آنچه این روزها به یکی از مباحث پررنگ رسانهای و فرهنگی و سیاسی تبدیل شده، موضوع پخش اعترافات یک دختر 17ساله در تلویزیون و دامنههای گسترده اعتراض در فضای مجازی و حتی بعضا در فضای واقعی بود. به این رخداد از هر زاویهای نگریسته شود، کمترین نتیجهای که دارد توافق بر سر شکلگیری یک گسست فرهنگی و نسلی است.
جامعه ایران مثل بسیاری از جوامع دیگر جهانی و با شدت و ضعفی متفاوت دستخوش تغییرات پردامنه شده است. تکثر، تنوع و تمایز، بارزترین مشخصههای نسلی جامعه ماست که دیرفهمی آنها همواره هزینههای سنگین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بر نظام و جامعه تحمیل کرده است.
اعمال زور و قدرت برای تحمیل یک فهم رویه و سبک یکپارچه، حاصلی جز تخریب بنیانهای اخلاقی و دینی و قانونی آن جامعه ندارد. تحولات پردامنه جامعه ایرانی و دگرگونیهای نسلی را نمیتوان در همان دستگاه مختصات قدیم و چارچوبهای بسته ذهنی فهمید و چارهجویی کرد، نهتنها در ایران بلکه در جهان متغیر کنونی، عنوان نسل (ایکس) را برای تبیین نسل جوانی بهکار میبرند که مشخصات آن هنوز کاملا شناخته شده نیست.
برای مواجهه با چنین نسل ناشناختهای ضرورت نخست، شناختن آن است نه نادیده گرفتن، ترد و یا سرکوبش. در چنین شرایطی باید یکی از مهمترین ارکان سیاست اجتماعی، مطالعه و پژوهش از سویی و گشودن عرصههای گفتوگو و مفاهمه از سوی دیگر باشد. اگر میدان گفتوگوهای نسلی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در جامعه ما باز نشود و به جای آن اتهام، محکومیت و به حاشیه راندن باشد نتیجهای جز قطبیتر کردن جامعه، غیریتسازیهای مختلف و تولید و بازتولید نفرت و خشونت نخواهد داشت؛ نسلی که بخشی از آن مدام بر صندلی اتهام مینشیند نسلی است که الزاما ضدپیشینیان خود نیست اما با آنان متفاوت است.
دغدغههایش در همه جا از جنس دغدغههای گذشتگان نیست ولی بهدلیل ناشنیده ماندن صدایش و نادیده گرفتن حضورش در مواضع و مواقع مختلف به نوعی هنجارگریزی و حتی مقاومت در برابر آموزش و فرهنگ رسمی رسیده است. چاره کار حذف او از معادلات، محاسبات و نشاندن آنها بر صندلیهای اتهام و اعتراف نیست. چاره کار پیدا کردن مکانها و امکانهای نو برای انجام گفتوگو در موقعیتها و صندلیهای برابر است.