الان آموزش و پرورش با مسائل متعددی دست به گریبان است. معلمان با نارضایتی از وضعیت زندگی و میزان حقوق دریافتی به سر کلاس میروند. تغییر ساختاری که در دولتهای نهم و دهم اتفاق افتاد، باعث شد تا معلمانی که سالها مثلا در مقطع دبیرستان تدریس میکردند، ناچار به تدریس در مقطع دبستان شوند و همین مسئله باعث نارضایتی آنها شد.
علاوه بر این مسائل، زمانی که دانشآموزان مشاهده میکنند افراد با تحصیلات عالیه سالهاست بهدنبال اشتغال هستند، کمکم امید به آینده خود را از دست میدهند و در کنار این موضوعات مسائل مربوط به خانواده دانشآموزان از قبیل بیکاری والدین، اعتیاد یک یا هر دو نفر والدین، وضعیت نامناسب اقتصادی و... باعث میشود تا شاهد اعتیاد، افسردگی، نداشتن امید به آینده، درگیری با معلمان و اغتشاش ذهنی و فکری در بین دانشآموزان باشیم.
زمانی که مالزی تصمیم به رفع وضعیت نابسامانی اقتصادی کشورش گرفت، طی دیداری که حکمرانان این کشور با سیاستمداران کرهجنوبی داشتند، از چگونگی توسعه و پیشرفت این کشور سؤال کردند. جواب سیاستمداران کرهجنوبی این بودکه آموزش و پرورش را در اولویت برنامههایشان قرار دادهاند اما متأسفانه در جامعه ما این وزارتخانه نهتنها اولویت نخست را ندارد که حتی اولویت چهارم و پنجم را هم ندارد.
اگرچه که من منکر اهمیت بخشهای دیگر هرگز نیستم ولی نباید برای آموزش و پرورش کم گذاشته شود، کما اینکه رهبر معظم انقلاب هم بارها و بارها بر این موضوع تأکید کردهاند. وقتی به آموزش و پرورش اهمیت داده نشود و اولویت اصلی کشور نباشد، عملا کار زیاد و ریشهای هم نمیتوان انجام داد.
اما برای کاهش یا کنترل آسیبهای اجتماعی که اکنون در آموزش و پرورش وجود دارد، مثل اعتیاد، خودکشی در میان دانشآموزان، ترک تحصیل و... باید چند اقدام را انجام داد؛ نخست اینکه آموزش و پرورش باید بپذیرد که مسائلی مثل اعتیاد در بین دانشآموزان وجود دارد و آن را کتمان نکند. اگر این مسئله از سوی مسئولان پذیرفته نشود، نمیتوان به فکر راهحلی برای آن بود.
دوم اینکه باید از استادان روانشناس و جامعهشناس خصوصا افرادی که تبحرشان در مسائل جوانان است، دعوت بهکار کنند تا برای مشکلاتی که در بین دانشآموزان وجود دارد، راهحلهای عملی و مبتنی بر علم ارائه دهند. همچنین باید از کارشناسان متبحر نیروی انتظامی یا روانشناسان زبده که بهصورت پایهای روی آسیبهای اجتماعی کار کردهاند باید کمک گرفته شود تا این افراد با همکاری مسئولان آموزش و پرورش درصدد رفع چالشهایی که هماکنون با آنها مواجه شدهایم، برآیند.
مربیان مدارس نیز یک ضلع دیگر ماجرایند چراکه ساعات زیادی را با دانشآموزان در ارتباط هستند؛ خصوصا معلمانی که دانشآموزان ارتباط بهتر و دوستانهتری با آنها دارند میتوانند درخصوص آسیبهای اجتماعی ازجمله اعتیاد و... با دانشآموزان صحبت کرده و به آنها آموزشهای لازم برای پیشگیری را ارائه دهند.
یکی دیگر از مواردی که میتوان در مدارس اجرایی کرد، مسئولیتدادن به دانشآموزانی است که دچار آسیب شدهاند. نکته مهم این است که نباید این دانشآموزان طرد شوند و برعکس باید به آنها نقش داده شود.
این کار باعث میشود تا بچهها اعتمادبهنفس بیشتری داشته باشند و به مرور زمان از کارهای نامناسب دست بردارند. در کنار این مسائل باید به وضعیت خانوادگی بچهها نیز توجه کرد و اگر مشکلی در خانواده وجود دارد، درصدد رفع آن بر آمده و در عین حال اگر درون خانواده مسئلهای وجود ندارد، مشکلی که دانشآموز با آن مواجه شده را نیز با خانواده در میان گذاشت تا خانواده نیز در کنار مربیان مدارس درصدد رفع مشکل دانشآموز باشند. علاوه بر این، باید از تجربیات کشورهای دیگر در این زمینه استفاده کرد و با بومیسازی تجربیات آنها درصدد رفع آسیبهایی که در کمین دانشآموزان است، برآمد.