردن درازی داشت. خصوصیت فردی هم گاهی دخیل بود. مثل ممد غصهخور یا کریم شیرهای یا آبجی شلخته. اگر کسی از چیزی بدش میآمد آن چیز لقبش میشد. مثلاً کسی از زردآلو بدش میآمد به او میگفتند ممد زردآلو. مردم ترجیح میدادند خودشان لقب انتخاب کنند تا دیگران! خودشان دستکم یک لقب آبرومند انتخاب میکردند.
- چطور روزگار اینالدولهها و السلطنهها و الملوکها افول کرد؟
پهلوی اول با اینکه خودش به رضاخان میرپنج و سردار سپه ملقب بود قانون لغو استفاده از القاب را 15اردیبهشت سال 1304 تصویب کرد. مصوبه مربوط به القاب و مناصب مخصوص نظام و القاب کشوری بود. برابر این قانون، مناصب مخصوص نظام از جمله سپهسالاری، سپهداری، سرداری، سپهبدی، امیری مطلق و مضاعف، امیر تومانی، امیر پنچی(میر پنجی) و سایر القابی که در آن مضاف یا مضافالیه، سپاه، لشکر، جنگ، سالار و نظام بود، ملغی و اعطای این القاب منسوخ و استفاده از آن ممنوع شد. طبق این قانون همه القاب کشوری هم 3ماه بعد ملغی شد. دیگر افراد فقط با نام و نام خانوادگی شناخته میشدند.
- در همین سالها برگزیدن نام خانوادگی الزامی شد؟
همینطور است. در نتیجه این قانون جدید بسیاری از کسانی که لقب داشتند جزء اصلی یا مضاف آن را عیناً یا با افزدون پسوندی مانند یای نسبت برای نام خانوادگی خود برگزیدند. مانند علاء، یا قوام یا قوامی به جای علاءالسلطنه، قوامالسلطنه، قوام الملک.
- القابی متناسب با جایگاه اجتماعی
امین السلطان، ظلالسلطان، عزیز السلطان، عین السلطان، امینالدوله، عینالدوله، کمالالملک و... از جمله القاب اشخاص صاحبمنصب و درباریان ناصرالدین شاه بود. پسوندهایی که نشان از جایگاه افراد داشت السلطان، السلطنه، الدوله، الملک، الممالک و... بودند. این پسوندها از نظر اهمیت و ارزش در مراتب مختلفی قرار داشتند. در میان مضافها هم نامهایی مثل آصف، مشیر، شجاع و حشمت اهمیت بیشتری داشتند.
در این بین ترکیب مضاف با مضافالیه در درجه و مرتبه لقب مؤثر بود. در این دوره علاوه بر القاب، کاربرد عناوینی مثل نواب و جناب نیز مرسوم بود و عنوان جناب را برای وزیران به کار میبردند. واژه اشرف هم بعضی اوقات برای بعضی از رجال و بزرگان لقب محسوب میشد. گاهی افراد به واسطه شغلشان ملقب میشدند. مثل مستوفی الممالک برای رئیس مستوفیها یا همان حسابدارهای خودمان. معیرالممالک برای رئیس خزانهداری که معمولاً بعدها نام فامیل معیری را برگزیدند. ملک الشعرا یا ملک المتکلمین هم از این دست القاب بود.