همه‌‌چیز از فروش گوشی ۵۰۰ هزارتومانی شروع شد. زن مسافرکش وقتی موبایل مرد افغان را برای دخترش خرید، نمی‌دانست همین موضوع به قیمت از دست دادن جانش تمام می‌شود.

به گزارش همشهری، عصر یکشنبه 24تیرماه مردی جوان به کلانتری 181عوارضی رفت و از ناپدید‌شدن همسرش خبر داد. به گفته این مرد، همسر 39ساله‌اش به نام شهره ساعت 7صبح یکشنبه سوار بر خودروی پرایدش برای مسافرکشی خانه را ترک کرده و دیگر موبایلش را پاسخگو نبوده است.

از‌همان زمان تحقیقات برای یافتن شهره شروع شد و شماره پلاک خودروی وی در اختیار همه واحدهای گشتی قرار گرفت تا اینکه ساعتی بعد مأموران در بلوار کوهک به راننده پرایدی مشکوک شدند. شماره پلاک خودرو نشان می‌داد متعلق به شهره است اما مردی افغان پشت فرمان آن نشسته بود. این مرد به نام مسعود بازداشت شد و در بازجویی‌ها گفت: حدود 3‌ماه پیش به همراه 2‌نفر از هموطنانم به نام‌های امان‌الله و ارسلان به‌عنوان مسافر سوار ماشین شهره شدیم.

او حوالی پارک چیتگر و بلوار کوهک مسافرکشی می‌کرد. معمولا هرجا می‌خواستیم برویم به او زنگ می‌زدیم و ماشینش را دربست کرایه می‌کردیم. تا اینکه حدود 2‌ماه پیش تصمیم گرفتم به‌دلیل مشکلات مالی گوشی‌ام را بفروشم.

او ادامه داد: گوشی حدود 500هزارتومان ارزش داشت و یک روز که سوار ماشین شهره بودم تا به محل کارم بروم، از او خواستم برای گوشی‌ام مشتری پیدا کند. او گفت دخترش قصد خرید گوشی دارد به همین دلیل موبایل را از من گرفت تا به دخترش نشان بدهد اما از آن روز به بعد هرچه به موبایلش زنگ زدم، جوابم را نداد.

موضوع را با امان‌الله و ارسلان درمیان گذاشتم و از آنها خواستم با وی صحبت کنند تا موبایلم را برگرداند. چون دلار گران شده بود و می‌توانستم با قیمت بیشتری آن را بفروشم. آنها هم با شهره تماس گرفتند و به بهانه اینکه می‌خواهند ماشینش را کرایه کنند، وی را به محل قرار کشاندند.

متهم گفت: قرار ملاقات حوالی بلوار کوهک بود و من هم با آنها رفتم. وقتی زن جوان رسید هر 3سوار ماشین وی شدیم. در بین راه با او جروبحث کردم و گفتم چرا پول گوشی‌ام را نمی‌دهی؟ وقتی دعوایمان بالا گرفت امان‌الله و ارسلان از وی خواستند کنار خیابان توقف کند. بعد از او خواستند پیاده شود تا داخل پارک درباره گوشی حرف بزنند. از آنجا که من عصبانی بودم، از من خواستند کنار ماشین منتظرشان بمانم. آنها وارد پارک شدند و دقایقی بعد هراسان برگشتند.

وقتی سراغ زن جوان را گرفتم به من گفتند داخل پارک نشسته است. پس از آن به بهانه اینکه می‌خواهند خرید کنند، از من خواستند سوار ماشین شوم. با هم به مقابل یک سوپرمارکت رفتیم اما به محض پیاده‌شدن، فرار کردند. هرچه منتظر نشستم برنگشتند تا اینکه پلیس رسید.

  • کشف جسد

با اظهارات جوان 25ساله مأموران راهی پارک جنگلی شدند و جسد زن جوان را پای درختی پیدا کردند. او با شال خودش خفه شده بود. در چنین شرایطی موضوع به قاضی ولی مرادی، کشیک جنایی پایتخت اعلام شد و با دستور وی جسد به پزشکی قانونی منتقل شد.

  • اعتراف به جنایت

کارآگاهان جنایی در مرحله بعد با دستور قاضی راهی محل کار 2مرد افغان که ساختمانی نیمه‌کاره حوالی پارک چیتگر بود، شدند و یکی از آنها به نام امان‌الله را سر بزنگاه دستگیر کردند. او همه وسایلش را داخل ساکی گذاشته بود و قصد فرار به افغانستان را داشت. نفر سوم به نام ارسلان اما فرار کرده بود که تلاش برای یافتن مخفیگاه وی ادامه دارد.

روز گذشته مسعود 25ساله و امان‌الله 40ساله به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شدند و امان‌الله در بازجویی‌ها به قتل زن جوان اعتراف کرد. او در گفت‌وگو با همشهری از جزئیات جنایت می‌گوید.

  • داخل پارک چه اتفاقی افتاد که جان زن جوان را گرفتی؟

آن روز به همراه ارسلان وارد پارک شدیم تا با شهره صحبت کنیم. مسعود خیلی عصبانی بود و گفتیم الان کار دست خودش یا شهره می‌دهد اما رفتار شهره ما را هم عصبی کرد. وقتی به او گفتیم باید گوشی را برگردانی، گفت ظرف امروز یا فردا پولش را می‌ریزد اما دلار گران شده بود و او می‌خواست با همان قیمت قبلی پولش را بریزد. گفتیم مسعود بی‌خیال شده و گوشی‌اش را می‌خواهد اما او گوشش به حرف ما بدهکار نبود. ما رفته بودیم مشکل را حل کنیم و موضوع را فیصله بدهیم اما همین میانجیگری کار دستمان داد. پس از بگو‌مگو ناگهان ارسلان با مشت به‌صورت شهره زد که شالش افتاد. من هم شال شهره را دور گردنش پیچیدم و خفه‌اش کردم.

  • هیچ‌کس در آن حوالی نبود؟

نه.

  • شهره را از کجا می‌شناختی؟

او با پرایدش مسافرکشی می‌کرد و بیشتر وقت‌ها به‌عنوان مسافر ما را به جایی که می‌خواستیم برویم می‌رساند.

  • بعد از قتل قصد فرار داشتی؟

می‌خواستم به افغانستان بروم؛ پیش همسر و 6فرزندم. 2سالی می‌شود که به ایران آمده‌ام و کارگر ساختمانی بودم اما پس از قتل ترسیدم و گفتم اگر گیر بیفتم قطعا اعدامم می‌کنند. من از مرگ می‌ترسم و همه‌‌چیز در یک لحظه عصبانیتم رخ داد. نمی‌خواستم جان زن ایرانی را بگیرم.