از اواخر دولت هاشمی رفسنجانی قطع برق بسیار کاهش یافته بود. بعد از او و در دولت اصلاحات هم این روند ادامه داشت. طبیعی است در همه این سالها آمار و ارقام مربوط به جمعیت و تولید برق و امکانات هم وجود داشت. یعنی میشد برنامهریزی کرد و از بروز چنین بحرانی که با آن دست به گریبان هستیم کاست. اما این اتفاق نیفتاد.
ممکن است گفته شود تحریمها ما را به این نقطه رساند. اما این توجیه نمیتواند چندان درست باشد. در بسیاری از آن سالها موضوع تحریم مطرح نبود پس میشد مقدمات لازم را درنظر گرفت. سالها قبل کارشناسان مدام هشدار میدادند که اگر وضع به همین منوال پیش برود و تدابیر و برنامههای لازم اتخاذ نشود با بحران آب و برق مواجه میشویم.
با همه این هشدارها به نقطهای رسیدیم که امروز از بحران برق و انرژی میگوییم. میتوان از مردم خواست صرفهجویی کنند و راههای مناسبی برای بهرهگیری از آب و برق بهکار گیرند، اما چرا نباید مسئولانی را که باعث چنین بحرانی شدند بازخواست کرد؟
چرا نباید از مسئولان قبلی و حال حاضر پرسید چگونه و چرا اوضاع به بحران رسید و نقش شما در بروز این بحران چقدر بوده است؟ اگر از مردم میخواهیم با همراهی خود مانع از بحرانیترشدن اوضاع شوند آیا لازم نیست مردم بدانند چرا به این وضع دچار شدیم و کدام برنامهریزیهای غلط و اهمالها باعث این شرایط شد؟ مدام میشنویم که بحران برق و آب داریم ولی هیچ مسئولی نمیگوید چه فرد یا دستگاهی برق و آب را به بحران رساند. آیا همچنان که از مردم انتظار داریم شرایط را درک کنند نباید به انتظار مردم درباره علل ظهور این وضع پاسخ داد؟
این روزها سخن از شفافیت بسیار شنیده میشود و مدام از شفافیت مسائل مالی و دریافت ارز و انعقاد قراردادها و... میشنویم اما یادمان نرود که شفافیت فقط در مبارزه با فساد خود را نشان نمیدهد. شفافیت در دلایلی که به بحرانی شدن وضع آب و برق انجامیده خود موضوع مهمی است. مردم بیش از این میتوانند برای مقابله با بحران آب و برق، قدم پیش بگذارند درصورتی که احساس کنند مشارکت آنها در حل مسائل، بهمعنای آن نیست که مقصران، بیهیچگونه مکافاتی راه خود را بگیرند و بروند.