کامران بارنجی- آوا فوشریان: گفت‌وگو با مهدی محسنیان‌راد درباره نزدیک به ۲۰۰سال تجربه روزنامه‌نگاری در ایران و بحران مخاطب که این روزها مطبوعات چاپی با آن مواجه شده‌اند

حال مطبوعات بد است؛ جمله آشنا و پرتکرار این روزها که در میان اهالی رسانه شنیده می‌شود و حجم بالای برگشتی نشریات هم مهر تأییدی بر این ادعاست. عده‌ای می‌گویند حال و روز مخاطب از حال و روز رسانه‌های چاپی هم بدتر است چون به سمت رسانه‌هایی در شبکه‌های اجتماعی موبایلی هدایت شده‌اند که به هر نوع خبر، فیلم یا عکسی بدون فیلتر، با بیشترین فراگیری و تأثیرگذاری و البته بیشترین تخریب دسترسی دارند. عده‌ای دلیل این مهاجرت فراگیر از مطبوعات چاپی به رسانه‌های دیجیتال را در اعتماد از‌دست‌رفته مردم جست‌و‌جو می‌کنند. حال در به‌وجود آمدن این وضعیت چه مدیران رسانه‌های مکتوب مقصر باشند و چه ذائقه و سلیقه مخاطب تغییر کرده باشد،

در اینکه بحرانی فراگیر نشریات را دربرگرفته دیگر شکی نیست. اما آیا جنس بحرانی که در جهان روزنامه‌نگاری وجود دارد با جنس بحران روزنامه‌نگاری در ایران مشابه است؟ آیا اگر مطبوعات ایران نسخه برون‌رفت از بحران غربی‌ها را اجرا کنند، دوباره زنده می‌شوند و با استقبال مخاطب روبه‌رو خواهند شد؟ آنطور که مهدی محسنیان‌راد- نظریه‌پرداز و استاد علوم ارتباطات- می‌گوید پاسخ به این سؤال‌ها نیازمند مسئله‌شناسی و آسیب‌شناسی روزنامه‌نگاری ایرانی است و بررسی کامل ابعاد آن به بحث‌های متعددی نیاز دارد.

آنچه در این گفت‌وگو می‌خوانید تلاشی است برای پاسخ به این سؤال‌ها و البته پیداکردن راه‌حلی برای برون‌رفت از بحران حال حاضر مطبوعات. معرفی دکتر مهدی محسنیان‌راد، جامعه‌شناس، نظریه‌پرداز و استاد علوم ارتباطات: او از نخستین فارغ‌التحصیلان دانشگاه رادیو و تلویزیون و از نخستین شاگردهای مرحوم دکتر معتمدنژاد (پدر علم ارتباطات ایران) است که با تالیف بیش از 17جلد کتاب در زمینه روزنامه‌نگاری و ارتباطات و نیز نظریه‌پردازی بین‌المللی در این حوزه از صاحب‌نظران علوم ارتباطات به‌حساب می‌آید.

  • هر نگاهی که این روزها به وضعیت مطبوعات داخلی می‌اندازیم خبر از بحران می‌دهد. بحرانی‌ که با ظهور رسانه‌های نو شدت پیدا کرده و نه فقط در ایران بلکه در جهان هم به‌دنبال راه چاره برای آن هستند. آیا حال روزنامه‌نگاری ایران به اندازه مطبوعات جهانی بد است و اگر آنها راه و روشی را برای درمان به‌کار گرفته‌اند برای ما هم قابل استفاده است؟

در اینکه روزنامه‌نگاری کاغذی با بحران جهانی رو‌به‌روست، تردیدی نیست اما جنس بحرانی که در ایران وجود دارد با دیگر نقاط جهان متفاوت است. در کشورهای پیشرفته، روی‌آوری به روزنامه کاغذی کاهش یافته است؛ مثلا در ایالت متحده آمریکا، تا حدود سال2000 در اغلب مناطق، روزنامه‌های محلی متعدد وجود داشت درحالی‌که این روزها کمتر شهری پیدا می‌کنید که بیشتر از یک نشریه روزانه داشته باشد.

مشابه این تغییرات در دیگر کشورهای پیشرفته ازجمله سوئیس هم هست. مجلات هم از اواخر دهه اول قرن بیست و یکم وارد سیر نزولی شدند. آمارها نشان می‌دهند که کاهش نرخ تعداد فروش مجله‌ها، چه به شکل اشتراک و چه خرید از دکه‌ها نسبت به اوایل دهه نخست قرن بیست و یکم کمتر شده است. اما اگر می‌خواهید بدانید که با کاهش فروش میزان درآمد روزنامه‌ها هم کمتر شده است، باید بگویم نه! حتی سطح درآمد روزنامه‌ها بیشتر هم شده است چون آگهی متکی بر آمارهای فروش نسخه‌های کاغذی به علاوه دیجیتال نشریات است. به این موضوع هم دقت کنید که فرق روزنامه کاغذی با روزنامه دیجیتال در آن نیست که اولی روی کاغذ است و دومی روی مانیتور بلکه یکی از تفاوت‌ها آن است که خبرهای دومی ساعت به ساعت به‌اصطلاح به‌روز می‌شود چون آنها پاسداری قانونی از کپی‌رایت دارند، رسانه‌های دیگر نمی‌توانند اطلاعات به‌روز شده را از یکدیگر دزدی کنند، بلکه باید با ذکر آنکه از کدام رسانه امانت گرفته‌اند آن را نقل کنند.

مصرف‌کننده نیز برای مصرف آن نسخه دیجیتال باید پول بپردازد و صاحبان آگهی هم این را می‌دانند و تصمیم می‌گیرند که چگونه و به چه رسانه‌ای آگهی بدهند. اما جنس بحران و سؤالات مرتبط با آن در ایران اینگونه نیست و کاملا متفاوت با سایر نقاط جهان است و اگر لازم بدانید تلاش می‌کنم در ادامه، این تفاوت را توضیح دهم.

  • اشاره کردید که جنس بحران در نشریات ایران متفاوت از نشریات دنیاست. این تفاوت عموما در چه بخش‌هایی آشکار است؟

این موضوع پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. اجازه دهید مهم‌ترین تفاوت را با یک مثال توضیح دهم. پژوهش‌های علمی ثابت کرده که بهترین زمان برای یادگیری زبان مادری تا سن 6سالگی است. در واقع اگر کودکی به هر دلیلی این فرصت را از‌دست بدهد، بعدها به‌سختی می‌تواند زبان مادری را بیاموزد. به‌نظر من مشابه همین از دست‌دادن فرصت طلایی، برای جامعه ایران اتفاق افتاده است.

222سال قبل از آنکه ما ایرانیان خواندن روزنامه به زبان فارسی را آغاز کنیم، یوهان کارلوس، جوان هوشمند و کارآفرین آلمانی، برای تأمین معاش فکر کرد خوب است اخبار مورد نیاز مردم را جمع‌آوری و چاپ کند و آن را بفروشد. به این ترتیب نخستین روزنامه جهان در سپتامبر 1605 در آلمان منتشر شد. یعنی غربی‌ها 222سال پیش از ما آموختند که صبح خود را با خواندن روزنامه‌ای آغاز کنند که به آنها بگوید در محیط اطرافشان چه می‌گذرد و به زبان عامیانه از این طریق از قافله عقب نمانند. آنها در این 2 قرن از طریق روزنامه مطلع می‌شدند میزان فساد در حکومت و منابع قدرت وابسته به آن ازجمله کلیسا چقدر است؟ مطبوعات به آنان توضیح می‌داد که تا چه حد دروغ می‌شنوند؟

و در واقع مردم پول می‌دادند، روزنامه مستقل می‌خریدند تا نیازهای خبری خود را تأمین کنند. درحالی‌که در ایران 222سال دیرتر، بنا به حکم حکومتی محمدشاه قاجار، انتشار روزنامه در ایران آغاز شد، آن هم به‌خاطر آنکه حکومت از این طریق مردم را آدم کند یا آنگونه که در شماره صفر سال 1837 کاغذ اخبار گفته شد قرار است ملت روزنامه بخرند تا حکومت آنان را «تربیت» کند. ما به اندازه 222سال تجربه مصرف روزنامه برای نیازهای واقعی خبری محیط پیرامونمان را از‌دست دادیم. این نکته خیلی مهمی است که کمتر به آن توجه شده است. 181سال است مطبوعات ایران، درد عدم‌تأمین نیازهای واقعی خبری مردم را دارند. حالا که مردم مجراهای دیگری- به درست یا غلط- برای تأمین این نیاز سرخورده دوقرنی یافته‌اند، وارد بحران شده‌اند. جنس این بحران با بحران جهانی مطبوعات کاغذی متفاوت است.

  • درواقع ما در امر روزنامه‌نگاری الگویی از یوهان کارلوس را به‌هیچ وجه تجربه نکرده‌ایم؟

به هیچ عنوان. ما حتی در موضوع روزنامه تقلید هم نتوانسته‌ایم از غرب انجام بدهیم؛ مثلا زمانی که با حکم حکومتی مظفرالدین‌شاه، سینما وارد ایران شد، علاوه بر آنکه سخت‌افزار آن را وارد کردیم، نرم‌افزار آن را هم تقلید کردیم. برای مثال فیلم‌هایی از دوره مظفرالدین‌شاه در کاخ گلستان پیدا شده است که نشان می‌دهد مقامات و کارکنان کاخ، به هنرپیشه تبدیل شده و با تقلید از آنچه در فیلم‌های غربی دیده بودند جلوی دوربین نقش بازی می‌کنند تا از آنها فیلمبرداری ‌شود. تلویزیون هم در آغاز چنین شروعی داشت و برای مثال در سال 1337 از 5ساعت برنامه‌ای که هر شب پخش می‌شد،فقط یک ساعت و نیم آن برنامه‌های بومی- ازجمله پخش اخبار- بود و بقیه، برنامه‌های وارداتی بودند.

در رادیو هم چند‌ماه قبل از افتتاح، به چند سفارتخانه‌مان نامه دادیم که بروند در خیابان و از مغازه‌های مربوطه، صفحه‌های گرامافون بخرند و بفرستند تا بتوانیم پخش کنیم. اما برای روزنامه چه اتفاقی افتاد؟ ما برای مطبوعات کاغذی هیچ الگویی نداشتیم که بگوییم مشابه آن کار می‌کنیم. زبان روزنامه‌های کشورهای پیشرفته را نمی‌فهمیدیم، پس اگر الگو هم داشتیم از آن سر در نمی‌آوردیم. میرزا‌صالح، روزنامه‌نگارمان نوکر فرمانبردار شاه بود و در اصل فراماسیونر مزدور انگلیس بود. بدتر از همه، اگر هم همه اینها را داشتیم استبداد دیرینه ایران زمین کویری بود که هیچ گیاهی از جنس روزنامه تأمین‌کننده نیازهای خبری یوهان کارلوس نمی‌توانست در آن رشد کند. ما یک روزنامه‌نگاری «من‌درآوردی» را اختراع کردیم و کم‌و بیش همان را ادامه دادیم.
در نتیجه موجود کاغذی که در غرب به دنیا آمده، در سن 413سالگی با بحران خبرهای دیجیتال روبه‌رو شده است. درحالی‌که ما در 181سالگی با بحرانی مواجه شده‌ایم که ریشه در دیجیتال‌شدن ندارد بلکه ریشه در این دارد که رسانه‌ها به‌جای آنکه حکومت‌ها را آدم کنند، می‌خواسته‌اند ما را آدم کنند.

  • شاید این شیوه تربیتی و نگاه حکومتی که به مطبوعات در ایران بود باعث شد ما هیچ وقت نشریه ریشه‌دار، باسابقه و با تیراژ بالا را تجربه نکنیم، درست است؟

اگر خوشبینانه به آمار رسمی وزارت ارشاد نگاه کنیم مجموع تیراژ مطبوعات دولتی و مستقل در ایران حدود یک‌میلیون نسخه است. یعنی برای هر 1000جمعیت کشور 13نسخه روزنامه وجود دارد. این عدد در گزارش سال 2017 در ژاپن 551 نسخه است؛ یعنی 42برابر ایران. حالا سؤال مهم این است که چرا روزنامه به ازای هر 1000نفر ژاپنی 42 برابر ایران، اما تلویزیون به ازای هر 1000نفر آنها 9برابر ماست؟

چه تفاوتی میان این 2رسانه در ایران وجود دارد که این تفاوت عمیق مصرف رسانه‌ای را باعث شده است؟ آیا غیر از این است که با فناوری‌های مرتبط با تلویزیون امروزی می‌توان نیازهای خبری را تأمین کرد که در روزنامه‌های امروزی نمی‌توان. من محاسبه مشابهی را در سال 1995 یعنی 23سال پیش انجام دادم که اکنون متوجه می‌شوم چگونه مصرف روزنامه در این 23سال آسیب دیده است. ما در آن سال برای هر 1000نفر 29نسخه روزنامه منتشر می‌کردیم.

همان موقع وضع نرمال این بود که ما به‌جای 29نسخه روزنامه 46 نسخه روزنامه برای هر 1000نفر داشته باشیم. پس بحران مطبوعات ما در سال 1995 نیز وجود داشته است.

نگاه کنید که هم‌اکنون 90درصد نسخه‌های روزنامه‌هایی که به مردم عرضه می‌شود، منشأ حکومتی دارد؛ هم ساختارش، هم محتوایش و هم بنیه اقتصادی‌اش. به‌نظر من کمتر بتوان شرایط مشابه روزنامه‌نگاری ایران را در روزنامه‌نگاری جهانی یافت. البته دوره‌هایی بوده که مثلا در قرن 18در انگلستان مطبوعات تحت سلطه حکومت بوده‌اند، اما این استمرار یک جایی متوقف شده و مانند ایران همواره در جریان نبوده است.

در طول تاریخ، مطبوعات ما یا کاملا در انحصار حکومت بوده یا ظاهر دمکراتیکی داشته‌اند. ما خوانندگان مطبوعات را در تمام این سال‌ها به مطالعه نوعی تولیدات خاص روزنامه‌های ایرانی عادت داده‌ایم. همانطور که «فیلمفارسی» تولید می‌کردیم، «روزنامنگاریفارسی» هم تولید کرده‌ایم.

تفاوت اینجاست که مردم می‌توانستند در زمان رضاشاه و محمدرضا شاه، فیلم خارجی ببینند و نیاز خود از نبود فیلم مناسب را تأمین کنند، اما چون خواندن روزنامه به زبان دیگر کار هر کسی نیست، جز همین محصولات «روزنامنگاریفارسی» چیز دیگری در دسترسشان نبود. در نتیجه مردم هیچگاه نتوانستند خود را از زیر سلطه این شیوه تولید رسانه‌ای به‌شدت آمیخته به پروپاگاندا آن هم برای تربیت مردم نجات دهند تا اینکه به وضعیت امروز رسیده‌‌ایم و رسانه اجتماعی به نام تلگرام آمد که متأسفانه جایگاه رسانه پیدا کرد و اینگونه بود که 40میلیون کاربر را جذب خود کرد و از دل آن «خبر فیش‌های حقوقی نجومی» در آمد.

  • و این کاربران میلیونی تلگرام از آن رضایت هم دارند.

من پژوهشی درباره رضایت مورد نظر شما را ندیده‌ام، اما دیدم که چطور پس از فیلترینگ، مردم پرشماری از طریق فیلترشکن به آن بازگشتند. مثل آنکه روزنامه را دیگر به منزل شما نیاورند و شما با سوراخ کردن دیوار خانه همسایه، از روزنامه او استفاده کنید. حتما از خواندن مستمر آن رضایت داشتید که اینگونه با مشقت خودتان را به آن می‌رسانید. یادمان باشد، مصرف یک رسانه- با درجه‌ای از شدت- با داشتن رضایت از آن و مهم‌تر از همه، اعتبار قائل شدن برای آن متفاوت است.

اگر در یک کشور پیشرفته با یک فرد متوسط حرف بزنیم از نگاه او تمام روزنامه‌ها در یک سطح قرار ندارند. او «نیویورک تایمز» را یک منبع معتبر می‌داند اما «واشنگتن پست» برایش الزاما نشریه بااعتباری نیست. در فرانسه نیز چنین وضعی با «لوموند» وجود دارد. مردم جوامع غربی در طول تاریخ یاد گرفته‌اند که همه روزنامه‌ها اعتبار یکسانی ندارند. روزنامه را برای سرگرمی می‌خوانند اما وقتی می‌خواهند از واقعیت اصلی یک رویداد در ابهام مطلع شوند به سراغ نشریه معتبرکشورشان می‌روند.

اما ما در ایران چه کرده‌ایم؟ در تمام این سال‌ها رادیو و تلویزیون و مطبوعات حکومتی، وابسته به حکومت و زیر سلطه حکومت، همه به‌صورتی یکصدا یک حرف را زده‌اند. همه کلاه‌پهلوی تجددخواهانه رضا‌شاهی، یا انقلاب‌سفید شاه و مردم را ستایش کردند و از این قبیل. مردم ما هیچگاه عادت نکرده‌اند که متوجه باشند یک رسانه می‌تواند معتبر یا غیرمعتبر باشد. حالا از نظر مردم تلگرام هم همان است. چون عادت‌ کرده‌اند به مصرف تولیدات یکسان با یک درجه اعتبار؛ کانال تلگرام و امثال آن نیز در همین بی‌طیفی اعتبار قرار گرفته‌اند.

این روزها برای همه‌مان پیش آمده که در یک مهمانی فامیلی یا دوستانه، بزرگسال با سوادی به خبر یا واقعه‌ای استناد کرده‌ است که ماهیت آن بیشتر شکل شایعه را دارد، اما او که آن را از تلگرام دریافت کرده به‌عنوان یک واقعیت مطرح کرده است. علت این است که او در این 181سال آموزش ندیده که برای رسانه‌های در دسترسش درجه‌ای از اعتبار قائل شود. چون رسانه‌های رسمی ما پنهانکاری می‌کنند- مثلا در زمان رئیس‌جمهور سابق، هیچ رسانه‌ای لو نمی‌دهد که یک دکل نفتی گم شده است- مردم اکنون پشت به روزنامه‌ها کرده‌اند و وقایع و مسائل کشورشان را در کانال‌هایی مانند تلگرام یا کانال‌های تلویزیون ماهواره‌ای دنبال می‌کنند، زیرا ما از تأمین نیازهای خبری مردم غفلت کرده‌ایم.

  • ما یعنی روزنامه‌نگاران و خبرنگاران؟ صاحبان رسانه‌ها؟ مدیران دولتی یا...؟

اجازه دهید پاسخ شما را با نقل یک تجربه بیان کنم. حدود 30سال پیش در کنفرانس بین‌المللی علمی‌نویسان (IFSE) در هامبورگ شرکت کرده بودم تا حاصل یکی از تحقیق‌هایم را در آن ارائه کنم. یکی از دستاوردهای آن تحقیق، بررسی توان دوام مجله‌های علمی تخصصی در ایران بود. از نخستین مجله که «فلاحت مظفری» نام داشت تا مجلاتی که در همان زمان تحقیق منتشر می‌شدند؛ مانند مجلات دانشگاهی، مجله دانستنی‌ها و از این قبیل. نتیجه تحلیل آمارها حاکی از میانگین بسیار کوچک دوره دوام این نشریات و به‌عبارتی وجود پدیده مرگ زودرس مطبوعات در ایران بود. وقتی نشریات علمی بی‌ضرر چنین سرنوشتی داشته‌اند، وضع نشریات مستقل با رویکرد نقد قدرت را می‌توان حدس زد.

آن روز رئیس جلسه جمع‌بندی سخنرانی من را تأیید کرد که همانگونه که در کشورهایی که فقر بهداشت و درمان دارند، کودکانشان مرگ زودرس دارند، در کشورهایی که فقر دمکراسی دارند، چنین مرگ زودرسی گریبان مطبوعاتشان را می‌گیرد. حالا شما بگویید در این مرگ زودرس‌ها آیا یک دور باطل از علت و معلول‌ها نخفته‌اند؟ آیا اینکه ما روزنامه‌نگار تحصیل‌کرده، باتجربه، بدون خودسانسوری و برخوردار از رشد مادی و معنوی ناشی از تولیدات خبری‌ نداریم، علت است یا معلول؟ اینکه حاضر نیست به‌اصطلاح کش‌اش بدهد و مو را از ماست بیرون بکشد، علت است یا معلول؟ اینکه روزنامه‌نگاری که در مصاحبه با مقامات، تبدیل به دستگیره میکروفون می‌شود، اطلاعاتش درباره محتوای مصاحبه عمیق و چالش‌دار نیست، علت است یا معلول؟ اینکه ضرب‌المثل«سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند» یا « زبان سرخ سر سبز دهد بر باد» از ما خداحافظی نمی‌کند، علت است یا معلول؟

  • تا اینجای بحث مسئله را آسیب‌شناسی کردیم و به‌علت‌هایی پی‌بردیم که هر کدام در شکل‌دهی وضعیت کنونی بسیار مهم و تأثیرگذار بوده‌اند، اما راه‌حل چیست و آینده چه خواهد شد؟

قبل از اینکه درباره راه‌حل‌ها با شما صحبت کنم باید بگویم من مانند پزشکی هستم که بیمارش اصلا از پله‌های مطب او بالا نیامده است، بلکه براساس معاینه از راه دور می‌داند که درد او چیست. در ضمن پزشک کاری ندارد دارویی که برای او تجویز می‌کند در داروخانه‌ها وجود دارد یا ندارد؟ هیچ کاری ندارم که در قانون اساسی نوشته شده رادیو و تلویزیون باید دولتی باشد یا رسم است قوه قضاییه بر مطبوعات سلطه داشته باشد و یا حوزه‌های علمیه، تعیین‌کننده بایدها و نبایدها برای رسانه باشند.

معتقدم درمان در پایان دادن به انحصار دولتی رسانه‌ها در ایران و برقراری فرایندی برای رسیدگی به دعاوی مربوط به رسانه‌ها از طریق نمایندگان برگزیده مطبوعات و خبرگان ارتباط‌شناس انجام شود و دیگر کسی نتواند روزنامه‌ای را توقیف کند. معتقدم توصیه 40ساله مرحوم دکتر معتمدنژاد یعنی حذف کسب امتیاز برای انتشار یک نشریه، هر چه زودتر اجرایی شود. لازم است هر چه سریع‌تر به انحصار رادیو و تلویزیون پایان داده شود. آنگاه رادیو و تلویزیون دولتی نیز می‌تواند شبکه‌ای باشد در کنار دیگر شبکه‌های مستقل که در تولیدات تصویری با یکدیگر رقابت می‌کنند. اما این وضع کنونی نباید ادامه پیدا کند. در غیراین صورت هیچ تضمینی وجود نخواهد داشت که ما بتوانیم در مقابل اتفاقاتی که در پیش است مصون بمانیم، چون به اندازه کافی دیر و غلط شروع کرده‌ایم و به اشتباه ادامه داده و حالا به چنین روزی افتاده‌ایم.

  • آیا اینکه گردش آزاد اطلاعات در ایران وجود ندارد هم یکی از عوامل آسیب‌زا در حرفه روزنامه‌نگاری به‌حساب می‌آید؟

گردش آزاد اطلاعات، واژه‌ای غربی ‌است که ما آن را بومی نکرده‌ایم و اصلا با تعریفی که در غرب از آن وجود دارد در ایران کاربرد ندارد. مسئله ما فراتر از آن است؛ یعنی اطلاعات آنگونه در دسترس همگان باشد که روزنامه نگاران بتوانند بفهمند اخیراً یک دکل نفتی گم شده است. در واقع این تعریف در نظامی قابل اجراست که وقتی خبری را کشف کردی از ترس توقیف روزنامه، مجبور به سانسور آن نشوی (نمونه ماندگارش کشف عامل قتل‌های زنجیره‌ای از سوی روزنامه سلام و توقیف همیشگی آن بود). مشکل اساسی‌ ما عدم نشر آزاد اطلاعات است.

البته این بحث‌ها می‌تواند ادامه‌دار باشد و صحبت‌های زیادی مانده است که فرصت آن نیست و در این مجال تنها به مسئله‌ شناسی پرداختیم.

  • معرفي

دکتر مهدی محسنیان‌راد : جامعه‌شناس، نظریه‌پرداز و استاد علوم ارتباطات. او از نخستین فارغ‌التحصیلان دانشگاه رادیو و تلویزیون و از نخستین شاگردهای مرحوم دکتر معتمدنژاد (پدر علم ارتباطات ایران) است که با تالیف بیش از 17جلد کتاب در زمینه روزنامه‌نگاری و ارتباطات و نیز نظریه‌پردازی بین‌المللی در این حوزه از صاحب‌نظران علوم ارتباطات به‌حساب می‌آید.