تو را دوست دارم
که خداوند شروعهاي مني!
حتي وقتي خداحافظي ميکنم
در آغاز چيزي هستم
حتي وقتي ميروم
در ابتداي جادهي ديگري ايستادهام
همهچيز
هميشه
در شروعي دوباره است!
تو را دوست دارم
که خداوند شروعهاي دوبارهي مني!
کودکي
نوجواني
جواني
و سپس چيدن ميوهاي که
رسيده است
و طعم شيرين و آبدار آن
خاطرات سبک و روزهاي سنگين
همه چيز در گذر است
و شروعها لحظهها را
به هم متصل ميکنند
همين حالا
که داري اين را ميخواني
شروع لحظهاي است جديد
و پايان اين شعر
آغاز شعر ديگري است
در ذهن من
و بر لبان تو
* * *
تو را دوست دارم
که آفرينندهي شعرهايي
و آفرينندهي من
و آفرينندهي آفرينش!