چهارراه محبوب و تقاطع پرخاطرهای که اگرچه نامش روی هیچ تابلویی ثبت نشده اما در حافظه مشترک اهالی خیابان محصل زنده است. «چهارراه پدر و پسر» نامی برای یک تقاطع قدیمی و پرخاطره است که موجودیتش را از ساکنان چند دهه یک محله وام گرفته. همسایههایی که آمدند و خشت خشت خانهها و سنگ بنای کوچه و خیابانهایش را نهادند و در یک کلام این خود آنها بودند که نام چهارراه پدر و پسر را از هیچ زنده کردند. در این گزارش سراغ کاسبان خیابان محصل رفته و ماجرای این نامگذاری جالب را از زبان آنها شنیدهایم.
مثل نقطه آغاز همه چیز است. قدیمیترین چهارراه محله دهقان اگرچه امروز در هیاهوی خیابان محصل و در گرداگرد دکانهای چند ده ساله و مراکز خرید تازه تأسیس انگار ابعاد کوچکتری پیدا کرده اما هنوز هم نام منحصربهفردش دهانبهدهان میچرخد. همسایههای قدیمی با آن نشانی میدهند و همسایههای تازه وارد هم با کنجکاوی قصه تولد یک محله را از تقاطع دو خیابان خاکی از قدیمیها پرسوجو میکنند.
با گذر تاریخ، خالق و حتی قهرمان قصهها تبدیل به تصاویر غبارگرفتهای میشوند که در قالب واژهها به حیات خود ادامه میدهند. قصه چهارراه پدر و پسر اما کمی فرق دارد. قهرمانها و حتی خالقانش هنوز زندهاند تا ماجرای 6 دهه را بیکم و کاست روی کاغذ بیاورند. «محمدتقی وهابی شبستری» نخستین کاسب خیابان محصل و یکی از کاسبان نبش چهارراه است. برای تکمیل قصهای که مثل خود چهارراه 4وجه دارد پای صحبتهای او مینشینیم. شبستری میگوید:
«نام کوچههای فرعی این چهارراه یعنی خیابانهای شهید ریحانی و شهید اصغرنیا مثل نام خیابان محصل چند بار تغییر کرده است. اما هنوز هم اهالی محله اینجا را چهارراه پدر و پسر صدا میزنند. چند سالی طول کشید تا نام پدر و پسر برای این چهارراه انتخاب شود. نخستین کاسب سر چهارراه من بودم که 55 سال پیش با تأسیس یک مغازه الکتریکی همراه با پسرم، نخستین پدر و پسر کاسب محله و این چهارراه شدیم.»
- پدران و پسران از راه رسیدند
6 دهه پیش خیابان محصل یک معبر خاکی بود و به ندرت در میان زمینهای بایر اطراف، خانههای یکی، 2 طبقه قدیمی به چشم میخورد. خیابانی که این روزها تغییر چهره داده و تبدیل به یکی از شلوغترین و پرترافیکترین خیابانهای محله دهقان شده است. نقطهای که خیابان محصل بهعنوان نخستین خیابان محله با یک کوچه خاکی دیگر به هم رسیدند شد چهارراهی که هنوز هم قلب این محله است؛ پرترافیک، پرازدحام و البته پر از قصه و خاطره گذشتگان یک محله. «علی شبستری» پسر حاج محمدتقی از کودکی کنار دست پدر مشغول کاسبی است.
او با جزئیات بیشتری ماجرای این نامگذاری جالب را شرح میدهد: «پدرم نخستین کاسب این چهارراه بود. هنوز خبری از شلوغی و ازدحام خیابان محصل نشده بود که همان روزها به تدریج در 3ضلع دیگر چهارراه هم مغازهای باز شد و اتفاقاً همه آنها هم پدر و پسر بودند. همین موضوع باعث شد اهالی نام پدر و پسر را برای پر رفتوآمدترین چهارراه خیابان محصل انتخاب کنند.» با تأسیس نخستین مغازه سر چهارراه هنوز قصه چهارراه پدر و پسر و نام منحصربهفردش 3 ضلع دیگر برای تکمیل شدن کم داشت تا اینکه «غلامرضا صادقی» و پسرانش از راه رسیدند.
آهنفروشی ضلع جنوب غربی چهارراه نه تنها ضلع دوم برای قوام این داستان بود بلکه آهنآلات و مصالح ساخت تمام خانههای محلهای در حال تولد را هم تأمین میکرد. صادقی اگرچه چند سالی است تغییر شغل داده اما به رسم دیگر کاسبان چهارراه، همراه پسرانش مغازه را اداره میکند. او میگوید: «شغلم آهنگری بود. 53 سال پیش این مغازه را خریدم و با پسرانم مشغول به کار شدم. آن روزها هنوز خیابان محصل خاکی بود و خبری از آپارتمانها و ردیف خانههای بههم چسبیده نبود. هرکسی میخواست خانهای بسازد آهنآلات و مصالحش را همینجا سفارش میداد.»
- قانون نانوشته سر چهارراه
بعضی قوانین نانوشتهاند. کسی انگار از زمان و دلیل تصویبشان خبر ندارد. مثل قانون سر چهارراه پدر و پسر. یک اتفاق شاید اساس و ریشه آنهاست. اینکه باید تمام کاسبان سر چهارراه پدر و پسر باشند. با آمدن «مصطفی نظیف» و ساخت مغازهای دیگر در ضلع شمال غربی چهارراه، قصه نامگذاری چهارراه پدر و پسر یک قدم دیگر به پرده آخر نزدیک شد.
نظیف هم بعد از گذشت 5دهه هنوز با پسرانش مغازه را اداره میکند. او میگوید: «آن روزها شغلم خرازی بود. کمی بعد یک مغازه دیگر هم در ضلع جنوبشرق چهارراه تأسیس شد تا همه توجهها به این 4مغازه جلب شود. انگار همه اجناس لازم برای تأمین نیازهای روزمره در این مغازهها پیدا میشد. این موضوع هم دلیل دیگری بود که همسایهها به کاسبان چهارراه و انتخاب این نام برای آن توجه کنند.»
«محسن نظیف» پسر آقا مصطفی اما دلیل دیگری هم میآورد. او میگوید: «راستش را بخواهید ما پسرها هم به یکدیگر نگاه میکردیم و از روی دست هم تمرین احترام به پدر میکردیم. شاید وقتی اهالی محله رابطه پدر و پسری ما را میدیدند که پر از احترام و محبت بود آنوقت به تدریج این اسم در ذهنشان شکل گرفت.»
- قصهای که هنوز ادامه دارد
داستان پدران و پسران سر چهارراه قصه پدرهایی هم است که حالا دیگر برای همیشه با این چهارراه خاطرهانگیز وداع کردهاند. پدرهایی که دیگر نیستند اما نگاهشان روی دیوار مغازه قاب شده و یادشان مثل قصهای که بازیگران اصلیاش بودهاند هنوز زنده است. مرحوم«حاج ابراهیم مقدم» و پسرش «علی اصغر» 5 دهه پیش قطعه آخر پازل را تکمیل کردند تا عناصر چهارگانه لازم برای شروع همه چیز فراهم شود. با آمدن آنها چهارراه هم اسمی برای خود دست و پا کرد و شد چهارراه پدر و پسر.
حاج ابراهیم اما 7 سال پیش از دنیا رفت. «علیاصغر مقدم» میگوید: «ما چهارمین مغازه نبش چهارراه بودیم. همینکه 3 مغازه دیگر توسط پدر و پسرها اداره میشد برای ما هم جالب بود. پدرم حاج ابراهیم از کاسبان معتمد محله بود و اهالی خیابان محصل او را با صفت انصاف و مردمداری میشناختند.
وقتی او از دنیا رفت تصمیم گرفتم به تنهایی مغازه را اداره کنم.» قوانین نانوشته انگار واقعاً قانون هستند؛ از آن قانونهایی که ضمانت اجرایشان معلوم نیست اما تخطی از آنها به مرحله غیرممکن رسیده است. با فوت حاج ابراهیم، نوهاش «محمد» جای خالیاش را پر کرد تا همچنان قصه پدرها و پسرهای سر چهارراه ادامه پیدا کند.
«محمد مقدم» که حالا جوانترین کاسب چهارراه است میگوید: «من سومین نسل از کاسبان این چهارراه هستم و سن و سال کمتری نسبت به بقیه دارم. با این وجود رابطه پسرها هم با یکدیگر خوب است و شاید یک روز هر 4 مغازه نبش این چهارراه را نوهها اداره کنند.»