«یکی» آن را مادر صلحها و جنگها میخواند و شاید برای «دیگری» در حکم قماری بزرگ باشد تا بتواند با کسب یک موفقیت در بیرون از مرزها، به بردی مؤثر در برابر مخالفان درون حزبی و دشمنان پرشمارش در حزب رقیب دست یابد.
«یکی» که همه برنامههای اقتصادی و سیاسیاش را بر مذاکره با قدرتهای جهانی بر سر پرونده هستهای استوار کرد و با آمدن «دیگری» همه آن نقشههای پسابرجامی نقش برآب شد تا زبان تند و گزنده دلواپسان داخلی مخاطبانی در بین معترضان نان و آب بیابد و آن «دیگری» نیز که با سیاست توپ و تشر همه رشتههای سلفش را پنبه کرد، نیز خود در داخل گرفتار مخالفتهای فراوان شد تا کار به انتخابات چند ماه آینده حوالت یابد.
مذاکره ایران و آمریکا نه جدال باز و کبوتر است و نه نبرد شیر و عقاب. نه جنگ این دو نشانی از برنده و بازنده مطلق و چنانکه طرفداران نظریهبازیها، بازی برد -باخت یا باخت - باختش مینامند دارد و نه گفتوگویشان حاصل جمع جبری مضاعف برد - برد است. زمانی که بازی برد - برد مذاکرات1+5 سه سال پیش به فرجام رسید آغاز کارزاری دشوار در سیاست داخلی دو کشور و موجی از دشمنیهای داخلی شد که چه در آمریکا و چه در ایران منافع حزبی و جناحی را بر منافع ملی ترجیح میداد تا برندگان مذاکره را به بازندگان سیاست داخلی تبدیل کند.
یاران این «یک» گرچه نتیجه شیرینی از انتخابات اردیبهشت96 گرفتند اما تنها چند ماه طول کشید تا بر اثر سیاست آن «یک» همه وعدههای پسابرجامی به وعید و کامیابیها به تلخکامی بگراید. بهدنبال ناآرامیهای زمستان گذشته و تلاطم در بازار مسکن، سکه و ارز و طبیعی بود که باز همچون یک دهه قبل سیاست در کف خیابان تعیین شده و تدبیر بیاثر شود.
در آمریکا نیز دمکراتها و هواداران برجام نتوانستند میراثداری کنند و در نتیجه بازها به جای کبوترها نشستند و از همان آغاز چنگالهای آهنین خود را به رخ کشیدند. این سیاست گرچه عرصه را بر اقتصاد ایران تنگ کرد تا برخی بازیگران و رقیبان منطقهای ایران دندان طمع تیز کنند و حتی در برخی کشورهای منطقه چون یمن و سوریه به نبردهای نیابتی دامن زنند اما این سیاست تاکنون جز امیدواری به مؤثر بودن تظاهرات خیابانی در ایران، دستاورد ملموسی برای کاخ سفید نداشته است.
آن «یک» شاید میان برخی از افراد اپوزیسیون جمهوری اسلامی چهرهای مقتدر جلوه کند یا به طمع تاریخی برخی رقیبان منطقهای ایران دامن زند ولی خود به سبب عملکردش در انتخابات ریاستجمهوری و اتهام سرسپردگیاش به پوتین در معرض انتقادات شدید داخلی حتی در بین رهبران هم حزبیاش است و در صحنه بینالمللی نیز سیاست تهاجمیاش در قبال مسائلی چون خروج از عضویت در پیمانهای منطقهای و جهانی موجب فاصله گرفتن متحدان سنتی همچون بریتانیا و آلمان شده است. او هم از شکوه عقاب بهرهای ندارد و انتخابات میان دورهای آبانماه کنگره میتواند برایش کابوسی شود تا شاید وی را به یکی از ناکامترین رؤسای جمهور آمریکا تبدیل کند.
شاید بیم از درافتادن به این ورطه است تا به تعبیر سردار قاسم سلیمانی، آن «قمارباز» که یکی، دو هفته پیش با سرقت جمله تاریخی محمدجواد ظریف در مذاکرات هستهای، همتای ایرانیاش را خطاب کرد که هیچ وقت آمریکا را تهدید نکند، چند روز بعد از در مذاکره و دوستی درآید. گرچه حملات لفظی مسئولان 2کشور این نگرانی را در سطوح مختلف دامن زد که ممکن است منطقه به گرداب جنگی دیگر کشیده شود که ابعاد جهانی پیدا میکند اما محدودیتها و ممنوعیتهای هریک از طرفین، آنها را به ملاحظه رئال پلیتیک وامیدارد چون با وجود خوی تهاجمی آن «یک» نه او مرد جنگ است و نه این «یک» منافع خود و کشور را در استقبال از چنان جنگی میبیند.
سیاست رسیدن به هدف کسب منافع برای کشور است و چه بهتر که این مآلاندیشی از راههای مسالمتآمیز باشد. ممکن است صلح بین آمریکا و ایران در چنین شرایطی دست نیافتنی بهنظر برسد ولی قطعا جنگ نیز گریزناپذیر و گزینه محتوم نیست و نباید مجال بروز چنین جنگی را برای برخی بازیگران شرور منطقهای فراهم کرد.